1. The child's character is as yet unformed.
[ترجمه ترگمان]شخصیت کودک هنوز شکل نگرفته است
[ترجمه گوگل]شخصیت کودک هنوز بی شکل است
2. They remember you at your most awkward and unformed and they take delight in reminding you of it.
[ترجمه ترگمان]آن ها شما را در most و unformed به خاطر دارند و از یادآوری آن لذت می برند
[ترجمه گوگل]آنها به شما یادآوری می کنند که به شما بی اهمیت ترین و بی معنا هستند و لذت بردن از یادآوری شما از آن است
3. To an unformed child, Edna Madalyn McGurk Ting was like nuclear fusion.
[ترجمه ترگمان]برای یک بچه unformed، ادنا Madalyn دینگ دیری رینگ بوکس هسته ای بود
[ترجمه گوگل]Edna Madalyn McGurk Ting به یک فرزند بی نظیر مثل همجوشی هسته ای بود
4. The tiny, sac-like dumplings looked like pale, wet, unformed creatures in their uncooked state.
[ترجمه ترگمان]این sac کوچک مانند خمیر مانند رنگ پریده، خیس و unformed در حالت نا پخته شان به نظر می رسیدند
[ترجمه گوگل]Dumplings کوچک مانند کیسه مانند به نظر می رسد موجودات پنهانی، مرطوب و بی شکل در حالت نوشیدن آنها
5. His new company is still unformed and unnamed.
[ترجمه ترگمان]شرکت جدید او هنوز شکل نگرفته و نامش فاش نشده است
[ترجمه گوگل]شرکت جدید او هنوز بی شکل و بدون نام است
6. For it is a curious characteristic of our unformed species that we live and model our lives through acts of make-believe.
[ترجمه ترگمان]زیرا این ویژگی عجیب گونه unformed است که ما زندگی می کنیم و زندگی خود را از طریق اعمال of مدل می کنیم
[ترجمه گوگل]برای این یک ویژگی کنجکاو از گونه های بی شکل ما است که ما زندگی می کنیم و زندگی ما را از طریق اقدامات اعتقادی به کار می بریم
7. Her unformed talent was for curing injuries; and she was destined to die.
[ترجمه ترگمان]استعداد شدید او برای درمان جراحات بود؛ و مقدر بود که او بمیرد
[ترجمه گوگل]استعداد بی نظیرش برای جراحی درمان شد؛ و او قرار بود به مرگ برسد
8. It indicates the unformed society results in self-betrayal and self-collapse.
[ترجمه ترگمان]این نشان می دهد که جامعه شکل نگرفته منجر به خیانت و نابودی خود می شود
[ترجمه گوگل]این نشان می دهد که جامعه بدون شکل، منجر به خودخواهی و فروپاشی خود می شود
9. There was a crude unformed vision in his soul.
[ترجمه ترگمان]تصویری مبهم در روحش وجود داشت
[ترجمه گوگل]در روح او یک چشم انداز بی رویه ای وجود داشت
10. From their flexible and unformed minds I can carve out my fittest tools.
[ترجمه ترگمان]از ذهن انعطاف پذیر و unformed آن ها می توانم بهترین ابزار خودم را پیدا کنم
[ترجمه گوگل]از ذهن انعطاف پذیر و بدون انعطاف پذیر، می توانم ابزار مناسب خودم را برآورده کنم
11. The market for which they are competing is still unformed.
[ترجمه ترگمان]بازاری که آن ها برای آن رقابت می کنند هنوز شکل نگرفته است
[ترجمه گوگل]بازار که برای آنها رقابت می کند، هنوز شکل نگرفته است
12. Now he saw something else there, a rough groping for some unformed, folded life.
[ترجمه ترگمان]اکنون چیزی دیگر را در آنجا می دید، کورمال کورمال دنبال زندگی unformed و تا شده بود
[ترجمه گوگل]در حال حاضر او چیز دیگری را در آنجا مشاهده کرد، یک غرق خشن برای زندگی غیرقابل انعطاف و پیچیده
13. The male roles, on the other hand, are shadowy and unformed, even within the stereotypes they represent.
[ترجمه ترگمان]از سوی دیگر نقش های مرد، حتی در قالبی که آن ها نشان می دهند، مبهم و مبهم هستند
[ترجمه گوگل]از سوی دیگر، نقشهای مردانه، سایه ای و بی شکل هستند، حتی در میان کلیپ هایی که نمایان می کنند