کلمه جو
صفحه اصلی

energize


معنی : قوت دادن، انرژی دادن، نیرو دادن
معانی دیگر : کارمایه دادن (به)، ورزه دادن، توان بخشیدن، نیرومند کردن، (برق) برق دار کردن، دارای جریان برق کردن، به برق زدن، قوت دادن به تشجیع کردن

انگلیسی به فارسی

نیرودادن، قوت دادن (به)، دلیرکردن


انرژی دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: energizes, energizing, energized
(1) تعریف: to inspire, make active, or infuse with energy.
مشابه: activate, animate, brace, excite, power

- We'd almost decided against the hike, but once we were outside, the cool fall air energized us.
[ترجمه Zari] تقریبا از پیاده روی منصرف شده بودیم، ا ما وقتی رفتیم بیرون هوای خنک پاییز ما رو شارژ کرد.
[ترجمه ترگمان] تقریبا تصمیم گرفته بودیم پیاده روی کنیم، اما وقتی بیرون بودیم، هوای خنک ما را پر کرده بود
[ترجمه گوگل] ما تقریبا در برابر پیاده روی تصمیم گرفتیم، اما هنگامی که ما در بیرون بودیم، هوا سقوط کرد

(2) تعریف: to put into operation by means of electrical energy.
مشابه: activate, actuate
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: energized (adj.), energizing (adj.), energizer (n.)
• : تعریف: to give out energy; operate.

• invigorate, stimulate, enliven; supply with electrical power (also energise)
if something energizes you, it gives you the enthusiasm and determination to do something.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] انرژی دادن اعمال ولتاژ مجاز به دستگاه .

مترادف و متضاد

activate; give more life


قوت دادن (فعل)
aliment, nourish, invigorate, energize

انرژی دادن (فعل)
energize

نیرو دادن (فعل)
enliven, energize, reinforce, freshen, nerve

Synonyms: actify, activize, animate, arm, build up, electrify, empower, enable, enliven, excite, fortify, goose, innervate, inspirit, invigorate, jazz up, juice up, liven up, motivate, pep up, prime, pump up, put zip into, quicken, reinforce, start up, stimulate, strengthen, sustain, switch on, trigger, turn on, vitalize, work up, zap


Antonyms: deactivate, debilitate, sap, tire, weaken, weary


جملات نمونه

1. He helped energize and mobilize millions of people around the nation.
[ترجمه ترگمان]او به انرژی بخشیدن و بسیج کردن میلیون ها نفر در سراسر کشور کمک کرد
[ترجمه گوگل]او به انرژی و بسیج میلیون ها نفر از مردم در سراسر کشور کمک کرد

2. Now Magic will revitalize, energize and galvanize this group.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر جادو به جوان سازی و تقویت این گروه کمک می کند
[ترجمه گوگل]در حال حاضر سحر این گروه را احیا، تقویت و تقویت می کند

3. The accumulator vanes within the hood energize the conductors and insulators of the capacitor to power this incandescent discharge.
[ترجمه ترگمان]با تجمع با بار استاتیک تجمع یافته در کاپوت، رساناهای و مقره های الکتریکی خازن را انرژی می دهد تا این تخلیه رشته ای را به قدرت برساند
[ترجمه گوگل]انبساط انبساط در داخل هود، هادی ها و مقره های خازن را برای تأمین این تخلیه لعابدار انرژی می دهند

4. Within those parameters, the more that you can energize market forces like competition, the better you are.
[ترجمه ترگمان]در داخل این پارامترها، هرچه بیشتر می توانید به نیروهای بازار مانند رقابت انرژی بدهید، بهتر است
[ترجمه گوگل]در این پارامترها، بیشتر که می توانید نیروهای بازار مانند رقابت را تحریک کنید، بهتر است

5. Many of these emotions energize greater effort but others negate effort and lead to dissatisfaction, stress and withdrawal.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از این احساسات به تلاش بیشتر نیرو می بخشند، اما برخی تلاش ها را خنثی می کنند و منجر به نارضایتی، استرس و کناره گیری می شوند
[ترجمه گوگل]بسیاری از این احساسات تلاش بیشتری را تحمل می کنند اما دیگران ناتوان تلاش می کنند و منجر به نارضایتی، استرس و خروج می شوند

