کلمه جو
صفحه اصلی

uncounted


معنی : بی شمار، غیر قابل شمارش، محسوب نشده، نشمرده، شمرده نشده
معانی دیگر : ناشمرده

انگلیسی به فارسی

بی شمار، نشمرده، شمرده نشده، غیر قابل شمارش


محاسبه نشده، بی شمار، غیر قابل شمارش، محسوب نشده، نشمرده، شمرده نشده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: not counted.

(2) تعریف: not able to be counted; innumerable.
مشابه: myriad

• infinite; not counted
if you refer to uncounted things or people, you mean that there is a large number of them.

مترادف و متضاد

بی شمار (صفت)
numerous, astronomic, astronomical, countless, myriad, innumerable, multitudinous, uncounted, populous, incomputable, umpteenth, umpteen, measureless, unnumbered

غیر قابل شمارش (صفت)
innumerable, uncounted

محسوب نشده (صفت)
uncounted

نشمرده (صفت)
uncounted

شمرده نشده (صفت)
uncounted

جملات نمونه

1. Our housework goes on behind the scenes, unnoticed, uncounted, uncharted as long as it is unpaid.
[ترجمه ترگمان]کاره ای خانه ما پشت صحنه ادامه دارد، بی آنکه جلب توجه کند، بی آن که بی شمارش باشد، تا زمانی که پرداخت نشده است
[ترجمه گوگل]کارهای خانه ما در پشت صحنه، بدون توجه، بدون شمارش، بدون نشان دادن تا زمانی که بدون پرداخت می شود، ادامه می یابد

2. Untold are the reaches of his barbarities, uncounted the number of his treacheries, beyond belief the depravity of his practices.
[ترجمه ترگمان]ناگفته نمونه of او، تعداد بیشماری از treacheries او، فراتر از اعتقاد به فساد اخلاق و اعمال خود است
[ترجمه گوگل]بی تردید در حال برانگیختن اوست، شمار خیانتهای او را محاسبه نموده، و فراتر از باور به تخریب شیوه های او

3. Being uncounted, the value of unpaid work in society can not be estimated.
[ترجمه ترگمان]ارزش کار پرداخت نشده در جامعه را نمی توان تخمین زد
[ترجمه گوگل]بدون محاسبه، ارزش کار بدون حقوق در جامعه را نمی توان برآورد کرد

4. He would hand her a sheaf of uncounted bank notes, which she received without a word of thanks.
[ترجمه ترگمان]یک دسته اسکناس غیرقابل شمارش را که بدون یک کلمه از او دریافت کرده بود به دستش می داد
[ترجمه گوگل]او یک روپوش اسکناس های بدون شمارش را به دست آورد، که بدون هیچ کلمه ای از آن تشکر کرد

5. Uncounted God's descendents, East & West & North & South do have their saints.
[ترجمه ترگمان]فرزندان خدا s، شرق & غرب & جنوبی & را دارند
[ترجمه گوگل]خاندان خداوند ناشناخته، شرق غرب شمال غربی، مقدسات خود را دارند

6. For uncounted millions, faith remains as rock - solid as Gibraltar.
[ترجمه ترگمان]برای میلیون ها میلیون ها، ایمان به همان اندازه که در جبل الطارق به اندازه یک صخره استوار است باقی مانده است
[ترجمه گوگل]برای میلیونها بی شمار، ایمان همچنان به عنوان سنگ - به عنوان جبل الطارق جامد است

7. Uncounted thousands died in Rome and other cities across the empire.
[ترجمه ترگمان]هزاران نفر در روم و شهرهای دیگر در سراسر امپراطوری مردند
[ترجمه گوگل]هزاران نفر بی شمار در رم و دیگر شهرهای سراسر امپراطوری کشته شدند

8. Many of the uncounted were so-called "black children", ie, those born in breach of regulations that limit urban couples to a single child.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از افراد بیشمار به اصطلاح \"کودکان سیاه\"، یعنی آن هایی که در نقض مقررات که زوج های شهری را به یک کودک محدود می کنند، به دنیا آمده اند
[ترجمه گوگل]بسیاری از افراد بی شمار، به اصطلاح 'کودکان سیاه پوست' بودند، یعنی افرادی که به نقض مقررات محدود شده بودند که زوج های شهری را به یک کودک مجرد محدود می کردند

9. This has condensed our and painstaking effort of uncounted MINDONG colleagues among them.
[ترجمه ترگمان]این کار تلاش our و painstaking همکاران بی شمارش را در بین آن ها متمرکز کرده است
[ترجمه گوگل]این تلاش و تلاش ما برای همکاران MINDONG بدون شمارش در میان آنهاست

10. Many more trekked up, uncounted, from Mexico.
[ترجمه ترگمان]خیلی چیزهای دیگر، بی شماری، از مکزیک
[ترجمه گوگل]بسیاری از مسافرین بی شمار، از مکزیک گرفته اند

11. And, by higgledy-piggledy chance after uncounted similar episodes that went nowhere, some of these innards took the form of a ribozyme with the power to speed reactions, including replication.
[ترجمه ترگمان]و با استفاده از این شانس درهم و برهم پس از آنکه در هیچ کجا رخ نداد، برخی از این اعضای داخلی شکل یک ribozyme را با قدرت واکنش سرعت، از جمله تکثیر، به دست آوردند
[ترجمه گوگل]و با شکوفایی و شلاق زدن پس از قسمت های ناکارآمد مشابه که به هیچ وجه جایی نداشت، بعضی از این غده ها به صورت ریوبوزیم با قدرت واکنش سریع، از جمله تکرار، به دست می آمد

12. What they see is the brute fact of several thousand uncounted votes that would have made a difference.
[ترجمه ترگمان]چیزی که آن ها می بینند، حقیقت حیوان چند هزار رای بیشمار است که می تواند تفاوت ایجاد کند
[ترجمه گوگل]آنچه که آنها می بینند، واقعیت بی شماری از چند هزار رای ناقص است که می تواند تفاوت ایجاد کند

13. More than 3 m people are thought to have gone uncounted in the 2000 census.
[ترجمه ترگمان]تصور می شود بیش از ۳ میلیون نفر در سرشماری سال ۲۰۰۰ کشته شده اند
[ترجمه گوگل]فکر می کنم بیش از 3 میلیون نفر در سرشماری سال 2000 شمارش نشده اند

14. Besides the four main varna, or castes, India has uncounted thousands of sub-castes, few of which census officials will recognise.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر چهار چوب اصلی، یا طبقات، هند هزاران نفر از طبقات را به حساب آورده است که تعداد کمی از آن ها سرشماری را به رسمیت خواهند شناخت
[ترجمه گوگل]هندوستان علاوه بر چهار وارنا یا کست های اصلی، هزاران نفر از زیر کرسی ها را نادیده گرفته است، که بعضی از آنها مقامات سرشماری را تشخیص خواهند داد


کلمات دیگر: