enjoyment

معنی : لذت، خوشی، برخورداری، خوش وقتی

معانی دیگر : خوشایندی، تمتع، بهره مندی، بهره وری، مایه ی خرسندی، مایه ی لذت، تفریح

انگلیسی به فارسی

لذت، خوشی، برخورداری

لذت بردن، لذت، برخورداری، خوشی، خوش وقتی

انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )

• (1) تعریف: the state or act of enjoying; pleasure; satisfaction.
• مترادف: gratification, happiness, pleasure, satisfaction
• مشابه: amusement, contentment, delight, felicity, fun, gusto, joy, love, relish, zest

• (2) تعریف: the possession or use of something beneficial.
• مترادف: good, profit, usefulness
• مشابه: employment, exercise, possession, use

• (3) تعریف: a source of pleasure.
• مترادف: delight, gratification, love, pleasure
• متضاد: abomination
• مشابه: amusement, felicity, joy

- Music is my prime enjoyment.

[ترجمه ترگمان] موسیقی، سرور اصلی من است
[ترجمه گوگل] موسیقی اولین لذت من است

• fun, pleasure, gratification
enjoyment is the feeling of pleasure you get from something you enjoy.

مترادف و متضاد

لذت (اسم)

amusement, pleasure, delight, joy, enjoyment, gratification, titillation, frill, delectation, gusto

خوشی (اسم)

fun, rejoicing, gaiety, glee, exhilaration, mirth, merriment, spree, solace, pleasure, delight, joy, enjoyment, gust, ball, frolic, festivity, gasser, jollification, consolation, joyfulness, gladness, jollity, merrymaking, lark, hilarity, jamboree, jocundity, pleasance, joyance, laverock

برخورداری (اسم)

enjoyment, fruition

خوش وقتی (اسم)

happiness, pleasure, enjoyment, gladness, jollity

delight in something

Synonyms: amusement, delectation, diversion, enjoying, entertainment, fruition, fun, gladness, gratification, gusto, happiness, hedonism, indulgence, joy, loving, luxury, pleasure, recreation, rejoicing, relaxation, relish, satisfaction, savor, self-indulgence, sensuality, thrill, triumph, zest

Antonyms: displeasure, dissatisfaction, misery, sorrow, unhappiness, woe

possession; use of

Synonyms: advantage, benefit, exercise, having, indulgence, ownership, spending, using

Antonyms: lack, need, want

جملات نمونه

1. the enjoyment of good health

برخورداری از سلامتی

2. the enjoyment that music brings

لذت ناشی از موسیقی

3. their enjoyment of a higher standard of living

بهره مندی آنان از یک سطح زندگی بالاتر

4. for your enjoyment

برای خوشایند شما

5. my greatest enjoyment in life is seeing my children

بزرگترین خوشی من در زندگی دیدن فرزندانم است.

6. music enhanced our enjoyment of the dinner

موسیقی لذت ما را از شام بیشتر کرد.

7. to mar somebody's enjoyment

عیش کسی را منقص کردن

8. i wish to increase your enjoyment of this trip

میل دارم که بر لذت شما از این سفر بیافزایم.

9. Creation only, is really an enjoyment, only hard work, is full of life.

[ترجمه ترگمان]فقط آفرینش، واقعا لذت بخش است، تنها کار سخت، پر از زندگی است
[ترجمه گوگل]فقط ایجاد، واقعا لذت بردن است، تنها کار سخت، پر از زندگی است

10. Acting has brought me enormous enjoyment .

[ترجمه ترگمان]هنرپیشگی، باعث خوشحالی من شد
[ترجمه گوگل]عمل به من لذت عظیمی را به ارمغان آورده است

11. Fans gained more enjoyment barracking him than cheering on the team.

[ترجمه ترگمان]طرفداران تیم گریفندور بیشتر از تشویق گروه خوشحال شدند
[ترجمه گوگل]طرفداران لذت بیشتری به او دادند تا او را تشویق کند

12. For me, music is a great source of enjoyment.

[ترجمه ترگمان]برای من موسیقی منبع لذت بخش است
[ترجمه گوگل]برای من، موسیقی منبع خوبی برای لذت بردن است

13. Livy ate the pasties greedily and with huge enjoyment.

[ترجمه ترگمان]لیوی با ولع و لذت فراوان pasties را می خورد
[ترجمه گوگل]لیوی عشایر را به طرز وحشیانه و با لذت عظیمی می خورد

14. Bob began eating his lunch with evident enjoyment.

[ترجمه ترگمان]باب شروع به خوردن ناهار خود با لذت آشکاری کرد
[ترجمه گوگل]باب شروع به خوردن ناهار خود با لذت آشکار کرد

15. I get a lot of enjoyment from my grandchildren.

[ترجمه ترگمان]از نوه هام خیلی کیف می کنم
[ترجمه گوگل]من از نوادگان خیلی لذت می برم

16. Illness indisposes a man for enjoyment.

[ترجمه ترگمان]بیماری، مرد خوشبختی است
[ترجمه گوگل]بیماری یک مرد را برای لذت بردن است

17. Mr Wills unfolds his story with evident enjoyment.

[ترجمه ترگمان]آقای Wills داستان خود را با لذت آشکاری تعریف کرد
[ترجمه گوگل]آقای ویلیز داستان خود را با لذت آشکاری به نمایش می گذارد

I wish to increase your enjoyment of this trip.

میل دارم که بر لذت شما از این سفر بیفزایم.

the enjoyment that music brings

لذت ناشی از موسیقی

for your enjoyment

برای خوشایند شما

their enjoyment of a higher standard of living

بهره‌مندی آنان از یک سطح زندگی بالاتر

the enjoyment of good health

برخورداری از سلامتی

My greatest enjoyment in life is seeing my children.

بزرگترین خوشی من در زندگی دیدن فرزندانم است.

one of her chief enjoyments

یکی از سرگرمی‌های عمده‌ی او

پیشنهاد کاربران

کامجویی

لذت بری

ذوق، اشتیاق

خوش گذرانی

سرگرمی

لذت بردن

لذت همگانی

کلمات دیگر: