1. television advertising
آگهی های تلویزیونی
2. television critics
منتقدین (برنامه های) تلویزیون
3. television should not become a platfom for terrorists propaganda
تلویزیون نباید وسیله ی تبلیغ تروریست ها بشود.
4. television journalism
خبرپراکنی تلویزیونی
5. a television network
شبکه ی تلویزیونی
6. a television quiz show
نمایش معلومات عمومی در تلویزیون
7. a television set
دستگاه تلویزیون
8. a television station
ایستگاه تلویزیون
9. extensive television coverage
پوشش تلویزیونی مفصل
10. pay television
تلویزیون پولی
11. radio, television or whatnot
رادیو و تلویزیون یا هر چیز دیگر
12. this television show has a large following
این نمایش تلویزیونی بسیار خواهان دارد.
13. a broken television set
دستگاه تلویزیون خراب
14. adjusting the television set for a brighter picture
تنظیم دستگاه تلویزیون برای تصویر روشن تر
15. a famine of television sets
نایابی دستگاه های تلویزیون
16. don't tamper with that television set, hossein!
حسین این دستگاه تلویزیون را انگولک نکن !
17. she is watching the television
دارد تلویزیون نگاه می کند.
18. the highest salary in television history
بالاترین حقوق در تاریخ تلویزیون
19. the plastic world of television advertising
عالم مبتذل آگهی های تلویزیونی
20. to turn off the television
تلویزیون را خاموش کردن
21. she made a speech on television
از تلویزیون سخنرانی کرد.
22. he adapted sadegh hedayat's story for television
او داستان صادق هدایت را برای برنامه ی تلویزیونی اقتباس کرد.
23. a ballerina who essayed a dramatic role on television
رقاصه ی باله که بازی در یک نقش دراماتیک در تلویزیون را مورد امتحان قرار داد
24. they showed a short excerpt from the film on television
بخش کوتاهی از فیلم را روی تلویزیون نشان دادند.
25. He was absolutely mesmerised by Pavarotti on television.
[ترجمه ترگمان]او توسط Pavarotti در تلویزیون هیپنوتیزم شده بود
[ترجمه گوگل]او توسط تلویزیون Pavarotti کاملا مسخ شده بود
26. A television flickered in the corner.
[ترجمه ترگمان]در گوشه اتاق تلویزیون سوسو می زد
[ترجمه گوگل]یک تلویزیون در گوشه ای فریاد زد
27. The television was sheathed in a snug coverlet.
[ترجمه ترگمان]تلویزیون در پوششی نرم و نرم، پوشیده شده بود
[ترجمه گوگل]تلویزیون در پوشیدنی ضخیم پوشیده بود
28. The obscene words in the television programmes were bleeped out.
[ترجمه ترگمان]کلمات رکیک در برنامه های تلویزیونی از بین رفتند
[ترجمه گوگل]کلمات ناخوشایندی در برنامه های تلویزیونی از بین رفته اند
29. Some good production can be seen on television.
[ترجمه ترگمان]برخی تولید خوب را می توان در تلویزیون دید
[ترجمه گوگل]برخی از تولیدات خوب را می توان در تلویزیون دید
30. I saw the Olympic Games on television.
[ترجمه ترگمان]من بازی های المپیک را در تلویزیون دیدم
[ترجمه گوگل]من بازی های المپیک را در تلویزیون دیدم