کلمه جو
صفحه اصلی

veil


معنی : پرده، حجاب، خمار، نقاب، چادر، حجاب زدن، پوشاندن
معانی دیگر : رخپوشی، پوشش، لفافه، روبنده زدن، حجاب را رعایت کردن، رخپوشی کردن، روی خود را گرفتن، مستور کردن، نهان کردن، روپوشه، سراگوش، واشام، (راهبه ها) سرپوش، روسری، (عروس) تور روی صورت، مخفف: humeral veil، (زیست شناسی) رجوع شود به: velum، (محلی) رجوع شود به: caul، پرده زدن، مستوریا پنهان کردن

انگلیسی به فارسی

حجاب، پرده، نقاب، چادر، پوشاندن، حجاب زدن، پرده زدن، مستور یا پنهان کردن


حجاب، چادر، پرده، نقاب، خمار، پوشاندن، حجاب زدن، مستوریا پنهان کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a thin piece of fabric or netting, usu. worn over the head, shoulders, and face.
مشابه: headdress, kerchief, mantilla, purdah, yashmak

- The bride wore a long lace veil.
[ترجمه ز] عروس تور بلند یراق کارشده ای داشت
[ترجمه ترگمان] عروس تور بلندی پوشیده بود
[ترجمه گوگل] عروس لباس پاشنه بلند توری داشت
- Only her eyes were visible under her black veil.
[ترجمه ترگمان] فقط چشمانش زیر نقاب سیاهش دیده می شد
[ترجمه گوگل] تنها چشمان او تحت حجاب سیاه و سفید او دیده شد

(2) تعریف: something that serves to conceal, obscure, or separate.
مترادف: cloak, cloud, mantle, mask, shroud
مشابه: cover, covering, curtain, film, mist, screen

- The castle was hidden behind a veil of fog.
[ترجمه ترگمان] قلعه پشت نقابی از مه پنهان بود
[ترجمه گوگل] قلعه پشت حجاب مه و پنهان شده بود
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: veils, veiling, veiled
• : تعریف: to cover with or as with a veil; conceal; disguise.
مترادف: cloak, mantle, shroud
متضاد: open, unveil
مشابه: cloud, conceal, cover, curtain, disguise, hide, mask, mist, net, obscure, occult, screen

- Her faced was veiled.
[ترجمه ترگمان] صورتش پوشیده شده بود
[ترجمه گوگل] او مواجه شد
- They veiled the truth about the leader's death.
[ترجمه ترگمان] ان ها حقیقت را در مورد مرگ رهبر پنهان کردند
[ترجمه گوگل] آنها حقیقت را در مورد مرگ رهبر تحریف کردند

• length of cloth worn by women as a face covering; netting attached to a woman's hat; something which hides or conceals (such as a curtain); nun's headdress; vow's of a nun; membrane which covers an immature mushroom
cover; hide
a veil is a piece of thin, soft cloth that women sometimes wear over their heads.
you can refer to something that conceals something else as a veil; a literary use.
if you draw a veil over something, you stop talking about it because it is too unpleasant or embarrassing to talk about.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] محدوده - در دیرین شناسی، یک فیلم شبکه یا تار مانند در رادیولارین که به طرق مختلفی تولید می شود. - مثلاً: پرده بال (patagium) - در بلور شناسی، یک تجمع حباب های بسیار ریز که یک ظاهر مایل به سفید یا ابر مانند در کوارتز ایجاد می کند.

مترادف و متضاد

پرده (اسم)
blind, veil, screen, curtain, membrane, pall, tympan, tympanum, patagium, window shade

حجاب (اسم)
veil, shawl, curtain

خمار (اسم)
veil, screen, toile, hangover, vintner, wine merchant

نقاب (اسم)
mask, veil, veiling, vizard

چادر (اسم)
tent, veil, tentage

حجاب زدن (فعل)
veil, wimple

پوشاندن (فعل)
ensconce, envelop, case, apparel, cover, mask, conceal, coat, veil, put on, sod, line, vest, deck, belay, bestrew, jacket, blanket, sheathe, shingle, camouflage, submerge, overcast, immerse, shroud, clothe, wear, crown, endue, infold, indue, suffuse

disguise


Synonyms: blind, cloak, coloring, cover, curtain, facade, false front, film, front, guise, mantilla, mask, screen, shade, shroud, veiling


hide


Synonyms: beard, blanket, camouflage, cloak, conceal, cover, cover up, curtain, dim, disguise, drape, enclose, enfold, enshroud, envelop, finesse, invest, launder, mantle, mask, obscure, put up a front, screen, secrete, shield, shroud, stonewall, whitewash, wrap


Antonyms: reveal


جملات نمونه

a veiled threat

تهدید در لفافه


The colonel veiled his anger with soft words.

سرهنگ خشم خود را با کلماتی آرام پوشاند.


in the mornings when mist veils the mountains

در بامدادان که مه کوه‌ها را پنهان می‌کند


1. a veil of silence
پرده ای از سکوت

2. take the veil
راهبه شدن،تارک دنیا شدن

3. to wear a veil
روبند بر چهره داشتن

4. he tore away the veil of mystery that surrounded that robbery
او از اسراری که آن سرقت را احاطه کرده بود پرده برداری کرد.

5. criticism which was hidden under the veil of buffoonery
انتقادی که زیر نقاب دلقک بازی پنهان کرده بودند

6. the regulations having to do with the veil
مقررات وابسته به حجاب

7. She lifted her veil with both hands.
[ترجمه ترگمان]روسری خود را با دو دست بلند کرد
[ترجمه گوگل]او با هر دو دست حجاب خود را برداشت

8. A veil of mist obscured the view.
[ترجمه ترگمان]پرده مه منظره را پوشانده بود
[ترجمه گوگل]حجاب مه و مبهوت نظر

9. Shadow, with her veil drawn, follows Light in secret meekness, with her silent steps of love.
[ترجمه ترگمان]سایه، با حجابی که بر پرده کشیده، با گام های پنهانی عاشقانه، با گام های ساکت عشق، به دنبال روشنایی می آید
[ترجمه گوگل]سایه، با حجاب او کشیده شده، نور را در آرامش راز، با مراحل سکوت خود را از عشق است

10. After the ceremony, the bride lifted up her veil to kiss her husband.
[ترجمه ترگمان]پس از مراسم، عروس تور را بلند کرد تا شوهرش را ببوسد
[ترجمه گوگل]پس از مراسم، عروس تا حجاب خود را بالا برد تا شوهرش را ببوسد

11. Moslem women used to veil their faces before going into public.
[ترجمه ترگمان]زنان مسلمان پیش از رفتن به اجتماع، چهره خود را پنهان می داشتند
[ترجمه گوگل]زنان مسلمان قبل از رفتن به عموم، چهره هایشان را پوشانده بودند

12. The chilling facts behind this veil of silence were slow to emerge.
[ترجمه ترگمان]واقعیت های سرد پشت این پرده، آهسته پدیدار می شدند
[ترجمه گوگل]واقعیت های خنثی در پشت این حجاب سکوت به آرامی ظاهر شد

13. He could hardly veil his contempt at my ignorance.
[ترجمه ترگمان]به سختی می توانست تحقیر او را از نادانی من پنهان کند
[ترجمه گوگل]او به سختی می تواند تحقیر خود را در جهل من قرار دهد

14. A fine drizzle began to veil the hills.
[ترجمه ترگمان]باران ریزی بر روی تپه ها نقش بست
[ترجمه گوگل]حصیری خوب شروع به تپه ها نمود

15. She dropped her veil.
[ترجمه ترگمان]پرده را پایین انداخت
[ترجمه گوگل]او حجاب خود را رها کرد

the regulations having to do with the veil

مقررات وابسته به حجاب


a veil of silence

پرده‌ای از سکوت


He tore away the veil of mystery that surrounded that robbery.

او از اسراری که آن سرقت را احاطه کرده بود پرده‌برداری کرد.


criticism which was hidden under the veil of buffoonery

انتقادی که زیر نقاب دلقک‌بازی پنهان کرده بودند


Two veiled women entered the shop.

دو خانم روبنده‌زده وارد مغازه شدند.


اصطلاحات

take the veil

راهبه شدن، تارک دنیا شدن


پیشنهاد کاربران

تور، مثلا تور عروس

Veil
اسم || پوشش ، حجاب
فعل|| پوشاندن ( پنهان کردن )

Unveil
رونمایی کردن

لباس عروسی
مثال: She puts on her veil.

پنهان - مخفی

روبنده

I told the evil girl that if one day Mousa or his family told me that you would wear a veil or that you would lose my son, I would wear a veil but I would not lose Mousa. And I swore to the Qur'an, the book of God, that if I had to, I would put up a tent she said until the end of his life, I said if it is a condition and I love the boy
Now, how much you did not accept me without loving me to the extent that no one accepted me for someone, but if you want to raise your voice to me, I will not remain silent. My cover is appropriate.
I want to see my zeal, I love it
من به دختر بد ذات گفتم اگر روزی موسی و یا خانوادش بهم بگوید چادر سر میکنی یا پسرم رو از دست میدی من چادر رو سر میکنم اما موسی رو از دست نمیدهم به من قران را قسم داد که برای از صمیم قلب بودن این حرفم قسم بخورم ومن قسم خوردم به قران کتاب خدا اگر مجبور باشم چادر سر میکنم
گفت تا اخر عمر گفتم اگر شرط باشد و من پسر رو دوست داشته باشم
حالا تو بدون دوست داشتن من را تا چه به اندازه ی که شخصی برای شخصی قبول نکرد اما اگر بخوای صدایت رو من بلند کنی ساکت نمیمانم پوشش من مناسب هست تو خودت میگن از حسادت بد اخلاق شدی فهمیدی فعال مذهبی
غیرتتم میخوام ببینم دوست دارم

تاج عروس

veil ( جامعه شناسی )
واژه مصوب: حجاب
تعریف: پوششی که زنان برای محافظت از بدن یا پوشاندن سر و صورت به کار می برند


کلمات دیگر: