کلمه جو
صفحه اصلی

vicar


معنی : خلیفه، معاون، قائم مقام، جانشین، کشیش بخش، نایب مناب
معانی دیگر : نایب، (کلیسای انگلیکان) کشیش محل، (کلیسای کاتولیک) قائم مقام مطران، نماینده

انگلیسی به فارسی

کشیش بخش، جانشین، قائم مقام، نایب مناب، معاون،خلیفه


ویکتور، قائم مقام، جانشین، خلیفه، نایب مناب، معاون، کشیش بخش


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: vicarly (adv.), vicarship (n.)
(1) تعریف: in the Anglican Church, a parish priest who receives a salary but not the tithes of the parish, or who acts in place of a rector.

(2) تعریف: in the U.S. Episcopalian Church, a clergyman in charge of a parish chapel.

(3) تعریف: in the Roman Catholic Church, a clergyman who represents or performs the functions of another such as a bishop.

• priest who serves in various substitute capacities in different christian denominations
in the church of england, a vicar is a priest who is in charge of a parish.

مترادف و متضاد

خلیفه (اسم)
apprentice, caliph, prelate, vicar, vicegerant

معاون (اسم)
associate, helper, assistant, vicar, assistant director, coadjutor, associate principal, coadjutant, vice-chancellor

قائم مقام (اسم)
deputy, vicar, surrogate, successor, locum tenens, vice-chancellor

جانشین (اسم)
standby, substitute, deputy, relief, vicar, vicegerant, surrogate, successor, locum tenens, succedaneum, succeeder

کشیش بخش (اسم)
vicar, rector, parson

نایب مناب (اسم)
vicar

جملات نمونه

1. The wedding will be conducted by the local vicar.
[ترجمه ترگمان]مراسم ازدواج توسط کشیش محلی انجام خواهد شد
[ترجمه گوگل]عروسی توسط وکیل محلی انجام خواهد شد

2. The vicar preached to the congregation for half an hour.
[ترجمه ترگمان]نایب تا نیم ساعت در جماعت تبلیغ می کرد
[ترجمه گوگل]جانشین به مدت نیم ساعت به شهادت می رساند

3. He is vicar of a large rural parish.
[ترجمه ترگمان]او نماینده یک بخش روستایی بزرگ است
[ترجمه گوگل]او قصر یک روستای بزرگ روستایی است

4. The vicar led the hymn singing.
[ترجمه ترگمان]کشیش سرود را خواند
[ترجمه گوگل]جانبازان آواز سرود را رهبری کرد

5. The vicar praised what he called her "kind and forbearing nature".
[ترجمه ترگمان]کشیش آنچه را که او \"مهربان و بردبار\" می نامید را ستود
[ترجمه گوگل]پیرو اعظم ستایش آنچه را که او 'طبیعت مهربان و مهربان' خواند

6. The vicar stood up to address the congregation.
[ترجمه ترگمان]کشیش در آنجا ایستاده بود تا با جماعت صحبت کند
[ترجمه گوگل]جانشین ایستاد تا به جماعت رسیدگی کند

7. The local vicar has agreed to marry us in the chapel on the estate.
[ترجمه ترگمان]کشیش محلی موافقت کرده است که با ما در کلیسای on ازدواج کند
[ترجمه گوگل]وکیل محلی موافقت کرده است که در کلیسای املاک ازدواج کند

8. The vicar had his dog collar on.
[ترجمه ترگمان]کشیش یقه سگش را گرفته بود
[ترجمه گوگل]ویکتور یقه ی سگ خود را برداشت

9. The vicar gave a sermon on charity.
[ترجمه ترگمان]کشیش موعظه را در موسسه خیریه اجرا کرد
[ترجمه گوگل]جانبازان خطبه ای را در خلقت به ما داد

10. We were married by our local vicar.
[ترجمه ترگمان]ما با کشیش محلی ازدواج کردیم
[ترجمه گوگل]ما از طرفداران محلی ما ازدواج کردیم

11. The vicar took a candlestick from the altar.
[ترجمه ترگمان]کشیش شمع را از محراب برداشت
[ترجمه گوگل]جانباز شمشیر را از محراب گرفت

12. The vicar preached a sermon about the prodigal son.
[ترجمه ترگمان]کشیش در مورد پسر prodigal وعظ می کرد
[ترجمه گوگل]جانشین موعظه ای در مورد پسر فانی داشت

13. The vicar asked the congregation to kneel.
[ترجمه ترگمان]کشیش از اهل کلیسا خواست که زانو بزند
[ترجمه گوگل]جانشین از جماعت خواسته بود که زانو بزند

14. a farce when the vicar fell flat on his face.
[ترجمه ترگمان]وقتی که کشیش به صورت او افتاد مضحک جلوه کرد
[ترجمه گوگل]یک روحانی که قائم مقامی بر روی صورتش افتاد

15. Or like the Vicar they keep to the straight path because vice is more arduous than virtue.
[ترجمه ترگمان]یا مثل کشیش که در مسیر مستقیم پیش می روند، چون شرارت more از فضیلت است
[ترجمه گوگل]یا مانند شهروند آنها را به مسیر مستقیم ادامه می دهند، زیرا عصبانیت بیشتر از فضیلت است

پیشنهاد کاربران

معاون یا نایب اسقف

قائم مقام

کشیش محل


کلمات دیگر: