کلمه جو
صفحه اصلی

depart


معنی : حرکت کردن، عازم شدن، رخت بر بستن، راهی شدن، روانه شدن، عزیمت کردن
معانی دیگر : رفتن، (جایی را) ترک کردن، (از جایی) حرکت کردن، رهسپار شدن، مردن، رحلت کردن، (با: from) عدول کردن از، روپیچیدن از، دور شدن از، منحرف شدن از، (مهجور) عزیمت، رهسپاری

انگلیسی به فارسی

راهی شدن، روانه شدن، حرکت کردن، رخت بربستن


ترک، حرکت کردن، راهی شدن، روانه شدن، رخت بر بستن، عازم شدن، عزیمت کردن


انگلیسی به انگلیسی

• leave, go away; go in a different direction; die
to depart from a place means to leave it.
if you depart from the normal way of doing something, you do something slightly different.
see also departed.

مترادف و متضاد

حرکت کردن (فعل)
behave, move, proceed, ambulate, whirl, waggle, depart

عازم شدن (فعل)
leave, pull out, repair, depart, be off, set off, set forth, shove off, set forward, start out

رخت بر بستن (فعل)
depart, decamp

راهی شدن (فعل)
go, depart

روانه شدن (فعل)
depart

عزیمت کردن (فعل)
leave, start, depart, resolve

leave, retreat


Synonyms: abandon, abdicate, absent, beat it, blast off, cut and run, cut out, decamp, desert, disappear, emigrate, escape, evacuate, exit, get away, git, go, go away, go forth, hit the bricks, hit the road, hit the trail, make a break, march out, migrate, move on, move out, part, perish, pull out, quit, remove, retire, sally forth, say goodbye, scram, secede, set forth, shove off, slip away, split, start, start out, take leave, tergiversate, troop, vacate, vanish, withdraw


Antonyms: arrive, come, enter


diverge from normal, expected


Synonyms: abandon, cast, desert, deviate, differ, digress, disagree, discard, dissent, excurse, forsake, ramble, reject, repudiate, stray, swerve, turn aside, vary, veer, wander


Antonyms: continue, keep to, linger, stay, wait


جملات نمونه

1. We arrived in the village in the morning and departed that night.
صبح به دهکده رسیدیم و همان شب عازم شدیم

2. Stan was vague about departing from his usual manner of choosing a partner.
استان بخاطر ترک رفتار معمول خود در انتخاب شریک,مردد بود

3. Vera was reluctant to mention that her uncle had long since departed.
ورا مایل نبود یادآوری کند که عمویش مدتها پیش مرده است

4. depart (from) this life
مردن،(از این جهان) رخت بربستن

5. to depart form tradition
از سنت به دور شدن

6. do not depart form the path of truth and honesty!
از راه حقیقت و صداقت منحرف مشو!

7. you can depart without their license
شما می توانید بدون رخصت آنها عزیمت کنید.

8. the tabriz train will depart from platform no. 4
ترن تبریز از سکوب شماره ی چهار حرکت خواهد کرد.

9. to be loath to depart
نسبت به رفتن بی میل بودن

10. we watched the soldiers depart for the front
ما شاهد رهسپار شدن سربازان به جبهه بودیم.

11. when did christoper columbus depart for america?
کریستف کلمب کی به سوی امریکا حرکت کرد؟

12. The majority of holiday flights depart and arrive on schedule.
[ترجمه ترگمان]اکثر پروازه ای تعطیلاتی خارج می شوند و به برنامه می رسند
[ترجمه گوگل]اکثر پروازهای تعطیلات را ترک می کنند و به برنامه رسیده اند

13. The train for Cambridge will depart from platform
[ترجمه ترگمان]قطار کمبریج از سکو خارج می شود
[ترجمه گوگل]قطار برای کمبریج از پلت فرم خارج خواهد شد

14. The teachers are not encouraged to depart from the syllabus.
[ترجمه ترگمان]معلمان تشویق نمی شوند که از برنامه درسی خارج شوند
[ترجمه گوگل]معلمان تشویق نمی شوند که از برنامه درسی بیرون بیایند

15. I see no reason for us to depart from our usual practice.
[ترجمه ترگمان]دلیلی نمی بینم که از تمرین معمولی خودمان خارج شویم
[ترجمه گوگل]من هیچ دلیلی برای خروج از عمل معمول ما نمی بینیم

16. The plane was scheduled to depart at 30.
[ترجمه ترگمان]این هواپیما قرار بود در ساعت ۳۰ صبح حرکت کند
[ترجمه گوگل]این هواپیما برنامه ریزی شده بود تا در ساعت 30 باقی بماند

17. Lipton is planning to depart from the company he founded.
[ترجمه ترگمان]Lipton در حال برنامه ریزی برای خروج از شرکتی است که او تاسیس کرده است
[ترجمه گوگل]لیپتون در حال برنامه ریزی برای خروج از شرکتی است که او تاسیس کرده است

18. We depart from Heathrow at ten o'clock tonight.
[ترجمه ترگمان] امشب از \"هیترو\" حرکت می کنیم
[ترجمه گوگل]ما ساعت هشت ساعته از هیترو خارج میشویم

19. They shook hands all round and prepared to depart.
[ترجمه ترگمان]همه با هم دست دادند و آماده عزیمت شدند
[ترجمه گوگل]آنها دستان خود را تکان دادند و آماده رفتن شدند

20. We ought not to depart from that principle.
[ترجمه ترگمان]ما نباید از این اصل حرکت کنیم
[ترجمه گوگل]ما نباید از این اصل کنار بیایم

21. There is little time to depart from the syllabus.
[ترجمه ترگمان]وقت زیادی نداریم که از برنامه syllabus خارج شویم
[ترجمه گوگل]زمان کمی برای خروج از برنامه وجود دارد

22. The next train to depart from platform 2 is the 30 for London Paddington.
[ترجمه ترگمان]قطار بعدی سکوی شماره ۲ سکوی Paddington لندن است
[ترجمه گوگل]قطار بعدی برای خروج از پلت فرم 2، 30 برای لندن Paddington است

when does the plane depart?

هواپیما کی حرکت می‌کند؟


We watched the soldiers depart for the front.

ما شاهد رهسپار شدن سربازان به جبهه بودیم.


I am departing for Kish tomorrow.

فردا عازم کیش هستم.


flight 56 departs Tehran at 2:00 P.M.

پرواز شماره‌ی پنجاه و شش، ساعت دو بعد از ظهر از تهران حرکت می‌کند.


when did Christoper Columbus depart for America?

کریستف کلمب کی به سوی امریکا حرکت کرد؟


a prayer for the soul of the departed

دعایی به روح مردگان


to depart form tradition

از سنت به دور شدن


do not depart form the path of truth and honesty!

از راه حقیقت و صداقت منحرف مشو!


اصطلاحات

depart (from) this life

مردن، (از این جهان) رخت بربستن


پیشنهاد کاربران

Departیعنی وارد شدن.
arriveیعنی خارج شدن.

راهی شدن

خارج شده ایم؛عدول کرده ایم ( معنی حقوقی )

1. رهسپار شدن، عازم شدن
2. روی گردانیدن یا ترک شغل یا سازمانی
3. Depart from
تغییر رویه یا عقیده در مورد/ یا نسبت به
4. Depart this life
از دنیا رفتن، جان به جانافرین تسلیم کردن!

1. جداشدن
separate

دنبال نکردن

( کار خود را ) ترک کردن
He departed his job on December 16.
the departing president
the company’s departing chairman

نادیده گرفته شدن

تعویض

۱. دور شدن
۲. ترک کردن
۳. روی گرداندن از
۴. تغییر دادن
۵. از بین رفتن
۶. فوت کردن
۷. عازم شدن

فاصله گرفتن


کلمات دیگر: