کلمه جو
صفحه اصلی

unitary


معنی : موحد، پیرو توحید
معانی دیگر : وابسته به یکان یا واحد، یکانی، یکین (رجوع شود به: unit)، unitarian موحد، یکتاپرست، توحید گرای

انگلیسی به فارسی

( unitarian ) موحد، پیرو توحید، یکتاپرست، توحید گرای


واحد، موحد، پیرو توحید


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or relating to a unit or units.

(2) تعریف: having the character of a unit; whole.

(3) تعریف: of, relating to, or striving towards unity.

(4) تعریف: based on or marked by a unit or units.

(5) تعریف: of or relating to a system of government in which the powers of the legislative, executive, and judicial branches rest in a central authority.

• pertaining to units; undivided, whole, having the nature of a unit; serving as a unit (of measurement, etc.); pertaining to centralized government
a unitary country or organization is one in which two or more areas or groups have joined together, have the same aims, and are controlled by a single government or group of people.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] یکین
[ریاضیات] یکانی

مترادف و متضاد

موحد (صفت)
unitary

پیرو توحید (صفت)
unitary

جملات نمونه

1. Wales will be divided into 2unitary authorities instead of eight counties and 37 districts.
[ترجمه ترگمان]ولز به جای هشت بخش و ۳۷ بخش به ۲ دولت واحد تقسیم خواهد شد
[ترجمه گوگل]ولز به جای هشت ولسوالی و 37 ولسوالی به دو نهاد دولتی تقسیم خواهد شد

2. Operations should be run by a highly centralized unitary body which would provide services on the trunk routes of the world.
[ترجمه ترگمان]عملیات باید توسط یک سازمان واحد متمرکز واحد اجرا شود که خدمات را در مسیرهای حمل و نقل دنیا فراهم می آورد
[ترجمه گوگل]عملیات باید توسط یک سازمان واحد مرکزی متمرکز انجام شود که خدمات را در مسیرهای تنه در جهان ارائه می دهد

3. In the large conurbations, the creation of unitary authorities has required new quangos and joint boards to handle such issues.
[ترجمه ترگمان]در the بزرگ، ایجاد مقامات واحد نیاز به هیات های مدیره جدید و هیات های مشترک برای رسیدگی به چنین مسائلی داشته است
[ترجمه گوگل]در حوزه های بزرگ، ایجاد مقامات واحد مجبور کواگوا های جدید و هیئت های مشترک برای رسیدگی به چنین مسائلی هستند

4. We are predisposed towards unitary authorities.
[ترجمه ترگمان]ما نسبت به مقامات واحد predisposed
[ترجمه گوگل]ما نسبت به مقامات واحد مجبور هستیم

5. We will reform principal local councils into a unitary system based on natural communities and the wishes of local people.
[ترجمه ترگمان]ما شوراهای محلی اصلی را به یک سیستم واحد براساس جوامع طبیعی و خواسته های مردم محلی اصلاح خواهیم کرد
[ترجمه گوگل]ما شوراهای محلی اصلی را به یک سیستم واحد بر اساس جوامع طبیعی و آرزوهای مردم محلی اصلاح خواهیم کرد

6. It wants a unitary authority and it wants it to be based upon its present framework.
[ترجمه ترگمان]آن یک مرجع واحد می خواهد و می خواهد که آن براساس چارچوب فعلی آن باشد
[ترجمه گوگل]این یک قدرت واحد است و می خواهد براساس چارچوب کنونی آن باشد

7. In unitary states, governments must evaluate the trade-off between higher taxes and higher welfare benefits.
[ترجمه ترگمان]در کشورهای واحد، دولت ها باید تجارت بین مالیات های بالاتر و مزایای رفاه بیشتر را ارزیابی کنند
[ترجمه گوگل]در دولت های متحد، دولت ها باید تجارت بین مالیات های بالاتر و مزایای رفاهی بیشتر را ارزیابی کنند

8. They may recommend a structure based on unitary authorities or the present two-tier arrangements.
[ترجمه ترگمان]آن ها ممکن است یک ساختار براساس مراجع واحد یا ترتیبات دو طبقه فعلی را توصیه کنند
[ترجمه گوگل]آنها ممکن است یک ساختار را بر اساس مقامات واحد یا پیشنهادات دوجانبه ارائه دهند

9. They argue strongly for the retention of the unitary board, where all directors take collective responsibility for all board decisions.
[ترجمه ترگمان]آن ها به شدت برای حفظ یک بورد واحد بحث می کنند که در آن تمام مدیران مسئولیت جمعی همه تصمیمات هیات مدیره را برعهده می گیرند
[ترجمه گوگل]آنها به شدت برای حفظ یک هیئت مدیره واحد، که در آن همه مدیران مسئولیت کلی برای همه تصمیمات هیئت مدیره است، استدلال می کنند

10. The major advantage of a unitary state is the presence of clear, hierarchical authority.
[ترجمه ترگمان]مزیت اصلی یک دولت واحد، حضور اقتدار واضح و سلسله مراتبی است
[ترجمه گوگل]مزیت اصلی یک دولت یونیتی، وجود اقتدار روشن و سلسله مراتبی است

11. As such it complements the introduction of unitary development plans for the metropolitan districts.
[ترجمه ترگمان]از آنجا که این طرح مقدمه برنامه های توسعه واحد برای مناطق شهری را تکمیل می کند
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب، آن را به معرفی برنامه های توسعه واحد برای مناطق شهری می پردازد

12. In the unitary and harmonious female Spirit-Self there will be no such splits.
[ترجمه ترگمان]در روح زنانه واحد و موزون، چنین splits وجود نخواهد داشت
[ترجمه گوگل]در روح و روان همجنسگرا و زنانه خود، چنین تقسیماتی وجود نخواهد داشت

13. The new unitary authorities there will be known as county councils.
[ترجمه ترگمان]مقامات واحد دولتی جدید به عنوان شورای شهر شناخته خواهند شد
[ترجمه گوگل]مقامات واحد واحد جدید به عنوان شوراهای شهرستان شناخته خواهند شد

14. This highlights the second major difficulty with the theories, the general assumption that there is a unitary dimension of arousal.
[ترجمه ترگمان]این دومین مشکل اصلی در تیوری ها است، فرض عمومی که یک بعد واحد از برانگیختگی وجود دارد
[ترجمه گوگل]این موضوع دومین مشکل بزرگ را با نظریه ها مطرح می کند، فرض کلی این است که یک بعد واحد از تحریک وجود دارد

15. The Royal Commission had recommended a regional tier as a necessary complement to a unitary system of local authorities.
[ترجمه ترگمان]کمیسیون سلطنتی یک ردیف منطقه ای را به عنوان یک مکمل ضروری برای یک سیستم واحد از مقامات محلی پیشنهاد کرده بود
[ترجمه گوگل]کمیسیون سلطنتی یک سطح منطقه ای را به عنوان مکمل لازم برای یک سیستم واحد از مقامات محلی توصیه کرده است

پیشنهاد کاربران

یکپارچه، یکدست، واحدی، واحدبنیاد

اتحاد وحدت گرایی

متمرکز

تک محور

وحدت گرا، وحدت گرایانه


کلمات دیگر: