کلمه جو
صفحه اصلی

fingertip


معنی : نوک انگشت، سرانگشت
معانی دیگر : (هر چیزی که برای حفظ سر انگشتان به کار رود) انگشتانه، انگشت پوش

انگلیسی به فارسی

نوک انگشت، سرانگشت


نوک انگشتی، نوک انگشت، سرانگشت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: at one's fingertips
• : تعریف: the extreme tip of the finger.

• end of a finger
your fingertips are the ends of your fingers.

مترادف و متضاد

نوک انگشت (اسم)
fingertip

سرانگشت (اسم)
fingertip

جملات نمونه

1. Once already heals by the needle jianzha broken fingertip, whose horizon have you gone to.
[ترجمه ترگمان]یک بار با نوک انگشت سر انگشتانم را درمان کرد و آن را که در افق دیده بودی درمان کرد
[ترجمه گوگل]هنگامی که در حال حاضر با سوزن jianzha شکسته نوک انگشت، که افق شما را رفته است به درمان

2. Officers continued a fingertip search of the area yesterday.
[ترجمه ترگمان]ماموران روز گذشته به جستجوی سر انگشتش در این ناحیه ادامه دادند
[ترجمه گوگل]افسران روز گذشته به جستجوی یک انگشت منطقه ادامه دادند

3. only want to pull your fingertip, circles Earth last!
[ترجمه ترگمان]!! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !!
[ترجمه گوگل]فقط می خواهم انگشت خود را بکشیم، زمین های دایره ای گذشته!

4. A team of police officers did a fingertip search of the area.
[ترجمه ترگمان]یک تیم متشکل از افسران پلیس به جستجوی منطقه دست پیدا کردند
[ترجمه گوگل]یک تیم از افسران پلیس یک جستجوی انگشت نگاری را انجام دادند

5. Intermittent rear wipers and fingertip radio controls under the steering wheel are valuable additions.
[ترجمه ترگمان]Intermittent عقب wipers و fingertip های رادیویی زیر فرمان افزودن با ارزش هستند
[ترجمه گوگل]چاقو عقب متناوب و کنترل های رادیویی انگشت در زیر فرمان، ارزشمند هستند

6. Darla touched Tom's ear with her fingertip.
[ترجمه ترگمان]Darla با نوک انگشتش گوش تام را لمس کرد
[ترجمه گوگل]دارلا با نوک انگشت دست تام را لمس کرد

7. It can be scattered with a fingertip.
[ترجمه ترگمان]میتونه با نوک انگشت پراکنده بشه
[ترجمه گوگل]این می تواند با یک انگشت پراکنده شود

8. She could still feel, from fingertip to elbow, the textures of cotton shirt, silk tie and tweed jacket.
[ترجمه ترگمان]او هنوز می توانست احساس کند، از نوک انگشت تا آرنج، بافت پیراهن نخی، کراوات ابریشمی و کت tweed
[ترجمه گوگل]او هنوز هم می تواند از نوک انگشت به آرنج، بافت های پیراهن پنبه، کراوات ابریشمی و کت تودو احساس کند

9. Methods The patients include 300 cases of fingertip replantation were applied by progressive or regressive methods, and tried to anastomose digital arteries and palmar digital finger veins.
[ترجمه ترگمان]روش ها بیماران شامل ۳۰۰ مورد از replantation fingertip هستند که توسط روش های پیشرفته یا کاهنده بکار گرفته شده اند و سعی دارند arteries دیجیتالی و رگ های انگشت دیجیتالی palmar را anastomose
[ترجمه گوگل]روشها: بیماران شامل 300 مورد از پرتودهی انگشتان با روشهای پیشرونده یا رگرسیونی به کار گرفته شده و سعی کردند آنالوگهای شریانهای دیجیتال و انگشتان دیجیتالی کف دست را تحمل کنند

10. The butterfly alights on my pellucid fingertip.
[ترجمه ترگمان]پروانه روی نوک انگشتانم روی نوک انگشتانم می نشیند
[ترجمه گوگل]پروانه بر روی نوک انگشتی من ظاهر می شود

11. In this paper we develop a new fingertip detection method in cluttered background.
[ترجمه ترگمان]در این مقاله ما یک روش تشخیص انگشت جدید را در پس زمینه به هم ریخته توسعه می دهیم
[ترجمه گوگل]در این مقاله یک روش تشخیص انگشت جدید در پس زمینه دلخواه ایجاد می کنیم

12. The Internet offers fingertip access to economic goods, a medium for political voice, and instant interpersonal communication.
[ترجمه ترگمان]اینترنت دسترسی به کالاهای اقتصادی، رسانه برای صدای سیاسی و ارتباطات بین فردی فوری ارائه می دهد
[ترجمه گوگل]اینترنت دسترسی انگشتی به کالاهای اقتصادی، رسانه ای برای صدای سیاسی و ارتباطات فوری بین فردی ارائه می دهد

13. Only 1 new fingertip ulcer was reported in the tadalafil group, compared with new ulcers in the placebo group.
[ترجمه ترگمان]تنها یک اثر انگشت fingertip جدید در گروه tadalafil گزارش شد، در حالی که زخم جدید در گروه دارونما وجود داشت
[ترجمه گوگل]فقط 1 زخم انگشتی جدید در گروه تادالافیل گزارش شده است، در مقایسه با زخم های جدید در گروه دارونما

14. Which eye was open when the fingertip remained in line with the small object?
[ترجمه ترگمان]کدام چشم زمانی باز بود که نوک انگشت در خط با شی کوچک باقی ماند؟
[ترجمه گوگل]کدام چشم زمانی باز شد که انگشتتان به صورت کوچک باقی ماند؟

15. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!

اصطلاحات

have at one's fingertips

1- در دسترس داشتن، حاضر و آماده داشتن، کاملاً در اختیار داشتن 2- کاملاً آشنا بودن به، کاملاً وارد بودن، مثل آب خوردن بلدبودن


to one's (or the) fingertips

کاملاً، ازسرتاپا


پیشنهاد کاربران

نوک انگشت

نوک انگشتان، در دسترس

To have information ready and available to use it


کلمات دیگر: