کلمه جو
صفحه اصلی

girdle


معنی : کمربند، کرست، کمر، حلقه، احاطه کردن، حلقهای بریدن
معانی دیگر : (کالبد شناسی) کمربند، کمربند زنانه، شال کمر، حمایل، هر چیزی که احاطه می کند، دورگیر، محاط کننده، لام، زیرپوش تنگ و کشدار زنانه، شکم بند (برای تو نگهداشتن شکم و غیره)، کرست زنانه، (جواهر سازی) لبه ی سنگ تراشیده شده، لبه ی جواهر، (کشاورزی) پوست درخت را حلقه وار بریدن (برای کشتن آن)، دور چیزی را گرفتن، کمربند بستن، کرست بستن

انگلیسی به فارسی

کمربند، کمر، کرست، حلقه، احاطه کردن، حلقه ای بریدن


انگلیسی به انگلیسی

• corset, tight-fitting undergarment (generally worn by women); sash, belt; something which surrounds or encircles
put on a belt, encircle; go around something or someone in a circle; surround; cut a ring of bark from a tree
a girdle is a piece of women's underwear that fits tightly around the stomach and hips.
if you girdle something, you surround it with a circle; a literary word.

اسم ( noun )
(1) تعریف: an undergarment worn chiefly by women to support and shape the hips, abdomen, and buttocks.

(2) تعریف: something worn about the waist, such as a belt or sash.
مشابه: belt

(3) تعریف: anything that encircles something or holds it within limits.
مشابه: surround

(4) تعریف: a ring made on a tree trunk by removing the bark.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: girdles, girdling, girdled
(1) تعریف: to surround, encircle, or hold within limits; gird.
مشابه: encircle, gird, girth, rim, ring

(2) تعریف: to put into a girdle.

(3) تعریف: to remove a ring of bark from (a tree or shrub), usu. so as to kill it.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] کمربند،کمر قسمت بیضی شکل ماهیچه ای در پلی پلاکوفوان ها که احاطه کننده صفحات است. در دیاتومه ها ،ناحیه روی هم افتاده (منطبق شده) می باشد

مترادف و متضاد

corset


Synonyms: band, belt, sash, undergarment, underwear, waistband


کمربند (اسم)
zone, belt, girdle, seat belt, sash, cordon, waist, cincture, facia, fascia

کرست (اسم)
corselet, girdle, corset

کمر (اسم)
drag, middle, girdle, waistline, loin, reins

حلقه (اسم)
loop, ring, segment, annulus, reel, chain, hoop, vortex, wicket, gird, girdle, hank, volute, wisp, curl, cincture, convolution, earring, gyre, eyelet, facia, fascia, ferrule, grummet, handfast, whorl

احاطه کردن (فعل)
envelop, circle, ring, sphere, skirt, beset, hoop, orb, hedge, encircle, beleaguer, hem, corral, encompass, girdle, environ, pale, cincture, circuit, clip, whelm, ensphere, impale, insphere, laager

حلقه ای بریدن (فعل)
girdle

جملات نمونه

pectoral girdle

کمربند سینه‌ای


1. pectoral girdle
کمربند سینه ای

2. pelvic girdle
کمربند لگنی

3. A good name is better than a golden girdle .
[ترجمه ترگمان]یک اسم خوب بهتر از یک کمربند طلایی است
[ترجمه گوگل]نام خوب بهتر از کمربند طلایی است

4. All the keys hang not at one man's girdle.
[ترجمه ترگمان]تمام کلیدها به کمربند یک مرد آویزون نیست
[ترجمه گوگل]تمام کلید ها در کمربندی یک مرد نیست

5. This picture was fabricated about with a girdle.
[ترجمه ترگمان]این عکس با یک کمربند ساخته شده است
[ترجمه گوگل]این عکس با کمربند ساخته شده است

6. The physiotherapist usually starts by mobilizing the shoulder girdle, moving it passively in all directions, to make it perfectly pliable.
[ترجمه ترگمان]The معمولا با بسیج کمربند کتف آغاز می شود و آن را به طور منفعلانه در همه جهات حرکت می دهد تا آن را کاملا انعطاف پذیر کند
[ترجمه گوگل]فیزیوتراپیست معمولا با بسیج کمربند شانه، حرکت آن را به طور منفعل در تمام جهات، به آن را کاملا قابل انعطاف

7. At her girdle hung a gold chain and cross, and she carried a handkerchief and a little prayer book bound in gold.
[ترجمه ترگمان]در کمربند او زنجیر طلایی و صلیب دار آویخته بود، و او یک دستمال و یک کتاب دعای کوچک دعا در طلا داشت
[ترجمه گوگل]در کمربند او زنجیر طلایی و صلیب را آویزان کرد و دستمال کاغذی و یک کتاب نمازگزار را که در طلا قرار داشت، حمل کرد

8. No girdle would squeeze out the illusion of a girlish figure once that form departed.
[ترجمه ترگمان]هیچ کمربندی از این پندار بچگانه که زمانی از آن رخت بر بسته بود بیرون نمی آمد
[ترجمه گوگل]هیچ یک از کمربند، توهم یک شکل دخترانه را پس از آنکه فرم از بین رفت، فشرده می کند

9. Kali wears a girdle of severed human heads.
[ترجمه ترگمان]kali کمربندی از سره ای انسانی جدا شده بر تن دارد
[ترجمه گوگل]کالی یک کمربند از سران انسانی را می پوشاند

10. Some see in it the girdle ot hymen and the promise of the immaculate conception of a Messiah.
[ترجمه ترگمان]برخی در آن به سبک ot و نوید بی نقص بودن یک مسیحای موعود در آن دیده می شوند
[ترجمه گوگل]بعضی از آنها در این قسمت از کمربند و وعده ناهشیار مسیح دیده می شوند

11. The fashionable and becoming gown and girdle were her only concessions to style and conformity.
[ترجمه ترگمان]لباس مد روز و کمربند او تنها امتیازاتی بود که به سبک و conformity می داد
[ترجمه گوگل]مد لباس و لباس پوشیدن و کمربند او تنها امتیازات خود را به سبک و مطابق بود

12. I'll put a girdle round about the earth in forty minutes.
[ترجمه ترگمان]چهل دقیقه دیگر در اطراف زمین چرخ می زنم
[ترجمه گوگل]من 40 دقیقه در اطراف زمین قرار می دهم

13. He made her a girdle of finely wrought gold and wove magic into the filigree work.
[ترجمه ترگمان]کمربندی از طلای ظریف و ظریف به او نشان داد و با filigree کار کرد
[ترجمه گوگل]او طناب طلای ساخته شده را ساخته و سحر و جادو را به کار فیلیگرینی تحویل می دهد

14. I wore a rubber panty girdle underneath, which kept it cleaner and told the girls at school that my Mum made me wear all this to keep me chaste.
[ترجمه ترگمان]یک کمربند پلاستیکی کهنه پوشیده بودم که آن را تمیزتر نگه می داشت و به دخترها در مدرسه می گفت که مادرم مرا مجبور کرده این همه را بپوشم تا پاک نشود
[ترجمه گوگل]من زیر کمربند لاستیکی پوشیدم، که آن را تمیز نگه داشت و به دختران در مدرسه گفت که مادرم مادرم را به من زد و همه چیز را برای من نگه داشت

pelvic girdle

کمربند لگنی


پیشنهاد کاربران

گِن

محیط

حصار


کلمات دیگر: