کلمه جو
صفحه اصلی

unfinished


معنی : بی پایان، نا تمام، تمام نشده
معانی دیگر : (پارچه ی پشمی) پرداخت نشده

انگلیسی به فارسی

ناتمام، تمام نشده، بی پایان


ناتمام، نا تمام، تمام نشده، بی پایان


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: not finished; incomplete.
متضاد: complete, finished
مشابه: partial, rough

(2) تعریف: not having a finish or final coat, as of paint or polish.

(3) تعریف: not having received special finishing processing.
مشابه: raw

- unfinished wood
[ترجمه ترگمان] جنگل ناتمام
[ترجمه گوگل] چوبی ناتمام

• uncompleted; not given a surface treatment (varnish etc.); (of cloth) not sheared or put through certain other finishing processes after going through the loom
if something is unfinished, it has not been completed.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] زبر - ناصاف
[نساجی] منسوج تکمیل نشده-منسوجی که هیچگونه عملیات تکمیلی روی آن انجام نشده است

مترادف و متضاد

بی پایان (صفت)
inconclusive, abysmal, endless, unending, eternal, incessant, illimitable, unbound, unfinished, never-ending, termless

نا تمام (صفت)
inconclusive, defective, imperfect, incomplete, unfinished, partial, incompleted, imperfective, roughcast

تمام نشده (صفت)
unfinished

not completed


Synonyms: amateurish, bare, crude, cut short, dabbling, defective, deficient, dilettante, faulty, formless, found wanting, fragmentary, half-baked, half-done, immature, imperfect, incomplete, in the making, in the rough, lacking, natural, not done, plain, raw, rough, roughhewn, shapeless, sketchy, tentative, unaccomplished, unadorned, unassembled, uncompleted, unconcluded, under construction, undeveloped, undone, unexecuted, unfashioned, unfulfilled, unperfected, unpolished, unrefined, wanting


Antonyms: completed, finished, polished, refined, whole


جملات نمونه

1. dickens' last novel was unfinished
آخرین رمان دیکنز ناتمام بود.

2. the project has been left unfinished
طرح ناتمام باقی مانده است.

3. I half regretted having left the work unfinished.
[ترجمه ترگمان]از اینکه کار ناتمام را ترک کردم پشیمان شدم
[ترجمه گوگل]من نیمی از کار را ناتمام گذاشتم

4. We have some unfinished business to settle.
[ترجمه ترگمان]ما یه کار نا تموم داریم که باید تسویه کنیم
[ترجمه گوگل]ما برخی از کسب و کار ناتمام برای حل و فصل

5. He has some unfinished business to deal with.
[ترجمه ترگمان]اون یه کار نا تموم داره که باید باه اش کنار بیاد
[ترجمه گوگل]او تا به حال برخی از کسب و کار ناتمام برای مقابله با

6. John explained away his unfinished task by showing his boss a certificate for sick leave.
[ترجمه ترگمان]جان کار ناتمام خود را با نشان دادن گواهی نامه برای مرخصی استعلاجی توضیح داد
[ترجمه گوگل]جان توضیح داد که کار ناتمام او با نشان دادن رئیس خود یک گواهی نامه برای بیمار بودن

7. We've got some unfinished business to discuss.
[ترجمه ترگمان]یه سری کاره ای ناتمام داریم که باید در موردش بحث کنیم
[ترجمه گوگل]ما برخی از کسب و کار ناتمام را برای بحث در مورد ما داریم

8. I've got some unfinished business to attend to.
[ترجمه ترگمان]یه سری کار ناتموم دارم که باید بهش رسیدگی کنم
[ترجمه گوگل]من بعضی از کسب و کارهای ناتمام را برای شرکت در این مسابقات کردم

9. It was just a little unfinished business from my past, and it doesn't concern you at all.
[ترجمه ترگمان]فقط یه کار ناتموم از گذشته من بود و اصلا به تو ربطی نداره
[ترجمه گوگل]این فقط یک کسب و کار کوچک ناتمام بود از گذشته من، و آن را به شما در همه چیز مربوط نیست

10. This huge, unfinished building represents the last hurrah of the former regime.
[ترجمه ترگمان]این ساختمان عظیم و ناتمام، آخرین بار رژیم سابق را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]این ساختمان بزرگ و ناتمام، آخرین حوالی رژیم سابق است

11. Jimmy never leaves a job unfinished. He continues to work even when he's dead on his feet.
[ترجمه ترگمان]جیمی \"هیچوقت کارش رو تموم نکرده\" حتی وقتی روی پاهایش مرده به کار ادامه می دهد
[ترجمه گوگل]جیمی هرگز کار را ناتمام می گذارد او حتی زمانی که مرده است، به کار ادامه می دهد

12. The park remains unfinished due to lack of funds .
[ترجمه ترگمان]این پارک به دلیل کمبود بودجه ناتمام مانده است
[ترجمه گوگل]پارک با توجه به کمبود بودجه، ناتمام مانده است

13. So that he fell awkwardly, knocking over an unfinished cup of tea.
[ترجمه ترگمان]این بود که با ناراحتی به زمین افتاد و یک فنجان چای ناتمام روی میز کوبید
[ترجمه گوگل]به طوری که او ناخوشایند سقوط کرد، ضربه زدن به یک فنجان نهایی چای

14. In some ways it is an unfinished, unrealised film, yet it lingers potently in the mind.
[ترجمه ترگمان]به نوعی، این یک فیلم ناتمام و unrealised است، با این حال در ذهن باقی می ماند
[ترجمه گوگل]در بعضی مواقع این یک فیلم ناتمام و غیرقابل تحقق است، اما در ذهن قدرتمند است

15. Freakish wingspan, basic body that looked unfinished, wingtips that folded over.
[ترجمه ترگمان]بدنی قوی، بدنی که به معنی کامل و پر حرکت به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]پهنای باند شگفت انگیز، بدن پایه ای که ناتمام به نظر می رسد، جناغ های بالایی که بیش از حد بسته شده اند

Dickens' last novel was unfinished.

آخرین رمان دیکنز ناتمام بود.


پیشنهاد کاربران

نا تمام

چیزی که تمام نشده
نا تمام

نیمه کار

خام


کلمات دیگر: