کلمه جو
صفحه اصلی

enlightenment


معنی : روشن فکری
معانی دیگر : وارستگی، روشندلی، روشن ضمیری، آزادگی، روشن بینی، روشنگری، ارشاد، آموزندگی

انگلیسی به فارسی

روشنگری، روشن فکری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of enlightening, or the condition of being enlightened.
مشابه: light

(2) تعریف: (cap.) an eighteenth century philosophical movement that emphasized the use of reason.

• the age of reason, 18th-century philosophical movement that emphasized the use of scientific inquiry and reason (most commonly associated with locke, descartes, newton, and rousseau)
state of being enlightened, state of intellectual or spiritual awareness
enlightenment is the act of enlightening or the state of being enlightened.

مترادف و متضاد

روشن فکری (اسم)
enlightenment

awareness, understanding


Synonyms: broad-mindedness, civilization, comprehension, cultivation, culture, edification, education, information, insight, instruction, knowledge, learning, literacy, open-mindedness, refinement, sophistication, teaching, wisdom


Antonyms: bewilderment, confusion, ignorance, puzzlement


جملات نمونه

1. the gradual attainment of true enlightenment
دستیابی تدریجی به وارستگی راستین

2. This is difficult and I need enlightenment.
[ترجمه ترگمان]این دشوار است و من به روشن گری نیاز دارم
[ترجمه گوگل]این دشوار است و من نیاز به روشنگری دارم

3. Can you give me any enlightenment on what happened?
[ترجمه ترگمان]می تونی به من خبر بدی که چه اتفاقی افتاده؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید به آنچه که اتفاق افتاد، اطمینان داشته باشید؟

4. I gained a good deal of enlightenment from him.
[ترجمه ترگمان]من از او روشن فکری کردم
[ترجمه گوگل]من مقداری روشنگری از او به دست آوردم

5. Isabel looked to Ron for enlightenment.
[ترجمه ترگمان]ایزابل برای روشن کردن نور به رون نگاه کرد
[ترجمه گوگل]ایزابل به روان به روشنگری نگاه کرد

6. Stella had a moment of enlightenment.
[ترجمه ترگمان] استلا \"یه لحظه هم روشن بود\"
[ترجمه گوگل]استلا لحظه ای از روشنگری داشت

7. The newspapers provided little enlightenment about the cause of the accident.
[ترجمه ترگمان]روزنامه ها درباره علت حادثه روشن گری کوچکی ارائه کردند
[ترجمه گوگل]روزنامه ها روشنگری کمی در مورد علت حادثه ارائه دادند

8. In an age of enlightenment such cruelty is unforgivable.
[ترجمه ترگمان]در عصر روشن گری این گونه ظلم نابخشودنی است
[ترجمه گوگل]در عصر روشنگری، چنین ظلمی غیر قابل تحمل است

9. Following Shelley and the Enlightenment several other atheists felt it safe to pop their heads above the parapet.
[ترجمه ترگمان]پس از شلی و عصر روشن گری چند تن دیگر از ملحدان نیز احساس امنیت کردند که سره ای خود را از بالای دیواره بلند کنند
[ترجمه گوگل]پس از شلی و روشنگری، بعضی دیگر بی ایمانان احساس امنیت کردند که سرشان را بالای حیاط قرار دهند

10. Only the Founding Fathers with their Enlightenment experiments significantly pushed beyond the bounds in colonial times.
[ترجمه ترگمان]تنها پدران موسس با تجربیات Enlightenment به طور قابل توجهی فراتر از حد در زمان استعمار فشار می آوردند
[ترجمه گوگل]فقط پدران بنیانگذاران با آزمایشهای روشنگری خود به طور قابل ملاحظه ای فراتر از مرزهای دوران استعمارگرفتند

11. Christabel does not achieve enlightenment through this union because she becomes a slave to Geraldine, instead of her equal.
[ترجمه ترگمان]Christabel از طریق این اتحادیه به روشن گری دست نمی یابد، چرا که او به جای او، بنده جرالدین می شود
[ترجمه گوگل]Christabel از طریق این اتحاد به روشنگری دست نمی یابد، زیرا او به جای برابر با جرالدین برده می شود

12. The great Social-Contract theorists of the Enlightenment therefore explicitly excluded women from their systems.
[ترجمه ترگمان]بنابراین نظریه پردازان بزرگ اجتماعی \"نهضت روشن گری\" به صراحت زنان را از سیستم های خود مستثنا می داشتند
[ترجمه گوگل]نظریهپردازان بزرگ سوسیال-قراردادی روشنگری به صراحت زنان را از سیستمهای خود حذف کردند

13. To the Enlightenment mind, no one else possessed the unsentimental rationality and essential competitiveness to make the new political economy succeed.
[ترجمه ترگمان]در ذهن Enlightenment، هیچ کس دیگری از عقلانیت محدود و رقابت پذیری ضروری برای موفقیت اقتصاد سیاسی جدید برخوردار نبود
[ترجمه گوگل]به ذهن روشنگری، هیچ کس دیگری عقلانیت بی نظیر و رقابت ضروری را برای به دست آوردن اقتصاد سیاسی جدید نداشت

14. The Enlightenment made claims for equality that waited to be acted upon.
[ترجمه ترگمان]نهضت روشن گری ادعای برابری می کرد که انتظار می رفت براساس آن عمل شود
[ترجمه گوگل]روشنگری ادعا می کند که برابری را انتظار می رود که به آن عمل شود

15. The Enlightenment was the morning star of modernity.
[ترجمه ترگمان]نهضت روشن گری ستاره صبح مدرنیته بود
[ترجمه گوگل]روشنگری ستاره ای صبحگاهی از مدرنیته بود

the gradual attainment of true enlightenment

دستیابی تدریجی به وارستگی راستین


اصطلاحات

the Enlightenment

(جنبش فلسفی و ادبی قرن هیجدهم در اروپا که ویژگی آن اتکا به عقل و منطق و تجربه به جای تعصب و سنت و احکام مذهبی و غیره بود) دوران روشنگری، جنبش روشن‌فکری


پیشنهاد کاربران

روشن نگری ، روشن فهمی

روشنایی

روشنفکری

بصیرت افزایی

Enlightenment ( noun ) = روشنگری، روشن فکری، آزادگی، روشن سازی، آگاهی، اصل حقیقت، کمال

معانی دیگر>>>>>>{تعلیم، آموزش، اطلاع رسانی، بصیرت، بینش ( یک حالت روشنگرانه ، یا حالت روشنگری یا آموزش، آگاهی ) }، {روشن بینی روحی، فضیلت معنوی ( حالت روشنگری معنوی یا فلسفی ادراک ، عقل و دانش ) }، {شناخت، بصیرت، بینش، آگاهی ( فرآیند شناختن ) }، {درون بینی، فراست، حکمت، حکیم ( خاصیت حکیم بودن ) }، {کمال، معرفت، سلوک ( پالایش و آموزش خوب در سرشت فرد یا بردباری فرد ) }، {رهنمود، پند، توصیه، مشاوره ( مشاوره یا اطلاعات ، به ویژه آنهایی که به طور رسمی ارائه می شوند ) }، {تفسیر، تعبیر، شرح، توضیح ( نسخه یا روایتی از رویدادها یا حقایق ) }، {اطلاعات، آگاهی، اصل حقیقت ( اطلاع مربوط به موضوعی ، که معمولاً فقط برای چند نفر منتخت شناخته شده است}، {تجلی، الهام، وحی، کشف، حقیقت یابی ( تحقق یا کشف روشنگری ) }، {تعالیم، رفتار، سلوک، دارما ( اصول بودایی ) }، {ترقی خواهی، لیبرالیسم، آزادیخواهی، مدرنیسم ( ویژگی مترقی بودن ) }، {بهشت، فلک الافلاک ( مکانی ایده آل که در واقعیت وجود ندارد ) }، {اعلامیه، سرتیر، اعلان ( اطلاعات جدید ) }، {ناامیدی، دلسردی، سرخوردگی ( احساس ناامیدی ، شبیه افسردگی ، ناشی از این واقعیت است که چیزی آن چیزی نیست که انتظار می رفت یا تصور می شد ، احتمالاً با بیم و هراس فلسفی از اعتراض که با چالش های اعتقادی همراه است ) }، {افشاسازی، افشاگری، رونمایی ( عمل افشای چیزی ) }


enlightenment now = روشنفکری کنونی
age of enlightenment = عصر روشنگری
religious enlightenment = روشنگری دینی
spiritual enlightenment = روشنگری معنوی
dialectic of enlightenment = دیالیکتیک روشنگری

examples:
1 - “The controversy has not only kept us entertained, but has also led to some enlightenment about the subject. ”
"بحث و جدل نه تنها ما را سرگرم کرده است ، بلکه منجر به روشنگری در مورد این موضوع شده است. "
2 - “Living in the moment will transform your consciousness into a state of spiritual enlightenment and enable you to connect with your true self. ”
"زندگی در لحظه ، آگاهی شما را به حالت روشنگری معنوی تغییر می دهد و شما را قادر می سازد تا با خود واقعی خود ارتباط برقرار کنید. "
3 - Can you give me any enlightenment on what happened?
آیا می توانید به من توضیحی بدهید ( من را روشن سازید ) که چه اتفاقی افتاده است؟
4 - Meditation helps me achieve enlightenment and serenity.
مدیتیشن به من کمک می کند تا به کمال و آرامش دست یابم.


کلمات دیگر: