کلمه جو
صفحه اصلی

wallop


معنی : شلاق زدن، سختزدن
معانی دیگر : سخت شکست دادن، (عامیانه)، باسرعت حرکت کردن، تند جنبیدن، بی محابا راندن، با سنگینی و بدقوارگی حرکت کردن، (باسروصدا) جوشیدن، قل قل کردن، سخت ضربه زدن، کوبیدن، کتک جانانه زدن، ضربه ی سخت، زور، زوربازو، لذت، کیف، walloper شلاق زدن، سخت زدن مثل مشت زن

انگلیسی به فارسی

دیوانه، شلاق زدن، سختزدن


( walloper )شلاق زدن، سخت زدن (مثل مشت زن)


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: wallops, walloping, walloped
(1) تعریف: (informal) to strike with a forceful blow.
مشابه: belt, clobber, hit, knock, paste

(2) تعریف: to beat soundly; thrash.
مشابه: clobber, drub, hide, lick, trounce

(3) تعریف: to defeat overwhelmingly, as in a game.
مشابه: clobber, drub, lick, trounce
اسم ( noun )
مشتقات: walloper (n.)
(1) تعریف: (informal) a forceful blow or impact.
مشابه: belt, drub, hit

(2) تعریف: a powerful emotional effect.

- That film has a real wallop.
[ترجمه ترگمان] آن فیلم یک بوسه واقعی دارد
[ترجمه گوگل] این فیلم یک فیلم واقعی است

• heavy blow, thump; ability to give heavy blows; quality of making a strong impression (informal)
strike, give heavy blow; decisively conquer the opposition
to wallop someone means to hit them very hard; an informal word.

مترادف و متضاد

defeat soundly


Antonyms: fail, lose, surrender


Synonyms: beat, best, clobber, crush, drub, lambaste, lick, rout, shellac, thrash, trim, trounce, vanquish, whip


شلاق زدن (فعل)
flog, beat, belt, thong, baste, whip, thrash, whiplash, wallop, flail, belabor, belabour, leather, horse, cat, flagellate, horsewhip, scutch, welt

سخت زدن (فعل)
knock down, wallop

strong hit


Synonyms: bash, belt, blow, bop, bump, clash, collision, crash, haymaker, impact, jar, jolt, kick, percussion, punch, shock, slam, slug, smack, smash, thump, thwack, whack


beat, hit


Synonyms: bam, bash, batter, belt, blast, boff, bop, buffet, bushwhack, clobber, drub, hide, lambaste, paste, pelt, plant one, pound, pummel, punch, slam, slog, slug, smack, smash, sock, strike, swat, take out, tan, thrash, thump, whack, wham, whomp, zap


جملات نمونه

1. If I ever catch the rascal I'll really wallop him!
[ترجمه ترگمان]اگر من او را دستگیر کنم او را کتک خواهم زد!
[ترجمه گوگل]اگر من تا به حال گریز را بگیرم، او واقعا او را می بندد!

2. My father used to wallop me if I told lies.
[ترجمه ترگمان] اگه دروغ بگم، پدرم بهم مشت می زد
[ترجمه گوگل]اگر دروغ گفتم، پدرم به من دروغ گفت

3. With one brutal wallop, Clarke flattened him.
[ترجمه ترگمان] با یه مشت خشن، \"کلارک\" اون رو صاف کرد
[ترجمه گوگل]کلارک با یک وحشیانه وحشیانه، او را مسطح کرد

4. My mother gave me such a wallop when she eventually found me.
[ترجمه ترگمان]وقتی سرانجام مرا پیدا کرد، مادرم کتک مفصلی به من زد
[ترجمه گوگل]وقتی که او در نهایت من را پیدا کرد، مادر من به من چنین گریه کرد

5. He crashed down on the floor with a wallop.
[ترجمه ترگمان]با یک مشت روی زمین افتاد
[ترجمه گوگل]او در یک طبقه پایین به زمین افتاد

6. Then Caroline would have to wallop my back to stimulate a return to normal breathing.
[ترجمه ترگمان]پس کارولاین باید به پشتم ضربه می زد تا به یه نفس عادی برگرده
[ترجمه گوگل]سپس کارولین مجبور بود که برگشتم به عقب به تنفس طبیعی برسم

7. It also packs a noticeably bigger wallop at altitude.
[ترجمه ترگمان]هم چنین ضربه قابل توجهی را در ارتفاع ۵۱ تایی به دست می دهد
[ترجمه گوگل]همچنین دارای ارتفاع قابل توجهی بزرگتر است

8. Each piece packs a wallop of crunch, and the meat is juicy and aromatic.
[ترجمه ترگمان]هر قطعه صدای خرد کننده ای دارد و گوشت آبدار و آروماتیک است
[ترجمه گوگل]هر قطعه ای از یک کاسه قرمز تهیه شده و گوشت آبدار و معطر است

9. Either leave or wallop them; one or the other.
[ترجمه ترگمان] یا از بین میره یا wallop، یکی یا یکی دیگه
[ترجمه گوگل]آنها را ترک کنند یا آنها را ببندند؛ این یا اون یکی

10. Grenville took another wallop plumb on the jaw.
[ترجمه ترگمان]Grenville ضربه دیگری به فک ین خورد
[ترجمه گوگل]گنبلیو یکی دیگر از انحرافات را به فک کشید

11. Down he went with a wallop!
[ترجمه ترگمان]!! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !!
[ترجمه گوگل]پایین او با یک دیوونه رفت!

12. Strong falling is to use the wallop of current to achieve blowdown.
[ترجمه ترگمان]در حال افتادن قوی، استفاده از wallop جریان برای رسیدن به blowdown است
[ترجمه گوگل]سقوط شدید این است که با استفاده از جریان جریان برای رسیدن به تخلیه

13. Decant for the full wallop. Try opening the bottle the night before and enjoy a glass 24 hours later when the wine is fully opened.
[ترجمه ترگمان]آن را برای مرد حسابی کتک زد سعی کنید شب قبل بطری را باز کنید و از یک لیوان ۲۴ ساعت بعد وقتی که کاملا باز می شود، لذت ببرید
[ترجمه گوگل]Decant for full wallop بطری را قبل از ظهر بپوشانید و 24 ساعت بعد از اینکه شراب به طور کامل باز شود، از یک شیشه لذت ببرید

14. Straw coverage can weaken the wallop of raindrops and keep the surface ped from being destroyed; it also cut down the evaporation loss of soil water.
[ترجمه ترگمان]پوشش پلاستیکی می تواند ضربات قطرات باران را تضعیف کرده و مانع از نابود شدن سطح زمین شود؛ همچنین کاهش تبخیر آب خاک را کاهش می دهد
[ترجمه گوگل]پوشش کراوات می تواند موجب افتادن قطرات باران و تضعیف سطح زمین شود همچنین کاهش میزان تبخیر از آب خاک را کاهش می دهد

yesterday we walloped their team 5 to 1!

دیروز 5 به 1 تیم آنها را درهم کوبیدیم!


پیشنهاد کاربران

هو
تازیانه زدن.

ضربه


کلمات دیگر: