کلمه جو
صفحه اصلی

unorganized


معنی : درهم و برهم، تشکیل نشده، نابسامان، فاقد سازمان، غیر مشتکل
معانی دیگر : بی سازمان، سازمان نیافته، مغشوش، بی ساختار، فاقد ساختار مواد آلی یا موجودات زنده

انگلیسی به فارسی

نابسامان، غیر مشتکل، فاقد سازمان، درهم و برهم


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: lacking organization, system, or integration.
متضاد: organized, systematic
مشابه: amorphous

(2) تعریف: of workers, not belonging to a labor union.
متضاد: organized

• not organized, disorganized, chaotic; not unionized, not associated in a labor union; (medicine) not having organs; (medicine) not developed into a physical structure of an organism (also unorganised)

مترادف و متضاد

درهم و برهم (صفت)
intricate, desultory, turbid, sloppy, topsy-turvy, untidy, unorganized, woebegone, tangly

تشکیل نشده (صفت)
unorganized, unconstituted, unformed

نابسامان (صفت)
unorganized

فاقد سازمان (صفت)
unorganized

غیر مشتکل (صفت)
unorganized

disorderly, disorganized


Synonyms: all over the place, chaotic, cluttered, confused, dislocated, disordered, jumbled, messed up, messy, mixed up, scattered, scrambled, sloppy, unarranged, unkempt, unsystematic, untidy


جملات نمونه

1. unorganized militia
ارتش سانه ی بی سازمان

2. Often the workers were unorganized, or organized only weakly.
[ترجمه ترگمان]اغلب کارگران unorganized و یا ضعیف بودند و یا فقط ضعیف سازماندهی می شدند
[ترجمه گوگل]اغلب کارگران سازماندهی نشده بودند و یا فقط ضعیف سازمان یافته بودند

3. So far the protest movement has been unorganized and unfocused.
[ترجمه ترگمان]تا کنون جنبش اعتراضی نامنظم و غیر متمرکز بوده است
[ترجمه گوگل]تا کنون جنبش اعتراضی سازمان یافته و غیرقابل تشخیص بوده است

4. In addition to unorganized individual and mob action, the Klan continued to foment racial violence.
[ترجمه ترگمان]در ادامه فعالیت های انفرادی و مردمی، کلان به دامن زدن به خشونت نژادی ادامه داد
[ترجمه گوگل]علاوه بر اقدام غیر انسانی و انفرادی، کلان همچنان به خشونت نژادی ادامه داد

5. Unorganized territories lack a formal government.
[ترجمه ترگمان]مناطق Unorganized فاقد دولت رسمی هستند
[ترجمه گوگل]سرزمین های غیر سازمان یافته دارای یک دولت رسمی نیستند

6. Go all through the unorganized points and distributea small interspace box according to its three coordinates.
[ترجمه ترگمان]با توجه به سه مختصات خود تمام نقاط unorganized و جعبه interspace کوچک را بررسی کنید
[ترجمه گوگل]همه را از طریق نقاط سازماندهی کنید و سه جعبه فضای کوچک را با توجه به سه مختصات آن توزیع کنید

7. The triangulation of unorganized points on a surface plays a important role for surface reconstruction.
[ترجمه ترگمان]مثلث بندی نقاط unorganized بر روی یک سطح نقش مهمی در بازسازی سطح بازی می کند
[ترجمه گوگل]مثلثی از نقاط غیر سازماندهی شده در سطح، نقش مهمی در بازسازی سطح بازی می کند

8. Here's an example: unorganized data, such as a group of measurements, is usually processed in some manner to make it easily readable for users, such as a graph or a chart.
[ترجمه ترگمان]به عنوان مثال: داده های نامنظم مانند یک گروه از اندازه گیری ها معمولا به گونه ای پردازش می شوند تا آن را به راحتی قابل خواندن برای کاربران مثل یک گراف یا چارت بچسبانند
[ترجمه گوگل]در اینجا یک نمونه غیر سازماندهی شده مانند گروهی از اندازه گیری ها معمولا به گونه ای پردازش می شود تا بتوان آن را به راحتی قابل خواندن برای کاربران، مانند یک نمودار یا نمودار

9. I shaked out my unorganized CD collection by artist and genre.
[ترجمه ترگمان]من مجموعه سی دی صوتی خود را با هنرمند و ژانر کپی کردم
[ترجمه گوگل]من از مجموعه هنرمندان و ژورنالهای CD سازماندهی نشده خودم را حذف کردم

10. Form a union, an unorganized mob can accomplish nothing but chaos.
[ترجمه ترگمان]تشکیل یک اتحادیه، یک اجتماع غیر منظم می تواند جز هرج و مرج چیزی جز هرج و مرج به دست نیاورد
[ترجمه گوگل]یک اتحاد تشکیل دهید، یک گروه غیر مسلح می تواند چیزی جز وقوع هرج و مرج نداشته باشد

11. The study of curve reconstruction based on unorganized data points has great importance in reverse engineering.
[ترجمه ترگمان]مطالعه بازسازی منحنی براساس نقاط داده جزیی اهمیت زیادی در مهندسی معکوس دارد
[ترجمه گوگل]مطالعه بازسازی منحنی براساس نکات داده نشده سازماندهی شده در مهندسی معکوس اهمیت زیادی دارد

12. Grievances were felt particularly strongly by migrant workers who bore the brunt of the hardship because they were almost completely unorganized.
[ترجمه ترگمان]کارگران مهاجری که فشار این مشکلات را تحمل می کردند، به شدت احساس ناراحتی می کردند، زیرا آن ها به طور کامل نامنظم بودند
[ترجمه گوگل]شکایت شدید به شدت تحت تأثیر کارگران مهاجر قرار گرفت که مهمترین آنها سختی بود زیرا تقریبا به طور کامل سازمان یافته نبود

13. Little problem had been expected from that workforce: it was young, unorganized and naive.
[ترجمه ترگمان]از آن نیروی کار کم تر انتظار می رفت: جوان، نامنظم و ساده بود
[ترجمه گوگل]از آنجا که نیروی کار جوان، سازماندهی نشده و ساده لوحانه بود، از مشکل کوچک انتظار می رفت

14. Instead of becoming a unified political force dedicated to raising professional standards, black deejays remained unorganized and unfocused.
[ترجمه ترگمان]به جای آن که تبدیل به یک نیروی سیاسی یکپارچه شود که به بالا بردن استانداردهای حرفه ای اختصاص داشت، deejays سیاه unorganized و unfocused باقی ماند
[ترجمه گوگل]به جای تبدیل شدن به یک نیروی سیاسی متحد که به منظور بالا بردن استانداردهای حرفه ای متعهد شده است، دیوئیس سیاه، سازماندهی نشده و غیرقابل تشخیص است


کلمات دیگر: