کلمه جو
صفحه اصلی

inconstancy


معنی : ناپایداری، تلون مزاج، بی ثباتی، عدم ثبات
معانی دیگر : عدم ثبات، ناپایداری، بی ثباتی، تلون مزاج

انگلیسی به فارسی

عدم ثبات، ناپایداری، بی ثباتی، تلون مزاج


اشتباه، بی ثباتی، ناپایداری، عدم ثبات، تلون مزاج


انگلیسی به انگلیسی

• lack of constancy, changeability, fickleness

مترادف و متضاد

ناپایداری (اسم)
transience, variation, evanescence, inconstancy

تلون مزاج (اسم)
whim, whimsy, flightiness, whimsey, inconstancy, whigmaleerie

بی ثباتی (اسم)
tergiversation, transience, variation, fluctuation, inconsistency, mutability, inconstancy, instability

عدم ثبات (اسم)
weakness, inconstancy

جملات نمونه

1. It's inconstancy, but not inability, that's to be feared.
[ترجمه ترگمان]این inconstancy، اما نه از ناتوانی
[ترجمه گوگل]این بی ثباتی است، اما ناتوانی نیست، که باید از آن بگریزد

2. His inconstancy infuriated liberals, who felt betrayed, and Republicans, whose positions he seemed to be stealing.
[ترجمه ترگمان]بی ثباتی او، لیبرال ها را، که به خود خیانت کرده بودند، و جمهوری خواهان، که موقعیت او به نظر می رسید دزدی کرده است، برانگیخت
[ترجمه گوگل]ناسازگاری او با لیبرال ها، که به خیانت و جمهوری خواهان محکوم شده بودند، رنج می برد

3. But maybe this ideal state of inconstancy we advocate only makes for fitter participants in capitalism.
[ترجمه ترگمان]اما شاید این وضعیت ایده آل بی ثباتی و بی ثباتی است که ما فقط برای شرکت کنندگان مناسب تر در سرمایه داری فراهم می کنیم
[ترجمه گوگل]اما شاید این ایده بی نظیری که ما طرفدار آن هستیم تنها برای شرکت کنندگان در شرکت سرمایه داری ایجاد می شود

4. It must be a confession of his inconstancy and confirm their separation forever.
[ترجمه ترگمان]این باید یک اعتراف از inconstancy باشد و برای همیشه separation را تایید کند
[ترجمه گوگل]این باید اعتراف ناپذیری خود را نشان دهد و جدایی خود را برای همیشه تایید کند

5. There is nothing in this world constant, but inconstancy. —Jonathan Swift.
[ترجمه ترگمان]در این دنیا هیچ چیز ثابت نیست، اما بی ثباتی! - جاناتان سویفت
[ترجمه گوگل]هیچ چیز در این جهان ثابت نیست، اما بی ثمر بودن جاناتان سویفت

6. The Inconstancy of social thoughts in western urban planning gives some references for us.
[ترجمه ترگمان]تمرکز افکار اجتماعی در برنامه ریزی شهری غربی برخی از منابع را به ما می دهد
[ترجمه گوگل]عدم پایبندی به اندیشه های اجتماعی در برنامه ریزی شهری غرب، برخی از مراجع را برای ما ارائه می دهد

7. On the other hand, inconstancy often results in failure.
[ترجمه ترگمان]از سوی دیگر، بی ثباتی و تزلزل اغلب منجر به شکست می شود
[ترجمه گوگل]از سوی دیگر، ناسازگاری اغلب منجر به شکست می شود

8. Thus, just as earlier theories have explained the mobility of the continents. So hot spots may explain their mutability (inconstancy).
[ترجمه ترگمان]بنابراین، همان طور که نظریه های قبلی تحرک قاره ها را توضیح داده اند بنابراین، نقاط داغ ممکن است تغییرپذیری آن ها را توضیح دهند
[ترجمه گوگل]بنابراین، همانطور که نظریه های پیشین، تحرک قاره ها را توضیح داده اند بنابراین نقاط داغ ممکن است تغییر پذیری (بی ثبات بودن) خود را توضیح دهند

9. Constancy is therefore inconstancy held in check and confined to the same object.
[ترجمه ترگمان]بنابراین بی ثباتی و بی ثباتی به خاطر همین است که به یک هدف محدود و منحصر به فرد می شود
[ترجمه گوگل]بنابراین ثابت بودن، بنابراین ثابت بودن در چک و در همان شیء محدود می شود

10. Inconstancy of life is the constant theme in Chinese and Japanese literary classics.
[ترجمه ترگمان]Inconstancy زندگی یک موضوع ثابت در آثار کلاسیک ادبی چینی و ژاپنی است
[ترجمه گوگل]بی ثباتی زندگی موضوع ثابت در کلاسیک ادبیات چینی و ژاپنی است

11. Inconstancy is the cause of disaster, which results in separation and death.
[ترجمه ترگمان]Inconstancy علت فاجعه است که منجر به جدایی و مرگ می شود
[ترجمه گوگل]عدم پایبندی به علت فاجعه است که منجر به جدایی و مرگ می شود

12. Without this solid foundation, thinking about inconstancy, stress, or not - self can get really disorienting.
[ترجمه ترگمان]بدون این پایه و اساس محکم، فکر کردن در مورد بی ثباتی، استرس، یا عدم اعتماد به نفس می تواند واقعا گمراه کننده باشد
[ترجمه گوگل]بدون این پایه محکم، تفکر در مورد بی ثمر بودن، استرس، یا نه - خود می تواند واقعا بی اهمیت باشد

13. Thus just as earlier theories have explained the mobility of the continents, so hot spots may explain their mutability (inconstancy).
[ترجمه ترگمان]بنابراین، همانطور که تیوریهای اولیه تحرک قاره ها را توضیح داده اند، بنابراین نقاط داغ ممکن است تغییرپذیری آن ها را توضیح دهند
[ترجمه گوگل]بنابراین، همانطور که نظریه های پیشین، تحرک قاره ها را توضیح داده اند، بنابراین نقاط داغ ممکن است تغییر پذیری (بی ثبات بودن) را توضیح دهند

14. Its inconstancy and low gain makes that it is only present in 50 % of the subjects.
[ترجمه ترگمان]بی ثباتی آن و سود پایین آن باعث می شود که تنها در ۵۰ % از سوژه ها حضور داشته باشد
[ترجمه گوگل]بی ثبات بودن آن و کم بودن میزان آن، تنها در 50٪ موارد وجود دارد

15. In contrast, inconstancy often results in failure.
[ترجمه ترگمان]در مقابل، بی ثباتی و بی ثباتی اغلب منجر به شکست می شود
[ترجمه گوگل]در مقابل، ناسازگاری اغلب منجر به شکست می شود


کلمات دیگر: