کلمه جو
صفحه اصلی

tempestuous


معنی : تند، متلاطم، توفانی، طوفانی
معانی دیگر : وابسته به یا همانند توفان، شدید، ستهم، پر آشوب، مشوب، پر جوش و خروش، پرغوغا، خروشان، پر تب و تاب، پر شور، پرتوپ وتشر

انگلیسی به فارسی

توفانی، تند، پرتوپ وتشر


وسوسه انگیز، متلاطم، طوفانی، توفانی، تند


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: tempestuously (adv.), tempestuousness (n.)
(1) تعریف: characterized by disturbance or commotion; stormy; turbulent.
متضاد: calm, peaceful, placid, quiet
مشابه: boisterous, stormy, temperamental, turbulent, wild

- Their tempestuous relationship ended with a particularly bitter dispute over money.
[ترجمه ترگمان] رابطه tempestuous با یک مشاجره تند و شدید بر سر پول به پایان رسید
[ترجمه گوگل] ارتباط شدید آنها با اختلافات شدید تردید در مورد پول پایان یافت

(2) تعریف: relating to or characterized by tempests.
متضاد: calm
مشابه: stormy

• stormy, turbulent
something or someone that is tempestuous is full of strong emotions.

مترادف و متضاد

تند (صفت)
caustic, abrupt, sudden, spicy, steep, fast, sharp, harsh, sour, tart, acrid, acrimonious, acute, hot, keen, quick, mercurial, brisk, heady, headlong, inflammable, rapid, tempestuous, snappy, peppery, arrowy, rattling, biting, nipping, bitter, virulent, rash, violent, intensive, discourteous, transient, crusty, pungent, hasty, racy, rath, rathe, mordacious, prestissimo, presto, snippy, temerarious, wing-footed

متلاطم (صفت)
agitated, jumpy, flustered, unruly, tempestuous, stormy, jittery

توفانی (صفت)
tempestuous, stormy, boisterous, gusty, squally

طوفانی (صفت)
windy, tempestuous, stormy, wild, diluvial, troubled

wild, stormy


Synonyms: agitated, blustering, blustery, boisterous, breezy, coarse, emotional, excited, feverish, furious, gusty, heated, hysterical, impassioned, intense, passionate, raging, rough, rugged, squally, storming, tumultous/tumultuous, turbulent, unbridled, uncontrolled, unrestrained, violent, windy


Antonyms: calm, gentle, mild, moderate


جملات نمونه

1. tempestuous ovations
کف زدن های شدید

2. tempestuous weather
هوای توفانی

3. a tempestuous debate
بحث پر شور

4. a tempestuous love affair
رابطه ی عاشقانه ی پر تب و تاب

5. For years, the couple's tempestuous relationship made the headlines.
[ترجمه ترگمان]برای سال ها، رابطه tempestuous این زوج تی تر خبرها شده بود
[ترجمه گوگل]سالهاست که رابطه زناشویی زن و شوهر، سرفصل های گوناگونی را تشکیل می دهد

6. She burst into a tempestuous fit of anger.
[ترجمه ترگمان]او خشمگین شد و به خشم آمد
[ترجمه گوگل]او به یک جنجالی شدید از خشم نفوذ کرد

7. They got divorced in 1992 after a tempestuous marriage.
[ترجمه ترگمان]آن ها در سال ۱۹۹۲ پس از یک ازدواج قریب الوقوع طلاق گرفتند
[ترجمه گوگل]آنها در سال 1992 پس از ازدواج فریبنده طلاق گرفتند

8. On the tempestuous north coast, double glazing, central heating and damp proof courses are among the first essentials.
[ترجمه ترگمان]در ساحل دریای توفانی، شیشه دو جداره، گرمایش مرکزی و دوره های اثبات مرطوب از جمله موارد اولیه هستند
[ترجمه گوگل]در سواحل شمالی سواحل شمالی، شیشه های دو جداره، حرارت مرکزی و دوره های مرطوب مرطوب یکی از اولویت های اصلی هستند

9. He and the tempestuous Chapman had an incredibly attuned working relationship which began m 1960.
[ترجمه ترگمان]او و چاپمن رابطه کاری بسیار هماهنگ داشتند که در سال ۱۹۶۰ شروع شد
[ترجمه گوگل]او و Chapman جنجالی به حال رابطهی فوق العاده متصل به کار که در سال 1960 آغاز شد

10. Au contraire, they are massive and tempestuous.
[ترجمه ترگمان]بر عکس، خیلی بزرگ و توفانی هستند
[ترجمه گوگل]به قول معروف، آنها عظیم و فجیع هستند

11. Somehow the marriage lasted for eight tempestuous months.
[ترجمه ترگمان]این ازدواج برای هشت ماه توفانی به طول انجامید
[ترجمه گوگل]به طریقی ازدواج برای هشت ماه استراحت طول کشید

12. She is in a tempestuous mood.
[ترجمه ترگمان]عجب وضعی است! …
[ترجمه گوگل]او در حال ظهور وسوسه انگیز است

13. All the fury of her tempestuous soul fell, as the sea falls undera lapse of wind.
[ترجمه ترگمان]همچنان که دریا غرق در باد می شود، همه خشم و خروش جان او فرو ریخت
[ترجمه گوگل]تمام خشم روح سعادت او سقوط کرد، چون دریا زیر پای باد می افتد

14. As the years pass and Hannah's tempestuous fantasy life encroaches upon reality, she feels increasingly estranged from him and the marriage gradually disintegrates.
[ترجمه ترگمان]همان طور که سال ها می گذرد و زندگی رویایی توفانی هانا که به واقعیت تجاوز می کند، او به طور فزاینده ای از او جدا می شود و این ازدواج به تدریج متلاشی می شود
[ترجمه گوگل]همانطور که گذشت سالها و زندگی فانتزی هانا، حیله گرانه به واقعیت مبتلا می شود، او احساس می کند به طور گسترده ای از او جدا شده و ازدواج به تدریج تجزیه می شود

15. Their married life was short and tempestuous.
[ترجمه ترگمان]زندگی زناشوئی کوتاه و توفانی بود
[ترجمه گوگل]زندگی زناشویی آنها کوتاه و مشتاق بود

tempestuous weather

هوای توفانی


a tempestuous love affair

رابطه‌ی عاشقانه‌ی پر‌تب‌و‌تاب


tempestuous ovations

کف‌زدن‌های شدید


a tempestuous debate

بحث پر‌شور


پیشنهاد کاربران

پراشوب


کلمات دیگر: