کلمه جو
صفحه اصلی

uncage


معنی : ازاد کردن، از قفس رها کردن
معانی دیگر : از قفس رها کردن، ازاد کردن

انگلیسی به فارسی

از قفس رها کردن، آزاد کردن


انسجام، از قفس رها کردن، ازاد کردن


دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] رها سازی قطع کردن مدار راست کننده سیستم ژیروسکوپ جا به جایی.

مترادف و متضاد

ازاد کردن (فعل)
release, liberate, free, assert, assoil, ease, franchise, deliver, unfix, unwrap, enfranchise, liberalize, extricate, uncage, unfasten, unhitch, unloose, unstring, unyoke

از قفس رها کردن (فعل)
uncage


کلمات دیگر: