1. it is inconsiderate to go to their house uninvited
بی ملاحظگی است که بی دعوت به خانه ی آنها بروی.
2. it was inconsiderate of you to make your old father carry the heavy suitcase
از بی معرفتی تو بود که گذاشتی پدر پیرت چمدان سنگین را حمل کند.
3. How could you have been so inconsiderate?
[ترجمه ترگمان]چطور اینقدر بی ملاحظه بودی؟
[ترجمه گوگل]چگونه می توانستید اینقدر بی پروا داشته باشید؟
4. Motorists were criticised for being inconsiderate to pedestrians.
[ترجمه ترگمان]Motorists به خاطر سهل انگاری به افراد پیاده مورد انتقاد قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]رانندگان به دلیل بی توجهی به عابران پیاده مورد انتقاد قرار گرفتند
5. He's often inconsiderate to his family.
[ترجمه ترگمان]اغلب به خانواده اش بی ملاحظه است
[ترجمه گوگل]او اغلب به خانواده اش بی توجه است
6. He wasn't just inconsiderate, he was downright rude.
[ترجمه ترگمان]اون فقط بی ملاحظه نبود، اون خیلی گستاخ بود
[ترجمه گوگل]او فقط نادان نبود، او کاملا بی ادب بود
7. Being inconsiderate to the doctor will get you off on the wrong footing.
[ترجمه ترگمان]بی ملاحظگی کردن به دکتر شما را از راه اشتباه خلاص خواهد کرد
[ترجمه گوگل]در صورت عدم توجه به دکتر، شما را در موقعیت اشتباه قرار می دهد
8. Our neighbours are very inconsiderate - they're always playing loud music late at night.
[ترجمه ترگمان]همسایه های ما خیلی بی فکر هستند - آن ها همیشه در شب موسیقی بلند صدا می کنند
[ترجمه گوگل]همسایگان ما بسیار بی پروا هستند - آنها همیشه در حال پخش موسیقی با صدای بلند هستند
9. Inconsiderate neighbours can be more than an annoyance.
[ترجمه ترگمان]همسایگان inconsiderate می توانند بیش از یک ناراحتی داشته باشند
[ترجمه گوگل]همسایگان غیرممکن می توانند بیش از یک ناراحتی باشند
10. The way we lived allowed us to be inconsiderate from time to time.
[ترجمه ترگمان]روشی که ما در آن زندگی می کردیم به ما اجازه می داد تا به موقع inconsiderate
[ترجمه گوگل]راه زندگی ما به ما اجازه داده شد تا از زمان به زمان بی توجهی شود
11. Inconsiderate smoking can cause considerable offence to the majority of people who do not smoke.
[ترجمه ترگمان]سیگار کشیدن می تواند باعث جرم قابل توجهی به اکثر افرادی شود که سیگار نمی کشند
[ترجمه گوگل]سیگار کشیدن غیرمستقیم می تواند موجب اعتراض به اکثریت افراد سیگاری شود
12. The self-confident leader can be insensitive and inconsiderate.
[ترجمه ترگمان]رهبر بااعتماد به نفس می تواند insensitive و بی ملاحظه باشد
[ترجمه گوگل]رهبر اعتماد به نفس می تواند غیر حساس و بی پروا باشد
13. He was inconsiderate, but he would surely have been in touch with her by now if he was able to.
[ترجمه ترگمان]بی ملاحظه بود، اما حالا اگر می توانست با او در تماس بود
[ترجمه گوگل]او نادانسته بود، اما اگر او بتواند، مطمئنا در حال حاضر با او برخورد کرده است
14. The issues members raise are related to ignorant, inconsiderate or criminal people.
[ترجمه ترگمان]مسائلی که اعضای آن مطرح می کنند مربوط به افراد جاهل، بی ملاحظه و یا مجرم هستند
[ترجمه گوگل]اعضای مسائل مربوط به افراد نادان، بی پروا و جنایتکار هستند