6. To test resistor R first energize Ch. 1 to bias the test coupon.
[ترجمه ترگمان]برای تست مقاومت ابتدا ر ۱ برای جانبداری از کوپن تست
[ترجمه گوگل]برای آزمایش مقاومت R ابتدا انرژی Ch 1 کوپن آزمون را تعصب کنید

7. This portable battery-operated and plug-in unit can energize your home, office, seminar or classroom.
[ترجمه ترگمان]این دستگاه قابل حمل با باتری قابل حمل می تواند به منزل، دفتر، سمینار و یا کلاس شما انرژی بدهد
[ترجمه گوگل]این دستگاه باطری قابل حمل و پلاگین می تواند خانه، دفتر، سمینار یا کلاس درس شما را تحریک کند

8. The thermonuclear reactions of the sun energize the human body.
[ترجمه ترگمان]واکنش های هسته ای خورشید، بدن انسان را تقویت می کند
[ترجمه گوگل]واکنشهای هسته ای خورشید انرژی بدن انسان است

9. These lasers usually employ chemical combustion to energize directly the lasing process by various one - way reactions.
[ترجمه ترگمان]این لیزرها معمولا احتراق شیمیایی را به کار می گیرند تا به طور مستقیم فرآیند lasing را بوسیله واکنش های یکطرفه مختلف تقویت کنند
[ترجمه گوگل]این لیزرها معمولا از احتراق شیمیایی استفاده می کنند تا مستقیما فرایند لیزینگ را با واکنش های یک طرفه به طور مستقیم انرژی دهند

10. Nourishing multivitamins re - energize skin and gradually restoring skin bright colour.
[ترجمه ترگمان]Nourishing multivitamins پوست را تجدید می کنند و به تدریج رنگ روشن پوست را احیا می کنند
[ترجمه گوگل]مولتی ویتامین های تغذیه کننده دوباره انرژی پوست و به تدریج بازگرداندن رنگ پوست روشن

11. The rule movement may mobilize the steatolysis to energize, improvement insulin resistance.
[ترجمه ترگمان]جنبش قانون ممکن است the را بسیج کرده و مقاومت انسولین را افزایش دهد
[ترجمه گوگل]جنبش حاکم میتواند steatolysis را برای تحریک انرژی، بهبود مقاومت به انسولین بسیج کند

12. Energize is formed from energy by analogy with apologize from aplogy.
[ترجمه ترگمان]Energize از طریق قیاس با پوزش از aplogy، از انرژی تشکیل می شود
[ترجمه گوگل]انرژی از طریق انرژی به روش مشابه با عذرخواهی از محیط زیست تشکیل شده است

13. Their aim: to acoustically "energize" the room in a consistent and harmonised way.
[ترجمه ترگمان]هدف آن ها: \"انرژی بخشیدن به اتاق به شیوه ای هماهنگ و هماهنگ\"
[ترجمه گوگل]هدف آنها: به طور صحیح 'انرژی' اتاق را در یک روش سازگار و هماهنگ

14. VISUALIZE, STRATEGIZE, ENERGIZE, REALIZE reprogramming is the subject today.
[ترجمه ترگمان]visualize، strategize، ENERGIZE، برنامه ریزی مجدد REALIZE موضوع امروز است
[ترجمه گوگل]VISUALIZE، STRATEGIZE، ENERGIZE، REALIZE برنامه ریزی مجدد موضوع امروز است

Food and rest energized the mountain climbers.

خوراک و استراحت به کوهنوردان نیرو داد.


His reforms energized the company.

اصلاحات او شرکت را توانمند کرد.


The motor is energized by three batteries.

سه باطری به موتور نیرو می‌دهد.


پیشنهاد کاربران

نیرومند ساختن

تحرک بخشیدن، تحریک و تشویق کردن

سر ذوق آوردن

🔴 ( to give energy or excitement to ( someone or something
◀️His rousing speech energized the crowd.
◀️You'll feel more energized after a bit of exercise.

شور و شوق ایجاد کردن در


give vitality and enthusiasm to.
جان دادن
انرژی دادن
انرژی بخشیدن


کلمات دیگر: