کلمه جو
صفحه اصلی

villain


معنی : شریر، خونی، ادم پست، تبه کار، لات، رذل، ارقه، بدذات
معانی دیگر : عامل بد، مایه ی شر و فساد و غیره، ناکس، سفله، آدم شرور، بی شرف، (رمان ها و غیره) آدم بد (در برابر قهرمان داستان)، رجوع شود به: villein، (مهجور) بی ادب، بی نزاکت، پست

انگلیسی به فارسی

ناکس، آدم پست، تبه کار، شریر، بدذات، پست


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: villainess (n.)
(1) تعریف: a vile or evil person; scoundrel.
مترادف: bastard, blackguard, knave, reprobate, scoundrel, viper
مشابه: churl, creep, cur, dastard, devil, louse, malefactor, miscreant, ne'er-do-well, rascal, rat, reptile, rogue, snake, wretch

- Many elderly people were deceived by this villain.
[ترجمه ترگمان] بسیاری از افراد مسن توسط این تبه کار فریب خوردند
[ترجمه گوگل] بسیاری از افراد مسن توسط این تبهکار فریب خورده اند

(2) تعریف: in a fictional work, such a personage, or any agency, that causes trouble for, or opposes, the hero or heroine.
مترادف: antagonist
مشابه: enemy, foe, heavy, opponent

- Uriah Heep is the villain in the novel David Copperfield by Charles Dickens.
[ترجمه ترگمان] مثل این است که آقای کاپرفیلد، آقای کاپرفیلد، آقای کاپرفیلد، آقای کاپرفیلد، آقای کاپرفیلد است
[ترجمه گوگل] Uriah Heep خائنانه در رمان دیوید کاپرفیلد توسط چارلز دیکنز است

(3) تعریف: any person, agency, or condition considered to be a chief cause of suffering, misery, or failure.
مترادف: culprit
مشابه: demon, heavy, scapegoat, whipping boy

- Poverty is the villain in these countries.
[ترجمه ترگمان] فقر در این کشورها فقر است
[ترجمه گوگل] فقر در این کشورها خائن است

(4) تعریف: variant of villein.

• scoundrel, wicked person; scoundrel in a story or play
a person who deliberately harms other people or breaks the law is sometimes referred to as a villain.
the villain in a particular situation is the person, group, or country that is held responsible for things going wrong.
a villain in a play, film, or novel, is an important character who behaves badly and is responsible for many of the bad things that happen.

مترادف و متضاد

Antonyms: hero, heroine


شریر (اسم)
viper, villain

خونی (اسم)
fiend, killer, murderer, cutthroat, villain, cannibal, miscreant, misdoer

ادم پست (اسم)
bugger, menial, scoundrel, reptile, skate, villain, cur

تبه کار (اسم)
malefactor, villain

لات (اسم)
villain

رذل (اسم)
scoundrel, villain, rapscallion

ارقه (اسم)
scoundrel, villain

بدذات (اسم)
villain

evil person


Synonyms: antihero, blackguard, brute, caitiff, creep, criminal, devil, enfant terrible, evildoer, heel, libertine, lowlife, malefactor, mischief-maker, miscreant, offender, profligate, rapscallion, rascal, reprobate, scoundrel, sinner, wretch


جملات نمونه

1. A typical moving picture villain gets killed at the end.
شخص شرور فیلم ویژه در پایان فیلم کشته می شود

2. The villain concealed the corpse in the cellar.
آدم شرور جنازه را در زیر زمین مخفی کرد

3. When the villain fell down the well, everyone lived happily ever after.
وقتی آدم شرور در چاه افتاد از آن به بعد همه با خوشحالی زندگی کردند

4. arch villain
رذل بزرگ

5. the villain of the piece
مایه ی صد من شیر،باعث همه ی دردسرها،گناهکار اصلی

6. a black villain
بزهکار سیه دل

7. a manifold villain
آدمی که از چندین نظر رذل است (رذل تمام و کمال).

8. ozone is considered to be the chief villain in this process
ازن عمده ترین عامل مضر در این فرآیند محسوب می شود.

9. A man may smile and smile and be villain.
[ترجمه ترگمان]یک مرد می تواند لبخند بزند و لبخند بزند و شرور باشد
[ترجمه گوگل]یک مرد ممکن است لبخند بزند و لبخند بزند و خجالت بکشد

10. He was financially involved with a villain.
[ترجمه ترگمان] اون از نظر مالی با یه آدم شرور دست داشت
[ترجمه گوگل]او به لحاظ مالی به یک تبه کار مشغول بود

11. He wore a black cloak, like a pantomime villain.
[ترجمه ترگمان]شنل سیاه پوشیده بود، مثل a pantomime
[ترجمه گوگل]او یک مروارید سیاه پوست داشت، مانند یک تبه کار پاندمیم

12. Frank ran dodgy errands for a seedy local villain.
[ترجمه ترگمان]فرانک برای یه آدم جنایتکار، یه ماموریت بد انجام داد
[ترجمه گوگل]فرانک فرازهای عجیب و غریب را برای یک تبه کار محلی محکم زد

13. The king is represented as a villain in the play.
[ترجمه ترگمان]پادشاه به عنوان یک جنایتکار در نمایش است
[ترجمه گوگل]پادشاه به عنوان یک تبه کار در نقش نمایش داده می شود

14. It's hard to identify the real villain of the piece in this case.
[ترجمه ترگمان]خیلی سخته که اون تبهکار واقعی این پرونده رو شناسایی کنه
[ترجمه گوگل]در این مورد سخت است که شناسایی ترسناک واقعی این قطعه را بدانیم

15. The villain made no scruple of committing murder.
[ترجمه ترگمان]این آدم شرور هیچ تردیدی برای ارتکاب به قتل نداشت
[ترجمه گوگل]این تبهکاران مرتکب قتل شد

16. A faulty fuse was the villain of the piece.
[ترجمه ترگمان] یه فیوز معیوب، اون آدم شرور اون تیکه ای بود
[ترجمه گوگل]یک فیوز معیوب، تبه کار قطعه بود

17. He was cast as the villain.
[ترجمه ترگمان] اون نقش یه آدم شرور رو بازی می کرد
[ترجمه گوگل]او به عنوان خائن بازیگر شد

18. She seems to have cast me as the villain in her latest emotional upheaval.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد او مرا همان طور که در آخرین انقلاب احساسی او جنایتکار بود، به من محول کرده باشد
[ترجمه گوگل]او به نظر می رسد که من را به عنوان خائن در آخرین تحول عاطفی خود من را رد کرد

19. The police still haven't nailed the villain.
[ترجمه ترگمان]پلیس هنوز آن تبهکار را میخکوب نکرده است
[ترجمه گوگل]پلیس هنوز هم این تبه کار را ندیده است

20. I like films where the villain comes to a sticky end!
[ترجمه ترگمان]من فیلم ها رو دوست دارم جایی که اون جنایتکار داره به یه پایان چسبناک میرسه
[ترجمه گوگل]من فیلم هایی را می بینم که خائن به انتهای چسبنده می آید!

Ozone is considered to be the chief villain in this process.

ازن عمده‌ترین عامل مضر در این فرآیند محسوب می‌شود.


اصطلاحات

the villain of the piece

مایه‌ی صد من شیر، باعث همه‌ی دردسرها، گناهکار اصلی


پیشنهاد کاربران

توضیحی برای پیدایش این کلمه:
villaعبارت بود از مزرعه ای کوچک و ساختمان هایش. اتصال چنین ساختمان هایی یک village ( روستا ) را تشکیل دادو
فردی که در چنین مزرعه ایی زندگی می کرد یک villain بود. برخی از افراد که در شهر ها زندگی می کردند به مردم روستا
با چشم حقارت نگاه می کردند و آن ها را احمق، کوته فکر و پست تلقی می کردند. از این طریق مردم روستایی ( villains )
شهرتی بدست آوردندکه شایسته ی آن نبودند!!!

شرور ، آدم شرور

Villain=evil
بد، شرور

ضد قهرمان

بیشتر واسه شخصیت های منفی داستان و شرور مثل جوکر به کار میره

آدم بد ( فیلم و سریال، مقابل قهرمان داستان )

1 ) A tall, dark, elegant beauty, she played both victim and villain
2 ) They were playing at being villains, like in the movies

لات
دهاتی ( البته به معنای توهین به کار می رود ) عذرخواهی و ادای احترام تمام قد به همه دوستان و هموطنان روستایی خودم. محمدرضا ایوبی صانع
cad
rat
carl


بازیگر نقش منفی فیلم یا رمان
cruel or evil character in a book, play, or movie who opposes the hero
ضد قهرمان anti hero
دهاتی
شرور evil, scoundrel, rogue


villain ( سینما و تلویزیون )
واژه مصوب: بدذات
تعریف: شخصیت نمایشی شروری که اغلب برای شخصیت های مثبت نقشه های پلید طرح ریزی می کند


کلمات دیگر: