کلمه جو
صفحه اصلی

wally


معنی : خوب، عالی
معانی دیگر : (اسکاتلند)، درجه یک، معرکه، درشت، ستبر، گنده، پرزور، قلچماق، (انگلیس - خودمانی) آدم بی عرضه، دست و پا چلفتی، اسکاتلند عالی

انگلیسی به فارسی

(اسکاتلند) عالی، خوب


wally، خوب، عالی


انگلیسی به انگلیسی

• (british slang) oaf, simpleton
if you call someone a wally, you mean that they are stupid or foolish; an informal word.

مترادف و متضاد

خوب (صفت)
good, suitable, super, acceptable, pleasant, well, nice, fine, ok, kind, handsome, beautiful, okay, pretty, applicable, fortunate, goodly, pukka, pucka, okey, wally, well-groomed

عالی (صفت)
superior, super, great, fine, top, high-toned, high, grand, brave, gallant, beautiful, splendid, exquisite, excellent, superb, capital, immense, spiffy, imperial, magnificent, nobby, supreme, outstanding, superlative, swank, elevated, lofty, famous, copacetic, top-hole, remarkable, topping, high-grade, sublime, exalted, first-rate, unrivaled, palmary, ripping, wally, whizbang, whizzbang

جملات نمونه

1. Wally gripped my arm, partly to restrain me and partly to reassure me.
[ترجمه ترگمان]والی بازویم را محکم گرفت، تا حدی که مرا مهار کند و تا اندازه ای به من اطمینان بدهد
[ترجمه گوگل]ویلو دستم را گرفت، تا حدی برای من مانع و تا حدی مرا اطمینان داد

2. I'll look a right wally in these shorts!
[ترجمه ترگمان]من به یه والی که تو این شلوارک می مونه نگاه می کنم
[ترجمه گوگل]من در این شورتها درست نگاه می کنم!

3. But in death, every wally shall be exalted.
[ترجمه ترگمان]اما در مرگ هر والی عالی خواهد بود
[ترجمه گوگل]اما در مرگ، هر کس باید بلند شود

4. Wally Reid was actually keen to kick the habit.
[ترجمه ترگمان]والی رید مشتاق بود که به این عادت لگد بزند
[ترجمه گوگل]Wally Reid در واقع علاقه مند به پا زدن عادت شد

5. I pushed Wally into the elevator, and mercifully the door shut on us.
[ترجمه ترگمان]من والی را به داخل آسانسور هل دادم و خوشبختانه در بسته شد
[ترجمه گوگل]من Wally را به آسانسور هل دادم و با مهربانی درب را به ما بست

6. Don't be such a wally!
[ترجمه ترگمان]چنین والی در کار نخواهد بود!
[ترجمه گوگل]چنین نیست!

7. Then you can give Wally Hemphill a call.
[ترجمه ترگمان]آن وقت می توانی به والی یک تلفن بزنی
[ترجمه گوگل]سپس شما می توانید Wally Hemphill تماس بگیرید

8. Wally said brightly to the suddenly befuddled taxi driver.
[ترجمه ترگمان]والی با خوشحالی به راننده تاکسی که ناگهان گیج شده بود گفت:
[ترجمه گوگل]والی به راننده تاکسی ناگهان خسته شد

9. Wally had rung to say that it was black tie, and he'd forgotten to tell Debbie.
[ترجمه ترگمان]والی پا گذاشته بود بگوید کراوات سیاهی است و یادش رفته بود به دبی بگوید
[ترجمه گوگل]والی زنگ زد و گفت که این کراوات سیاه بود و او را به دبی فراموش کرد

10. Which, given the way Wally rambles on, is scarcely surprising.
[ترجمه ترگمان]که با توجه به مسیری که والی در حال رفتن به آن است چندان تعجب آور نیست
[ترجمه گوگل]با توجه به اینکه Wally در حال رانندگی است، به سختی تعجب آور است

11. Turned out that some well-meaning wally had given it a tankful of unleaded two-star.
[ترجمه ترگمان]Turned اشاره کرد که wally به خوبی به این ستاره دو ستاره بدون سرب هدیه کرده بود
[ترجمه گوگل]معلوم شد که بعضی از معیارها به دو دسته تقسیم نشده بود

12. Wally turned to me and began to nibble my car.
[ترجمه ترگمان]والی به طرف من برگشت و شروع به جویدن ماشینم کرد
[ترجمه گوگل]Wally به من زنگ زد و شروع به ماشینم کرد

13. Wally asked with a hint of scorn.
[ترجمه ترگمان]والی با اشاره ای آمیخته به تحقیر پرسید:
[ترجمه گوگل]والی با اشاره به نومیدی پرسید:

14. Wally walked me over to the steel pipes running horizontally along the river side of the promenade.
[ترجمه ترگمان]والی مرا به سمت لوله های فولادی که به طور افقی در کنار رودخانه در حال دویدن بودند رساند
[ترجمه گوگل]Wally مرا به لوله های فولادی که به صورت افقی در امتداد رودخانه طرف چیده بودند، راه می رفت

15. Cerda interviewed those named in his testimony, including Wally Fuentes Morrison, and then threw down the gauntlet to Pinochet.
[ترجمه ترگمان]Cerda با کسانی که در شهادت او، از جمله \"والی Fuentes موریسون\" مصاحبه کردند مصاحبه کردند و سپس مبارزه با پینوشه را به تعویق انداختند
[ترجمه گوگل]Cerda مصاحبه با کسانی که در شهادت خود، از جمله Wally Fuentes موریسون، نامزد شده، و سپس دستکش را به پینوشه انداخت


کلمات دیگر: