کلمه جو
صفحه اصلی

telegraph


معنی : تلگراف، دستگاه تلگراف، دور نگار
معانی دیگر : با تلگراف فرستادن، تلگراف زدن، مخابره تلگرافی

انگلیسی به فارسی

تلگراف، دستگاه تلگراف، مخابره تلگرافی


دور نگار، تلگراف


تلگراف، دستگاه تلگراف، دور نگار


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: an apparatus or system by which messages may be sent by a coded arrangement of simple electrical impulses, usu. along wires.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: telegraphs, telegraphing, telegraphed
(1) تعریف: to send (a communication) by telegraph, or communicate with (someone) by telegraph.
مشابه: cable

(2) تعریف: (informal) to unintentionally reveal or indicate (one's plans or future moves).

- The tennis player telegraphed too many of his shots.
[ترجمه ترگمان] بازیکن تنیس خیلی از عکس ها را تلگراف کرد
[ترجمه گوگل] تنیسور بیش از حد بسیاری از عکس های خود را تلگراف داد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: telegraphic (adj.), telegraphically (adv.), telegrapher (n.)
• : تعریف: to send a telegram.
مشابه: cable

• system for transmitting messages at a distance by means of a conducting wire
send a message by telegraph
the telegraph is a system of sending messages over long distances by means of electrical or radio signals.
if you telegraph someone, you send them a message by telegraph.

مترادف و متضاد

تلگراف (اسم)
wire, telegram, cablegram, telegraph, dispenser, telegraphy, ticker

دستگاه تلگراف (اسم)
telegraph

دورنگار (اسم)
telegraph

جملات نمونه

1. vibrant quivering telegraph wires
سیم های مرتعش و لرزان تلگراف

2. the grapevine telegraph
وسیله ی شایعه پراکنی،حرف مفت زنی

3. There are three ways of spreading news-- telegraph, telephone, and tel-a-woman.
[ترجمه ترگمان]سه روش برای پخش اخبار، تلگراف، تلفن، و tel وجود دارد
[ترجمه گوگل]سه راه برای انتشار اخبار - تلگراف، تلفن و تلفن همراه وجود دارد

4. The bush telegraph tells me you're likely to become our new president, John.
[ترجمه ترگمان]\"جان\" به من می گوید که به احتمال زیاد رئیس جمهور جدید ما خواهد شد
[ترجمه گوگل]تلگراف بوش به من می گوید که شما احتمالا تبدیل به رئیس جمهور جدید ما، جان است

5. Send the message on the telegraph.
[ترجمه ترگمان]پیغام تلگراف را بفرستید
[ترجمه گوگل]پیام را در تلگراف ارسال کنید

6. Telegraph communication was broken off.
[ترجمه ترگمان]ارتباط تلگراف قطع شد
[ترجمه گوگل]ارتباطات تلگراف قطع شد

7. He did not bother to punctuate the telegraph message.
[ترجمه ترگمان]برای درست کردن پیام تلگرافی به خود زحمت نداد
[ترجمه گوگل]او برای رسم پیام تلگراف مزاحم نشود

8. The news came by telegraph.
[ترجمه ترگمان]خبر تلگرافی رسید
[ترجمه گوگل]این خبر توسط تلگراف منتشر شد

9. Telegraph to her parents at once.
[ترجمه ترگمان]تلگراف فورا به پدر و مادرش تلگراف می زند
[ترجمه گوگل]تلگراف به پدر و مادر خود را در یک بار

10. We only discovered by bush telegraph that our son had a new girlfriend, he had not told us . . .
[ترجمه ترگمان]ما فقط با تلگراف کشف کردیم که پسرمون دوست دختر جدیدی دارد، به ما نگفته بود …
[ترجمه گوگل]ما فقط توسط تلگراف بوش که پسر ما یک دوست دختر جدید داشت، به ما گفته نشده بود

11. I hear on the bush telegraph that the manager has resigned.
[ترجمه ترگمان]به تلگراف خانه شنیدم که مدیر استعفا داده
[ترجمه گوگل]من در تلگراف بوش می گویم که مدیر استعفا داده است

12. We only discovered by bush telegraph that our son had a new girlfriend, he had not told us himself.
[ترجمه ترگمان]ما فقط با تلگراف کشف کردیم که پسرمون دوست دختر جدیدی دارد، خودش به ما نگفته بود
[ترجمه گوگل]ما فقط توسط تلگراف بوش که پسر ما یک دوست دختر جدید داشت، او را به خودمان اعلام نکرده بود

13. I ghosted his weekly rugby column for the Telegraph.
[ترجمه ترگمان]من ستون راگبی هفتگی او را برای تلگراف اوردم
[ترجمه گوگل]من ستون راگبی هفتگی خود را برای تلگراف تماشا کردم

14. The Telegraph has printed numerous articles on this subject over the last three years.
[ترجمه ترگمان]تلگراف مقالات بسیاری در مورد این موضوع در سه سال گذشته چاپ کرده است
[ترجمه گوگل]تلگراف مقاله های متعدد در این زمینه را در سه سال اخیر چاپ کرده است

15. I will tell the result by telegraph.
[ترجمه ترگمان]من نتیجه تلگراف را خواهم گفت
[ترجمه گوگل]من نتیجه را با تلگراف اعلام خواهم کرد

پیشنهاد کاربران

دورنگاریدن.
تِلِگرافیدن.

جواب کوتاه
Short answer


کلمات دیگر: