کلمه جو
صفحه اصلی

endeavour


معنی : جد و جهد، مجاهدت، سعی بلیغ، تلاش کردن، کوشیدن، سر و دست شکسن
معانی دیگر : کوشش، سعی، کوشش کردن

انگلیسی به فارسی

کوشش‌، سعی، جد‌وجهد، کوشش کردن، کوشیدن


تلاش کن، تلاش، کوشش، سعی، جد و جهد، مجاهدت، سعی بلیغ، تلاش کردن، کوشیدن، سعی کردن، سر و دست شکسن


انگلیسی به انگلیسی

• effort, attempt (alternate spelling for endeavor)
try, attempt, make an effort (alternate spelling for endeavor)
if you endeavour to do something, you try to do it.
an endeavour is an attempt to do something, especially if it is new and original.

مترادف و متضاد

جد و جهد (اسم)
endeavor, endeavour

مجاهدت (اسم)
industry, endeavor, endeavour, struggle for religion

سعی بلیغ (اسم)
strife, endeavor, endeavour

تلاش کردن (فعل)
try, endeavor, endeavour

کوشیدن (فعل)
tug, try, endeavor, strive, endeavour

سر و دست شکسن (فعل)
try, endeavor, beaver, strive, endeavour

جملات نمونه

1. I will endeavour to arrange it.
[ترجمه ali] من تمام تلاشم رو میکنم تا متقاعدش کنم
[ترجمه ترگمان]سعی می کنم ترتیبی بدهم
[ترجمه گوگل]من تلاش خواهم کرد تا آن را ترتیب دهم

2. We must constantly endeavour if we are to succeed.
[ترجمه شیرین] اگر میخواییم موفق بشیم، باید بطور مداوم تلاش کنیم.
[ترجمه ترگمان]اگر موفق بشویم، باید مدام تلاش کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید به طور مداوم در تلاش برای موفقیت باشیم

3. Please make every endeavour to arrive punctually.
[ترجمه ترگمان]لطفا تمام سعی و تلاش خود را برای رسیدن به سر وقت آماده کنید
[ترجمه گوگل]لطفا هر تلاشی را برای رسیدن به موقع انجام دهید

4. We will make every endeavour to obtain sufficient supplies.
[ترجمه ترگمان]ما هر تلاشی را برای به دست آوردن آذوقه کافی خواهیم کرد
[ترجمه گوگل]ما تلاش خواهیم کرد تا منابع کافی دریافت کنیم

5. Governments should endeavour to mitigate distress.
[ترجمه ترگمان]دولت ها باید تلاش کنند تا distress را کاهش دهند
[ترجمه گوگل]دولت ها باید تلاش کنند تا دچار افسردگی شوند

6. We must always endeavour to improve our work.
[ترجمه ترگمان]ما همیشه باید تلاش کنیم تا کار خود را بهتر کنیم
[ترجمه گوگل]ما همیشه باید تلاش کنیم تا کار خود را بهبود بخشیم

7. They made every endeavour to find the two boys.
[ترجمه ترگمان]آن ها سعی کردند که هر تلاشی برای پیدا کردن آن دو پسر پیدا کنند
[ترجمه گوگل]آنها هر تلاش را برای یافتن دو پسر انجام دادند

8. You must endeavour to improve your work.
[ترجمه ترگمان]شما باید تلاش کنید که کارتان را بهتر کنید
[ترجمه گوگل]شما باید تلاش کنید که کار خود را بهبود ببخشید

9. We wish her every success in this endeavour.
[ترجمه ترگمان]ما آرزوی موفقیت او را در این تلاش ها آرزو می کنیم
[ترجمه گوگل]ما برای هر موفقیت در این تلاش آرزو می کنیم

10. I shall endeavour to accommodate you whenever possible.
[ترجمه ترگمان]من سعی خواهم کرد که هر وقت امکان داشته باشد به شما خدمت کنم
[ترجمه گوگل]من باید تلاش کنم تا هر زمان که ممکن باشد، شما را بپذیرم

11. You should key up your endeavour to achieve sucess.
[ترجمه ترگمان]شما باید تلاش خودتان را برای رسیدن به sucess آماده کنید
[ترجمه گوگل]شما باید تلاش خود را برای موفقیت انجام دهید

12. We endeavour to avoid the old, romantic idea of a gusher, which wastes oil and gas.
[ترجمه ترگمان]ما سعی می کنیم از ایده قدیمی و رمانتیک یک gusher اجتناب کنیم که نفت و گاز را هدر می دهد
[ترجمه گوگل]ما تلاش می کنیم که از ایده قدیمی و عاشقانه یک گوشت که از نفت و گاز دور می شود جلوگیری کنیم

13. Please make every endeavour to arrive on time.
[ترجمه ترگمان]لطفا هر تلاشی برای رسیدن به زمان داشته باشید
[ترجمه گوگل]لطفا تمام تلاش خود را برای رسیدن به زمان انجام دهید

14. You must make an endeavour to work harder.
[ترجمه ترگمان]باید سعی کنی سخت تر کار کنی
[ترجمه گوگل]شما باید سخت تلاش کنید

15. Enthusiasm is a vital ingredient in all human endeavour.
[ترجمه ترگمان]اشتیاق جز تشکیل دهنده حیاتی در تمام تلاش های انسانی است
[ترجمه گوگل]شور و شوق یک عنصر حیاتی در تمام تلاش های انسانی است

پیشنهاد کاربران

زمینه - عرصه - پهنه

تقلا، همت، مسئولیت، تکلیف، کار، نقش، وظیفه


کلمات دیگر: