کلمه جو
صفحه اصلی

enchantment


معنی : سحر، افسون، جادو
معانی دیگر : دلربایی، زیبایی، فریبندگی، افسونگری، سحرکردن، طلسم سازی، پریسایی، ورد، بلاگردان، مهره ی چشم بد (و غیره)، شور و شعف، فریفتگی، شیدایی، تمتع، حظ

انگلیسی به فارسی

افسون، جادو، سحر


جادوگری، سحر، افسون، جادو


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a magic incantation, charm, or spell, or an instance of casting such.
مشابه: magic, possession, spell

(2) تعریف: something that charms or bewitches.
مشابه: magic

(3) تعریف: a condition of rapture or intense fascination.
مشابه: allure, possession

• fascination, charm; spell, sorcery
enchantment is the feeling of great delight that something very beautiful or mysterious gives you.
an enchantment is a magic spell, for example in fairy stories.

مترادف و متضاد

سحر (اسم)
bewitchment, conjuration, dawn, charm, aurora, daydawn, dayspring, magic, witchcraft, enchantment, sorcery, black art, witchery, black magic, incantation, brightening, thaumaturgy, theurgy, wizardry

افسون (اسم)
bewitchment, fascination, conjuration, spell, charm, enchantment, glamor, incantation, juju

جادو (اسم)
conjuration, weird, talisman, spell, magic, enchantment, glamor, witchery, black magic, incantation, wizard, thaumaturgy, theurgy

magic


Synonyms: witchery, sorcery, magic spell, charm, magic


great delight


Synonyms: captivation, allurement, fascination, attraction, happiness, rapture


جملات نمونه

1. the enchantment of the scenery is still upon me
اثر سحرآمیز آن منظره هنوز در من وجود دارد.

2. music has lost all its enchantment for her
موسیقی در نظر او همه ی فریبایی خود را از دست داده است.

3. Distance lends enchantment to the view.
[ترجمه ترگمان]فاصله به این نما تبدیل می شود
[ترجمه گوگل]فاصله چشم انداز را به چشم انداز می دهد

4. He couldn't get rid of the enchantment of Lucy.
[ترجمه ترگمان]نمی توانست از شر لوسی خلاص شود
[ترجمه گوگل]او نمیتوانست از جادو لوسی خلاص شود

5. The wilderness campsite had its own peculiar enchantment.
[ترجمه ترگمان]این اردوگاه بکر سحر و جادو خاصی داشت
[ترجمه گوگل]اردوگاه بیابانی دارای جادوی عجیب و غریب بود

6. The beauty of the scene filled us with enchantment.
[ترجمه ترگمان]زیبایی صحنه ما را با سحر و جادو پر کرده بود
[ترجمه گوگل]زیبایی صحنه ما را با زرنگی پر کرد

7. Dancing has lost all its enchantment for her.
[ترجمه ترگمان]رقص همه سحر و جادو را برای او از دست داده است
[ترجمه گوگل]رقص از دست دادن تمام جرات برای او است

8. Cleveland's production of the "Nutcracker" is full of enchantment.
[ترجمه ترگمان]تولید \"Nutcracker\" \" در کلیولند پر از سحر و جادو است
[ترجمه گوگل]تولید Cleveland از 'Nutcracker' پر از زرق و برق است

9. None of them knew the downright pleasure of enchantment, of not suspecting but knowing the things behind things.
[ترجمه ترگمان]هیچ یک از آن ها لذت بردن از سحر و جادو را نمی شناخت، اما از چیزهایی که پشت سر گذاشته بود خبر نداشت
[ترجمه گوگل]هیچ کدام از آنها نفهمیدند که لذت بردن از خشم و عذاب وجدان را نمی فهمید، بلکه دانستن چیزهایی که پشت سر آنهاست

10. I was in a state of complete enchantment.
[ترجمه ترگمان]خیلی سحر و جادو شده بودم
[ترجمه گوگل]من در حالت کامل بودم

11. Yet enchantment it was, he knew, by the cold light of dawn.
[ترجمه ترگمان]با این حال، در نور سرد سپیده دم، با این همه سحر و جادو بود
[ترجمه گوگل]با این حال، حواس پرتی آن بود که او با نور سرد سپیده دم می دانست

12. The Robe of Human Hands . . . the enchantment that would release the prisoners . . . Yes.
[ترجمه ترگمان]جادوی بازوان انسان جادویی است که زندانیان را آزاد می کنند … بله
[ترجمه گوگل]دستبند دستبند جادوگری که زندانیان را آزاد می کند بله

13. But there was no enchantment of music or painting, or simple gaiety or just plain nonsense.
[ترجمه ترگمان]اما هیچ اثری از موسیقی و یا نقاشی یا شوخی ساده نبود
[ترجمه گوگل]اما هیچ جادویی از موسیقی یا نقاشی، یا خوش شانسی ساده و یا بی معنی ساده نبود

14. Though what enchantment there was to be found in that love, she failed to see.
[ترجمه ترگمان]با وجود این که در آن عشق چه جادویی وجود داشت، از دیدن آن عاجز بود
[ترجمه گوگل]اگرچه آنچه که در آن عشق وجود دارد، باید درک شود

15. Even there the gleam Of earlier memory like enchantment lay.
[ترجمه ترگمان]حتی در آنجا بارقه ای از خاطرات قبل از سحر و جادو وجود داشت
[ترجمه گوگل]حتی درخشان از حافظه قبلی مانند لعنتی

Music has lost all its enchantment for her.

موسیقی در نظر او همه‌ی فریبایی خود را از دست داده است.


پیشنهاد کاربران

افسون زدگی


مسحورشدگی


کلمات دیگر: