کلمه جو
صفحه اصلی

unasked


معنی : پرسیده نشده، مطالبه نشده، ناپرسیده، سوال نشده، خواسته نشده
معانی دیگر : تقاضا نشده، درخواست نشده، ناخواسته، نطلبیده، دعوت نشده، ناخوانده

انگلیسی به فارسی

سوال نشده، خواسته نشده، پرسیده نشده، مطالبه نشده،ناپرسیده


غیرممکن است، پرسیده نشده، مطالبه نشده، ناپرسیده، سوال نشده، خواسته نشده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: not asked.

- the important unasked question
[ترجمه ترگمان] سوال مهم و بدون سوال
[ترجمه گوگل] سوال مهم و غیرمعمول

(2) تعریف: not invited; unwelcome.
مترادف: uninvited
متضاد: asked, invited

- an unasked guest
[ترجمه ترگمان] یک مهمان ناخوانده دیگر،
[ترجمه گوگل] یک مهمان ناشناس

• not asked, not requested, not invited, not called for
an unasked question has not been asked, although it may be answered by someone as if it had been asked.
if you do something unasked, you do it without being asked to do it.

مترادف و متضاد

پرسیده نشده (صفت)
unasked

مطالبه نشده (صفت)
unasked

ناپرسیده (صفت)
unasked

سوال نشده (صفت)
unasked

خواسته نشده (صفت)
unasked

voluntary


Synonyms: arrogant, gratuitous, impudent, not asked, of one’s own accord, overbearing, presumptuous, spontaneous, supererogatory, unbidden, uncalled-for, undemanded, undesired, uninvited, unprompted, unrequested, unsought, unwanted, unwelcome, voluntarily, willing, without prompting


Antonyms: asked, invited, involuntary, solicited


جملات نمونه

1. unasked advice is offensive
پند ناخواسته زننده است.

2. She came to the party unasked.
[ترجمه ترگمان]اون بدون شک به مهمونی اومد
[ترجمه گوگل]او به سمت حزب بیگانه آمد

3. She brought him, unasked, the relevant file.
[ترجمه ترگمان]او بدون اینکه از من سوال کند، او را نزد خود آورد
[ترجمه گوگل]او او را بی پروا کرد

4. He came to the party unasked.
[ترجمه ترگمان]او بدون هیچ سوالی به مهمانی آمد
[ترجمه گوگل]او به حزب بی اعتمادی آمد

5. His advice, offered to her unasked, was to stay home and make the best of things.
[ترجمه ترگمان]توصیه او، بدون اینکه پرسیده شود، این بود که در خانه بماند و بهترین چیزها را بسازد
[ترجمه گوگل]مشاوره او، به او پیشنهاد نشده بود، به خانه بماند و بهترین چیزها را انجام دهد

6. Let me answer, at least this one unasked question.
[ترجمه ترگمان] بذار جواب بدم، حداقل این سوال رو ازم پرسید
[ترجمه گوگل]اجازه بدهید من جواب بدهم، حداقل این یک سوال ناخواسته

7. Cat, unasked, produced a cheese sandwich and a cup of frothing coffee.
[ترجمه ترگمان]کت، بدون unasked، یک ساندویچ پنیر و یک فنجان قهوهی کف آلود تولید کرد
[ترجمه گوگل]گربه، ناخواسته، یک ساندویچ پنیر و یک فنجان قهوه فومشده تولید کرد

8. Significant questions will go unasked.
[ترجمه ترگمان]سوالات مهمی بدون ادامه وجود خواهد داشت
[ترجمه گوگل]سؤال های مهم به طور غیرقانونی حل خواهد شد

9. George sat down unasked.
[ترجمه ترگمان]جورج بدون اینکه حرفی بزند نشست
[ترجمه گوگل]جورج نشسته بود unasked

10. However much he wanted the answer to his unasked question, he was going to have to wait for it.
[ترجمه ترگمان]با این همه می خواست جواب سوال unasked را بپرسد که باید منتظر بماند
[ترجمه گوگل]هرچند که او می خواست پاسخ به سوال غیرمعمول او را بدهد، او مجبور بود برای آن صبر کند

11. Don't they say the only foolish questions are unasked ones?
[ترجمه ترگمان]مگر نه تنها سوا لات احمقانه را unasked؟
[ترجمه گوگل]آیا آنها نمی گویند تنها سوالات احمقانه غیرممکن است؟

12. I hung back in the separate unasked an unanswerable questions.
[ترجمه ترگمان]بدون این که سوالی بی جواب مانده باشد، گوشی را برداشتم
[ترجمه گوگل]من به طور جداگانه پاسخ سوالات بی پاسخ را مجبور کردم

13. Such unasked suggestions are less than welcome.
[ترجمه ترگمان]چنین پیشنهادی کم تر از این است که مورد استقبال واقع شود
[ترجمه گوگل]چنین پیشنهادات غیرممکن کمتر از خوشحالی است

14. This question often goes unasked because employees fear appearing incompetent.
[ترجمه ترگمان]این سوال اغلب بدون سوال ادامه دارد، چرا که کارمندان از ظاهر بی کفایت اجتناب می کنند
[ترجمه گوگل]این سوال اغلب ناخواسته است زیرا کارکنان ترس از ظاهر شدن ناخوشایند دارند

15. His advice was unasked for.
[ترجمه ترگمان]توصیه او از این قرار بود
[ترجمه گوگل]توصیه او برای این موضوع غیرممکن است

Unasked advice is offensive.

پند ناخواسته زننده است.



کلمات دیگر: