کلمه جو
صفحه اصلی

unbounded


معنی : نا محدود، بیکران
معانی دیگر : بی حد و حصر، بی مرز، لایتناهی، بی پایان

انگلیسی به فارسی

بیکران


بدون محدودیت، بیکران، نا محدود


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: unboundedly (adv.), unboundedness (n.)
(1) تعریف: without limits or bounds; boundless.
متضاد: limited
مشابه: boundless, immeasurable

- unbounded space
[ترجمه ترگمان] فضای بیکران
[ترجمه گوگل] فضای نامحدود

(2) تعریف: without restraint or control.

- an unbounded passion
[ترجمه ترگمان] شور و شوق بی حد و حصر
[ترجمه گوگل] یک اشتیاق بی حد و حصر

• not bounded, unlimited, boundless, unrestrained, uncontrolled
something that is unbounded has, or seems to have, no limits.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] بدون مرز، بیکران، نامحدود
[ریاضیات] بیکران

مترادف و متضاد

نامحدود (صفت)
wide, ageless, unlimited, infinite, unbounded, limitless, illimitable, unrestrained, unqualified, indeterminable

بیکران (صفت)
infinite, unbounded, vast, immense, indefinite, immeasurable

جملات نمونه

1. His advice was always sensible and his energy unbounded.
[ترجمه ترگمان]توصیه او همیشه عاقلانه و انرژی نامحدود او بود
[ترجمه گوگل]توصیه او همیشه معقول و انرژی نامحدود بود

2. They paint a picture of unbounded horror and suffering.
[ترجمه ترگمان]تصویری از وحشت و عذاب را نقاشی می کنند
[ترجمه گوگل]آنها تصویری از وحشت و رنج بی حد و حصر را نقاشی می کنند

3. My affection for him was unbounded, and I only wished I could find the words to let him know.
[ترجمه ترگمان]علاقه من به او نامحدود بود و من فقط آرزو کردم که ای کاش می توانستم کلمات را برای او فاش کنم
[ترجمه گوگل]عشق من برای او محدود بود و من فقط آرزو کردم که بتوانم کلمات را به او بشناسم

4. Lonesome Street, loran field and unbounded vast body of water, these things which seem like some plain scene become the important carrier to the artist expressing her emotion.
[ترجمه ترگمان]خیابان Lonesome، میدان loran و حجم بیکران آب، این چیزها که به نظر می رسد یک صحنه ساده به نظر می رسد یک حامل مهم برای هنرمند است که احساسات خود را بیان می کند
[ترجمه گوگل]خیابان یکنواخت، میدان لوران و آب فراوان و بدون محدودیت، اینها چیزهایی هستند که به نظر میرسد صحنههای ساده، حامل مهم برای هنرمند است که احساساتش را بیان میکند

5. The modern Plato an unbounded contempt for politicians and statesmen and party leaders.
[ترجمه ترگمان]افلاطون مدرن تحقیری بی حد نسبت به سیاستمداران و سیاستمداران و رهبران حزب دارد
[ترجمه گوگل]افلاطون مدرن تحقیر بی حد و حصر برای سیاستمداران و دولتمردان و رهبران حزب است

6. The vast, the unbounded prospect lies before us. Bidding the lovely scenes at distance hail.
[ترجمه ترگمان]چشم انداز پهناور و نامحدود ما در مقابل ما قرار دارد صحنه های دوست داشتنی رو از فاصله دور پیدا کردم
[ترجمه گوگل]چشم انداز وسیع، بی حد و حصر، پیش از ماست مشارکت در صحنه های دوست داشتنی در فاصله تگرگ

7. Charley's attentions to his former mistress were unbounded.
[ترجمه ترگمان]توجه چارلی نسبت به معشوق سابقش نامحدود بود
[ترجمه گوگل]توجه چارلی به معشوقه سابقش محدود بود

8. Keywords: post - tension process, unbounded prestressed; overlong concrete structure.
[ترجمه ترگمان]کلمات کلیدی: فرآیند بعد از تنش، prestressed نامحدود؛ ساختار بتن بزرگ
[ترجمه گوگل]فرایند پس از تنش، پیش پیشین بدون محدودیت؛ ساختار بتن بیش از حد

9. With an unbounded entry control, it is easy for users to enter invalid values.
[ترجمه ترگمان]با یک کنترل ورود نامحدود، استفاده از مقادیر نامعتبر برای کاربران آسان است
[ترجمه گوگل]با کنترل ورودی بدون محدودیت، کاربران برای ورود به مقادیر نامعتبر راحت هستند

10. Clearly each plane graph has exactly one unbounded face.
[ترجمه ترگمان]واضح است که هر نمودار هواپیما دقیقا یک چهره نامحدود دارد
[ترجمه گوگل]واضح است که هر صفحه هواپیما دقیقا یک چهره نا محدود دارد

11. An unbounded primal problem has a dual problem that's not feasible!
[ترجمه ترگمان]یک مشکل اصلی نامحدود یک مشکل دوگانه دارد که امکان پذیر نیست!
[ترجمه گوگل]یک مشکل ابتدایی ناگهانی یک مشکل دوگانه دارد که امکان پذیر نیست!

12. The older actor is unbounded in his praise for his co - star .
[ترجمه ترگمان]بازیگر مسن در تحسین خود نسبت به his نامحدود است
[ترجمه گوگل]بازیگر سابقش در ستایش او برای ستاره ستاره اش محدود نشده است

13. But, the Court continued, this discretion is not unbounded.
[ترجمه ترگمان]اما دادگاه ادامه داد، این احتیاط نامحدود نیست
[ترجمه گوگل]اما دادگاه ادامه داد، این اختیار بدون محدودیت نیست

14. As such a singularity is approached, some physical quantities diverge and all observers feel unbounded tidal forces.
[ترجمه ترگمان]با نزدیک شدن این نقطه تکین، برخی کمیت های فیزیکی از هم دور می شوند و همه ناظران احساس نیروی جزر و مدی را احساس می کنند
[ترجمه گوگل]به این ترتیب یک تکینگی نزدیک می شود، برخی از مقادیر فیزیکی واگرا می شوند و همه ناظران نیروهای جزر و مدی بدون محدودیت را احساس می کنند

15. In the flattering afterglow of Messines, Haig's confidence was unbounded.
[ترجمه ترگمان]در the flattering of Messines، اعتماد Haig نامحدود بود
[ترجمه گوگل]در پسزمینه ی مشتاقانه ی Messines، اعتماد Haig به طور بی حد و حصر بود

پیشنهاد کاربران

لجام گسیخته، افسارگسیخته

اتصال نیافته

بی حد و حصر


کلمات دیگر: