1. an epoch of social revolution
دوران انقلاب اجتماعی
2. the feudal epoch
دوران ملوک الطوایفی
3. the napoleonic epoch
عصر ناپلئون
4. her discoveries marked a new epoch in chemistry
کشفیات او آغاز دوران نوینی در علم شیمی بود.
5. a geological period is longer than an epoch and shorter than an era
دوره ی زمین شناسی از دور طولانی تر و از دوران کوتاه تر است.
6. Einstein's theory marked a new epoch in mathematics.
[ترجمه ترگمان]نظریه انیشتین منجر به عصری جدید در ریاضیات شد
[ترجمه گوگل]نظریه اینشتین یک دوره جدید در ریاضیات را مشخص کرد
7. The king's death marked the end of an epoch .
[ترجمه ترگمان]مرگ پادشاه پایان یک دوره را مشخص کرد
[ترجمه گوگل]مرگ پادشاه پایان یک دوره را مشخص کرد
8. The curtain was rung up on a new epoch in world history.
[ترجمه ترگمان]پرده در تاریخ جدیدی در تاریخ جهان به صدا در آمد
[ترجمه گوگل]این پرده در یک دوره جدید در تاریخ جهان به وقوع پیوسته است
9. I told him his idea was not exactly epoch - making.
[ترجمه ترگمان]من به او گفتم که این فکر دقیقا عصر نیست
[ترجمه گوگل]من به او گفتم که ایدهش کاملا دقیق نیست
10. We're at the end of the historical epoch, and at the dawn of another.
[ترجمه ترگمان]در پایان عصر تاریخی هستیم و در سپیده دم یکی دیگر
[ترجمه گوگل]ما در پایان دوره تاریخی هستیم و در سپیده دم دیگر
11. The epoch of blue shift is usually confined to the time when the object is still inside the event horizon.
[ترجمه ترگمان]زمان تغییر رنگ معمولا به زمانی محدود می شود که شی هنوز در افق رویداد باشد
[ترجمه گوگل]دوران انتقال آبی معمولا محدود به زمانی است که جسم هنوز در افق رویداد قرار دارد
12. I have, in my mind, retold my life, epoch by epoch.
[ترجمه م ع نادری] من در ذهن خود زندگی خود را مرحله به مرحله بازگویی میکنم ( مرور میکنم )
[ترجمه ترگمان]در نظر من تا عصر تاریخ آن را بارها بازگو کرده ام
[ترجمه گوگل]من، در ذهنم، زندگی خود را، دوران حماسه را بازگو کردم
13. Then, a new epoch of history is born which sweeps away the social relationships of the old order.
[ترجمه ترگمان]در این صورت، دوره جدیدی از تاریخ به دنیا می آید که روابط اجتماعی نظم اجتماعی را از بین می برد
[ترجمه گوگل]سپس، یک دوره جدید تاریخ متولد شده است که روابط اجتماعی نظم قدیم را از بین می برد
14. The General Strike ended a major epoch in the history of the labour movement.
[ترجمه ترگمان]حمله عمومی یک دوره بزرگ در تاریخ جنبش کارگری به پایان رسید
[ترجمه گوگل]اعتصاب عمومی یک دوره عمده در تاریخ جنبش کارگری به پایان رسید
15. In the present epoch the systematic red shift of galactic spectra indicates that the Universe is expanding.
[ترجمه ترگمان]در عصر حاضر، تغییر سیستماتیک قرمز طیف کهکشانی نشان می دهد که جهان در حال گسترش است
[ترجمه گوگل]در این دوره، تغییر منظم منظم طیف های کهکشانی نشان می دهد که جهان در حال گسترش است
16. Consequently, in the transition epoch, the case of the imaginary form inevitably comes close to the typical case.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه در عصر گذار، حالت شکل فرضی به طور اجتناب ناپذیری به حالت عادی نزدیک می شود
[ترجمه گوگل]در نتیجه، در دوران گذار، حالت شکل خیالی ناگزیر به یک مورد معمول نزدیک می شود