کلمه جو
صفحه اصلی

depopulate


معنی : خرد شدن، کم جمعیت کردن، خالی از سکنه کردن، از ابادی انداختن
معانی دیگر : (کاهش جمعیت در اثر جنگ و بیماری وغیره) چپیره زدایی کردن، مردم زدایی کردن، از جمعیت کاستن

انگلیسی به فارسی

کم‌جمعیت کردن، از آبادی انداختن


کاهش جمعیت، کم جمعیت کردن، خالی از سکنه کردن، از ابادی انداختن، خرد شدن


انگلیسی به انگلیسی

• reduce the number of inhabitants
if something depopulates an area, it greatly reduces the number of people living there.

مترادف و متضاد

خرد شدن (فعل)
abate, diminish, wane, dwindle, slacken, relent, pass off, shrink, crush, decrease, lessen, decline, remit, narrow, flag, lower, de-escalate, crack up, depopulate, relax, fall away, grow away, grow down, pink, shrink away

کم جمعیت کردن (فعل)
depopulate

خالی از سکنه کردن (فعل)
depopulate, dispeople, walk out on

از ابادی انداختن (فعل)
desolate, depopulate

جملات نمونه

1. The conquerors depopulated the enemy's country by destruction and expulsion.
[ترجمه ترگمان]فاتحان، کشور دشمن را ویران و اخراج کردند
[ترجمه گوگل]فاتحان کشور دشمن را تخریب و اخراج کرد

2. The disease could depopulate this whole region.
[ترجمه ترگمان]این بیماری می تواند به کل منطقه سرایت کند
[ترجمه گوگل]این بیماری می تواند تمام این منطقه را از بین ببرد

3. Whole stretches of land were laid waste and depopulated.
[ترجمه ترگمان]گستره وسیعی از زمین ها بایر و خالی از سکنه شده بود
[ترجمه گوگل]زمین های جمع و جور از بین رفته اند و جمع شده اند

4. The region was depopulated by disease/famine/war.
[ترجمه ترگمان]منطقه به وسیله بیماری \/ قحطی \/ جنگ خالی از سکنه شده بود
[ترجمه گوگل]این منطقه با بیماری / قحطی / جنگ تخلیه شد

5. The famine threatened to depopulate the continent.
[ترجمه ترگمان]قحطی تهدید کرد که قاره را نابود می کند
[ترجمه گوگل]قحطی تهدید به تخریب قاره شد

6. She wants to depopulate the earth and liberate the plants.
[ترجمه ترگمان]او می خواهد زمین را رها کند و گیاهان را آزاد کند
[ترجمه گوگل]او می خواهد زمین را تخریب کند و گیاهان را آزاد کند

7. Confusion and resentment suffused the depopulated corporate corridors.
[ترجمه ترگمان]سردرگمی و رنجش از راهروهای شلوغ جمعیت به گوش می رسید
[ترجمه گوگل]سردرگمی و خجالت زدگی از راهروهای شرکتی کم درآمد

8. Recently a Rockefeller agent in Japan told me of a plan to build 500 nuclear reactors in China and then blow them up with an earthquake machine in order to “depopulate China. ”
[ترجمه ترگمان]اخیرا یک عامل راکفلر در ژاپن به من گفت که طرحی را برای ساخت ۵۰۰ رآکتور هسته ای در چین به من گفت و سپس آن ها را با یک ماشین زلزله به منظور \"depopulate چین\" منفجر کرد
[ترجمه گوگل]اخیرا عامل موشکی راکفلر در ژاپن به من گفته بود که برای ساخت 500 راکتور هسته ای در چین و سپس با ماشین زلزله ای آن را بمباران کند تا «چین را از بین ببرد» '

9. The story of the Hebrews is of a nomadic tribal people who settled the Holy Land - a depopulated fertile agricultural area.
[ترجمه ترگمان]داستان یهودیان قبایل چادرنشین است که زمین مقدس را مستقر می کنند - یک منطقه کشاورزی که از سکنه خالی است
[ترجمه گوگل]داستان عبرانیان از یک عشایر عشایری است که سرزمین مقدس را مستقر کرده اند - یک زمین کشاورزی حاصلخیز کم جمعیت

10. King Ptolemy prohibited Hegesias from lecturing, lest he depopulate the country.
[ترجمه ترگمان]پادشاه بطلمیوس رشته سخنرانی را از سخنرانی منع کرد، تا مبادا او کشور را ترک کند
[ترجمه گوگل]پادشاه بطلمیوس Hegesias را از سخنرانی ممنوع کرد تا کشور را از بین ببرد

The Mongols depopulated northeastern Iran.

مغولان شمال غربی ایران را از جمعیت تهی کردند.



کلمات دیگر: