کلمه جو
صفحه اصلی

hiccup


معنی : سکسکه، عطسه، سکسکه کردن
معانی دیگر : (جمع) سکسه ی مداوم، حمله ی سکسکه (hiccough هم می نویسند)، پکچه، سچک

انگلیسی به فارسی

سکسکه، عطسه، سکسکه کردن


( hiccough )سکسکه، سکسکه کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a sudden, spasmodic inhalation that is cut off by the involuntary closing of the windpipe.

(2) تعریف: (pl.) a series of such spasms, often difficult to stop.

- He gets the hiccups when he is nervous.
[ترجمه ترگمان] وقتی که عصبی است سکسکه می کند
[ترجمه گوگل] وقتی عصبی می شود، او سوزش می کند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: hiccoughs, hiccups, hiccoughing, hiccupping, hiccoughed, hiccupped
(1) تعریف: to make a hiccup or the sound of one.

(2) تعریف: to suffer from an attack of the hiccups.

• involuntary spasms of the diaphragm and throat muscles accompanied by an abrupt sound
make a hiccupping noise; suffer from an attack of hiccups (spasmodic inhalation accompanied by an abrupt sound)
a hiccup is a small problem or difficulty, usually one which can be put right fairly easily.
if you have hiccups, you make repeated sharp sounds in your throat, often because you have been eating or drinking too quickly.
when you hiccup, you make repeated sharp sounds in your throat.

مترادف و متضاد

سکسکه (اسم)
hiccough, hiccup

عطسه (اسم)
sputter, sniffle, sneeze, hiccup, sneezing, sternutation

سکسکه کردن (فعل)
hiccough, hiccup

جملات نمونه

She ate so much that she got the hiccups.

از بس خورد به سکسکه افتاد.


1. A recent sales hiccup is nothing to panic about.
[ترجمه ترگمان]اعتیاد به فروش اخیر چیزی برای ترسیدن وجود ندارد
[ترجمه گوگل]یک اخاذی در فروش اخیر هیچ چیز در مورد وحشت زده نشده است

2. There was a slight hiccup in the timetable.
[ترجمه ترگمان]در جدول زمانی یک سکسکه مختصر وجود داشت
[ترجمه گوگل]یک نشانه کوچک در جدول زمانی وجود دارد

3. This one defeat was the only hiccup in the team's steady progress up the League.
[ترجمه ترگمان]این شکست یگانه hiccup در پیشرفت مداوم تیم بود
[ترجمه گوگل]این یک شکست تنها انحراف در پیشرفت مداوم تیم در لیگ بود

4. She gave a loud hiccup.
[ترجمه ترگمان]سکسکه شدیدی کرد
[ترجمه گوگل]او دچار عصبانیت شد

5. There's been a slight hiccup in our mailing system.
[ترجمه ترگمان]توی سیستم mailing یه سکسکه کوچیک ایجاد شده
[ترجمه گوگل]در سیستم پستی ما یک سکه کوچک وجود دارد

6. The sales drive was interrupted by a legal hiccup.
[ترجمه ترگمان]محرک فروش با سکسکه قانونی قطع شد
[ترجمه گوگل]درایور فروش با یک سقوط قانونی قطع شد

7. The drone had become a hiccup - a variation on a theme of coughing and spluttering.
[ترجمه ترگمان]هواپیمای بدون سرنشین به سکسکه افتاده بود
[ترجمه گوگل]هواپیمای بدون سرنشین دچار وحشی شد - تنوع در موضوع سرفه و تکان دادن

8. There was a slight hiccup in the 1950s when a good citizen of Edinburgh objected to our bearing the arms.
[ترجمه ترگمان]در دهه ۱۹۵۰ هنگامی که یک شهروند خوب ادینبرگ به حمل سلاح اعتراض کرد، سکسکه خفیفی به وجود آمد
[ترجمه گوگل]در دهه 1950 یک شهروند عادی ادینبورگ مخالفت خود را با تسلیحات خود اعتراض کرد

9. The airline industry's troubles are a mere hiccup in an otherwise upward growth trend.
[ترجمه ترگمان]مشکلات صنعت هواپیمایی تنها سکسکه ناشی از روند رشد به سمت بالا است
[ترجمه گوگل]مشکلات صنعت هواپیمایی تنها یک جنبش در روند رشد به سمت رشد است

10. A hiccup, possibly, but no decent restaurant should produce one of that size.
[ترجمه ترگمان]یک سکسکه، شاید یک رستوران خوب، باید یکی از این اندازه را تولید کند
[ترجمه گوگل]یک سکسکه، احتمالا، اما هیچ رستوران مناسب نیست، باید یکی از آن اندازه را تولید کند

11. The event started with a slight hiccup when it was discovered that the batteries were in the wrong way round.
[ترجمه ترگمان]این رویداد با یک سکسکه خفیف آغاز شد زمانی که کشف شد که باتری ها همیشه در مسیر اشتباهی قرار دارند
[ترجمه گوگل]هنگامی که کشف شد که باتری ها در مسیر اشتباه قرار گرفته اند، این رویداد با یک سگ کوچولو آغاز شد

12. That was the only hiccup in Llanelli's 10-try victory, although they were not the highest scorers of the day.
[ترجمه ترگمان]این تنها سکسکه هاگرید ۱۰ ساله بود، اگر چه آن ها بالاترین امتیاز روز را نداشتند
[ترجمه گوگل]این تنها واکشی در پیروزی 10 تایی Llanelli بود، اگر چه آنها بیشترین گلزنان روز را نداشتند

13. Would-be lovers belch or hiccup at decisive moments.
[ترجمه ترگمان] یه آروغ یا سکسکه در لحظات سرنوشت ساز می مونه
[ترجمه گوگل]عاشقان می توانند لحظه های قاطعی را از بین ببرند یا دچار مصائب شوند

14. Suffolk people hiccup half their words away.
[ترجمه ترگمان] Suffolk \"نصف حرفاش رو به سکسکه میندازه\"
[ترجمه گوگل]مردم متعلق به سافولک نیمی از کلمات خود را دور می اندازند

15. Despite this short-term hiccup, it is the Henley Centre's view that prospects for the leisure sector will remain buoyant overall.
[ترجمه ترگمان]با وجود این سکسکه کوتاه مدت، این دیدگاه هنلی است که چشم انداز بخش اوقات فراغت به طور کلی شناور باقی خواهد ماند
[ترجمه گوگل]با وجود این سقوط کوتاه مدت، این دیدگاه مرکز هنلی است که چشم انداز بخش های اوقات فراغت به طور کلی باقی خواهد ماند

He couldn't stop hiccupping.

نمی‌توانست از سکسکه خودداری کند.


پیشنهاد کاربران

خروش، تکان خوردن

یک مشکل یا مانع موقتی یا جزئی

وقفه، سکته

سکسکه کردن

سکسکه
بصورت hiccough هم مینویسن
مترادف singultus هست
Burp : آروغ زدن
Cough : سرفه کردن
Sneeze : عطسه کردن
Fart : گوزیدن
Yawn : خمیازه کشیدن

سکسه

روند

مثلا
روند تکاملی :developmental hiccup

سِکسِکِهیدن.
سکسکهاندن کسی.

اِسکِجِهیدن ( شمالی، مازنی )


کلمات دیگر: