کلمه جو
صفحه اصلی

unorthodox


معنی : غیر مومن، غیر ارتدکس
معانی دیگر : دارای عقیده ناصحیح یا غیر معمول

انگلیسی به فارسی

غیر ارتدکس، دارای عقیده ناصحیح یا غیر معمول


غیر متعصب، غیر مومن، غیر ارتدکس، دارای عقیده ناصحیح یا غیر معمول


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: deviating from that which is customary, generally approved, or conventional; not orthodox.
متضاد: conventional, orthodox
مشابه: irregular

- The lawyer's methods were unorthodox but not illegal.
[ترجمه محسن پاشنا] روش های وکیل غیر معمول بود اما غیر قانونی نبود
[ترجمه ترگمان] روش های وکیل unorthodox اما غیر قانونی نبودند
[ترجمه گوگل] روش های وکیل غیرقانونی بود اما غیر قانونی بود

• not orthodox, unconventional, unusual, irregular
unorthodox behaviour, beliefs, or customs are very different from the generally accepted ones.
unorthodox ways of doing something may be considered wrong or may be illegal; used showing disapproval.

مترادف و متضاد

Antonyms: conventional, normal, orthodox, standard


غیر مومن (صفت)
unbelieving, unorthodox

غیر ارتدکس (صفت)
unorthodox

abnormal; other than accepted


Synonyms: beatnik, crazy, different, dissident, eccentric, far-out, flaky, heretical, heterodox, irregular, kinky, nonconformist, off the beaten path, schismatic, sectarian, unconventional, uncustomary, unusual, unwonted, way-out, weird


جملات نمونه

1. Many doctors don't approve of unorthodox medicine.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از پزشکان داروهای غیر معمول را تایید نمی کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از پزشکان داروهای غیرطبیعی را تایید نمی کنند

2. She spent an unorthodox girlhood travelling with her father throughout Europe.
[ترجمه ترگمان]او دوران کودکی غیر معمول را در سفر با پدرش در سراسر اروپا گذراند
[ترجمه گوگل]او یک دختربچه ی غیرقانونی را که در سراسر اروپا با پدرش مسافرت می کرد گذرانده بود

3. Her unorthodox views tend to attract controversy.
[ترجمه ترگمان]نظرات نامتعارف او تمایل به جذب بحث دارند
[ترجمه گوگل]دیدگاه های غیرقابل انکار او تمایل دارند که جنجالی را جذب کنند

4. Steiner was recognized as an original if unorthodox thinker.
[ترجمه ترگمان]اشتاینر به عنوان یک متفکر اصیل شناخته شد
[ترجمه گوگل]استینر به عنوان یک متفکر غیرحرفه ای اصلی شناخته شد

5. I'm afraid your English is somewhat unorthodox.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه انگلیسی شما تا حدودی غیر معموله
[ترجمه گوگل]من می ترسم که انگلیسی شما تا حدودی غیر متعارف است

6. His methods were unorthodox, and his lifestyle eccentric.
[ترجمه ترگمان]روش ها غیر معمول و سبک زندگی او عجیب و غریب بود
[ترجمه گوگل]روش های او غیرقانونی بود و شیوه زندگی او غیر عادی است

7. She has an unorthodox technique, but is an excellent player.
[ترجمه ترگمان]او تکنیکی غیر معمول دارد، اما یک بازیگر عالی است
[ترجمه گوگل]او یک روش غیر متعارف دارد، اما یک بازیکن عالی است

8. To lure shoppers, some merchants have employed some unorthodox promotion techniques.
[ترجمه ترگمان]برای جلب خریداران، برخی از تجار برخی از تکنیک های ترویج غیر معمول را به کار برده اند
[ترجمه گوگل]برخی از بازرگانان برای جذب خریداران، برخی از تکنیک های ارتقاء غیر اخلاقی را استخدام کرده اند

9. The two had much in common: conceit, fame, unorthodox pulpit manners and a trenchant belief in liberal progress.
[ترجمه ترگمان]این دو نفر اشتراکات زیادی داشتند: تکبر، شهرت، رفتار غیر معمول و اعتقاد شدید به پیشرفت لیبرال
[ترجمه گوگل]این دو به شدت با هم تلخ، شهرت، رفتارهای غیرمعمول، و اعتقاد به پیشرفت لیبرال بسیار متواضع بودند

10. A single nun, working in an unorthodox manner in the slums, made some of the local clergy distinctly uncomfortable.
[ترجمه ترگمان]یک راهبه مجرد که به شیوه ای غیر معمول در محلات فقیر نشین کار می کرد، برخی از روحانیون محلی را به طور واضح ناراحت کرد
[ترجمه گوگل]تنها یک راهبه، که به شیوه ای غریزی در زاغه ها کار می کند، بعضی از روحانیت محلی را به شدت ناراحت کرد

11. Army officers have been accused of using unorthodox methods when interrogating enemy prisoners.
[ترجمه ترگمان]افسران ارتش به استفاده از روش های غیر معمول در هنگام بازجویی از زندانیان دشمن متهم شده اند
[ترجمه گوگل]هنگام بازجویی از زندانیان دشمن، افسران ارتش متهم به استفاده از روش های غیرواقعی شده اند

12. His spiritual life would follow the same unorthodox and aggressively assertive pattern.
[ترجمه ترگمان]زندگی معنوی او همان الگوی unorthodox و aggressively را دنبال می کرد
[ترجمه گوگل]زندگی روحانی او همان الگوی تکراری و غیرقابل انکار الهی را دنبال می کند

13. They alone were in unorthodox dress.
[ترجمه ترگمان]تنها آن ها در لباس غیر معمول بودند
[ترجمه گوگل]آنها تنها در لباس غیر متعارف بودند

14. The greatest difficulties faced by this unorthodox theory are to do with the compositional variations across the Moon.
[ترجمه ترگمان]بزرگ ترین مشکلی که این نظریه غیر معمول با آن مواجه است این است که با تغییرات ترکیبی در ماه انجام شود
[ترجمه گوگل]بزرگترین مشکلاتی که با این تئوری غیرطبیعی بوجود می آیند این است که با تغییرات ترکیبات در طول ماه مواجه شوید

15. In view of the unorthodox behaviour of the Komsomol that we have noted in the provinces, such a move was overdue.
[ترجمه ترگمان]به نظر رفتار غیر معمول Komsomol که ما در استان ها به آن اشاره کردیم، این حرکت به تعویق افتاد
[ترجمه گوگل]با توجه به رفتار غیرطبیعی Komsomol که ما در استان ها ذکر کردیم، چنین حرکتی به پایان رسیده است

پیشنهاد کاربران

غیرمقلدانه، بی تعصب، به دور از تعصب، غیرمتصبانه، غیر عادی ف غیرمعمول

غیرمتعارف

غیر عادی ، غیر متعارف، نامعمول

نامتعارف

نامتعارف و نامعقول


کلمات دیگر: