کلمه جو
صفحه اصلی

entrenched

انگلیسی به فارسی

تثبیت شده، تجاوز کردن به، خندق کندن، در سنگر قرار دادن، سنگربندی کردن


انگلیسی به انگلیسی

• established; fortified
if something such as power, a custom, or an idea is entrenched, it is firmly established and difficult to change; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] فرسوده

جملات نمونه

1. entrenched commercial interests
علایق بازرگانی دارای ریشه های عمیق

2. the soldiers entrenched and awaited the enemy
سربازان سنگر گرفتند و به انتظار دشمن نشستند.

3. his government is now firmly entrenched and it would be difficult to overthrow it
دولت او اکنون سخت استقرار یافته است و بر انداختن آن مشکل خواهد بود.

4. Television seems to be firmly entrenched as the number one medium for national advertising.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که تلویزیون به عنوان شماره یک رسانه برای تبلیغات ملی محکم شده است
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که تلویزیون به عنوان شماره یک رسانه ای برای تبلیغات ملی محکم شده است

5. Our soldiers have entrenched themselves behind the battle lines.
[ترجمه ترگمان]سربازان ما خود را در پشت خطوط نبرد پنهان کرده اند
[ترجمه گوگل]سربازان ما خود را در پشت خطوط جنگ قرار داده اند

6. The troops were entrenched near the mountains.
[ترجمه ترگمان]سربازان در نزدیکی کوه ها سنگر گرفته بودند
[ترجمه گوگل]سربازان در نزدیکی کوه قرار داشتند

7. The enemy were strongly entrenched on the other side of the river.
[ترجمه ترگمان]دشمن در طرف دیگر رودخانه موضع گرفته بود
[ترجمه گوگل]دشمن به شدت در طرف دیگر رودخانه تثبیت شد

8. The Nationalists entrenched their power further by adding six seats to the Parliament.
[ترجمه ترگمان]میهن پرستان با افزودن شش کرسی به پارلمان، قدرت خود را افزایش دادند
[ترجمه گوگل]ناسیونالیست ها با افزودن شش صندلی به مجلس، قدرت خود را تقویت کردند

9. The organization was often criticized for being too entrenched in its views.
[ترجمه ترگمان]این سازمان اغلب بخاطر اینکه بیش از حد در دیدگاه های خود سنگربندی شده است مورد انتقاد قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]این سازمان اغلب مورد انتقاد قرار گرفته است که در دیدگاه های خود بسیار متمرکز است

10. She is entrenched in her right-wing views.
[ترجمه ترگمان]او به دیدگاه های جناح راست خود پایبند است
[ترجمه گوگل]او در دیدگاه های راست راست خود پایبند است

11. Our soldiers were strongly entrenched on the river bank.
[ترجمه ترگمان]سربازان ما در ساحل رودخانه موضع گرفته بودند
[ترجمه گوگل]سربازان ما به شدت در بانک رودخانه قرار داشتند

12. This idea had firmly entrenched itself in his consciousness.
[ترجمه ترگمان]این فکر در ضمیر ناخودآگاهش سنگینی می کرد
[ترجمه گوگل]این ایده خود را در آگاهی خود پایه ریزی کرده است

13. Sexism is deeply entrenched in our society.
[ترجمه ترگمان]Sexism عمیقا در جامعه ما سنگر گرفته است
[ترجمه گوگل]جنسیت در جامعه ما عمیقا متمرکز است

14. The Kabir syndrome is certainly well entrenched in those who manipulate decision making and petrodollars.
[ترجمه ترگمان]این سندروم بزرگ قطعا در کسانی که تصمیم گیری و تصمیم گیری را دستکاری می کنند، به خوبی تثبیت شده است
[ترجمه گوگل]سندرم کبیر قطعا در کسانی است که تصمیم گیری و دلارهای نفتی را مدیریت می کنند

پیشنهاد کاربران

محرز. مسلم. مستحکم

محکم، جدی

ریشه دوانده

پایدار، پایا، پابرجا

تحکیم کردن، تثبیت کردن، پایدار کردن، استوار کردن مستقر کردن

جا خوش می کنند، استقرار پیدا می کنند

ریشه دار

جاافتاده

در مورد عقاید و باورها و عادات:

تثبیت شده firmly fixed and established
ریشه دوانده engrained

Unlikely for someone to change or give way


تثبیت شده


کلمات دیگر: