کلمه جو
صفحه اصلی

unjustifiable


معنی : ناحق، ناموجه
معانی دیگر : ناموجه، ناحق

انگلیسی به فارسی

ناموجه، ناحق


غیر قابل اثبات، ناموجه، ناحق


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of justifiable.
متضاد: justifiable
مشابه: reprehensible, wanton

• cannot be justified, indefensible, unwarrantable, unforgivable
you say that an action which harms someone is unjustifiable when there is no good reason for doing it.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] غیر قابل توجیه

مترادف و متضاد

ناحق (صفت)
unreasonable, iniquitous, misbegotten, unjustifiable

ناموجه (صفت)
unjustifiable

unwarranted


Synonyms: baseless, foundationless, groundless, indefensible, inexcusable, uncalled-for, unconscionable, unforgivable, unfounded, ungrounded, unjust, unjustified, unmerited, unpardonable, wrong


جملات نمونه

1. Poisoning the earth's atmosphere is ecologically and morally unjustifiable.
[ترجمه ترگمان]مسمومیت با اتمسفر زمین از نظر اخلاقی و از نظر اخلاقی غیرقابل توجیه است
[ترجمه گوگل]مسمومیت جو زمین از لحاظ زیست شناختی و اخلاقی غیر قابل اثبات است

2. The raid was an unjustifiable act of aggression.
[ترجمه ترگمان]حمله یک اقدام غیرقابل توجیه در مورد تجاوز بود
[ترجمه گوگل]این حمله یک اقدام غیرقابل انکار از تجاوز بود

3. No one argues that the referral is wholly unjustifiable on clinical grounds.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس استدلال نمی کند که ارجاع نسبت به دلایل بالینی کاملا ناموجه است
[ترجمه گوگل]هیچکس نمیپرسد که ارجاع به طور کلی بر اساس دلایل بالقوه قابل اثبات نیست

4. His behaviour was unjustifiable.
[ترجمه ترگمان]رفتارش نامعقول بود
[ترجمه گوگل]رفتار او غیر قابل انکار بود

5. It is morally unjustifiable to punish a whole class for the actions of one or two of its members.
[ترجمه ترگمان]اخلاقی است که یک طبقه کامل را برای اعمال یک یا دو نفر از اعضای آن تنبیه کنیم
[ترجمه گوگل]از لحاظ اخلاقی غیر قابل اثبات است که مجازات یک کلاس کامل برای اعمال یک یا دو نفر از اعضای آن باشد

6. His behaviour was quite unjustifiable.
[ترجمه ترگمان]رفتار او کاملا ناموجه بود
[ترجمه گوگل]رفتار او کاملا غیر قابل اثبات بود

7. And I can even shrug off the unjustifiable accuse the university education of the unemployment rate.
[ترجمه ترگمان]و من می توانم حتی شانه بالا می اندازم و باعث می شود که تحصیلات دانشگاهی نرخ بیکاری را کاهش دهد
[ترجمه گوگل]و حتی می توانم تحصیلات دانشگاهی نرخ بیکاری را محکوم کنم

8. Illegal and unjustifiable funds and charges.
[ترجمه ترگمان]وجوه و وجوه غیر قانونی و غیرقابل توجیه
[ترجمه گوگل]بودجه و اتهامات غیرقانونی و غیرقابل توجیه

9. He said the verdict was unjustifiable, as had William Dean Howells and William Morris at the time of its execution.
[ترجمه ترگمان]او گفت که حکم غیرقابل توجیه است، زیرا ویلیام دین Howells و ویلیام موریس در زمان اعدام این حکم را داشتند
[ترجمه گوگل]او گفت حکم غیر قابل اثبات است، همانطور که ویلیام دین هاولز و ویلیام موریس در زمان اعدام داشتند

10. Otherwise the mismatch of risk provides an unjustifiable public subsidy to the banking sector.
[ترجمه ترگمان]در غیر این صورت عدم انطباق ریسک، یارانه عمومی غیرقابل توجیه را به بخش بانکداری ارائه می دهد
[ترجمه گوگل]در غیر این صورت عدم انطباق ریسک یک یارانه عمومی غیرقابل انکار برای بخش بانکی فراهم می کند

11. In another category there are the unjustifiable ones, and these we must rebut.
[ترجمه ترگمان]در یک مقوله دیگر افراد غیر منطقی وجود دارند و این ها باید rebut باشند
[ترجمه گوگل]در رده دیگری، موارد غیر قابل اثبات وجود دارد، و ما باید آن را رد کنیم

12. Using these missiles to down civilian aircraft is simply immoral and totally unjustifiable.
[ترجمه ترگمان]استفاده از این موشک ها به پایین هواپیماهای غیر نظامی، ساده و کاملا ناموجه است
[ترجمه گوگل]استفاده از این موشک ها برای کاهش هواپیماهای غیرنظامی به سادگی غیر اخلاقی و کاملا غیرقابل توجیه است

13. But, as this Court has recognized, discrimination may be so unjustifiable as to be violative of due process.
[ترجمه ترگمان]اما همانطور که این دادگاه به رسمیت شناخته شده است، تبعیض ممکن است آن قدر غیرقابل توجیه باشد که بتوان آن را به تعویق انداخت
[ترجمه گوگل]اما، همانطور که این دادگاه به رسمیت شناخته است، تبعیض ممکن است به عنوان غیر قابل اثبات به عنوان نقض از روند مناسب است

14. Without having a particular reason, like Catholicism, he found it unjustifiable.
[ترجمه ترگمان]او بدون داشتن یک دلیل خاص، مانند آیین کاتولیک، آن را غیرقابل توجیه یافت
[ترجمه گوگل]بدون داشتن یک دلیل خاص، مانند کاتولیک، او این را غیر قابل اثبات یافت

پیشنهاد کاربران

غیر موجه

غیر قابل توجیه


کلمات دیگر: