کلمه جو
صفحه اصلی

unmask


معنی : چیزی را اشکار کردن، نقاب برداشتن از
معانی دیگر : (ماهیت چیزی را) آشکار کردن، نشان دادن، پرده برداری کردن، لو دادن، افشاگری کردن، نقاب از چهره برداشتن، رخپوش (را) کنار زدن

انگلیسی به فارسی

نقاب برداشتن از، چیزی را اشکار کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: unmasks, unmasking, unmasked
(1) تعریف: to remove a mask or covering from.
مشابه: expose

(2) تعریف: to reveal the true identity or nature of by, or as by, removing a mask; expose.
مشابه: expose
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: unmasker (n.)
• : تعریف: to remove one's mask or reveal one's true self.

• remove one's mask; remove a mask from; expose, uncover, reveal the true nature of
if you unmask someone or something bad, you show or make known their true nature or character, when they had previously been thought to be good.
if someone unmasks or if you unmask them, the mask they are wearing is removed.

مترادف و متضاد

چیزی را اشکار کردن (فعل)
unmask

نقاب برداشتن از (فعل)
unmask

reveal


Synonyms: acknowledge, admit, announce, bare, bring out into the open, bring to light, come out with, confess, disclose, display, divulge, exhibit, expose, leak, let cat out of the bag, make known, make public, show, tell, unclothe, uncover, unearth, unveil


جملات نمونه

1. The guests unmasked at midnight.
[ترجمه ترگمان]شب هنگام، مهمانان نقاب از پرده برداشتند
[ترجمه گوگل]مهمانان در نیمه شب توقیف شده اند

2. The traitor was at last unmasked.
[ترجمه ترگمان]این خائن سرانجام پرده از پرده برداشته بود
[ترجمه گوگل]خائن در نهایت نابود شد

3. Elliott unmasked and confronted the master spy and traitor Kim Philby.
[ترجمه ترگمان]\"الیوت\" نقاب زد و با رئیس \"جاسوس\" و \"کیم Philby\" روبرو شد
[ترجمه گوگل]Elliott unmasked و مقابله با جاسوس اصلی و خائن Kim Philby

4. We shall unmask that cowardly cheat.
[ترجمه ترگمان]نقاب آن کلاه برداری را بر سر خواهیم آورد
[ترجمه گوگل]ما باید گناهکار باشیم

5. A war hero unmasked as a traitor.
[ترجمه ترگمان]یک قهرمان جنگی مثل یک خائن آشکار شد
[ترجمه گوگل]یک قهرمان جنگی به عنوان یک خائن محرز شده است

6. Only by unmasking the killer can she hope to free herself from the terror.
[ترجمه ترگمان]فقط با توجه به اینکه قاتل می تونه از وحشت خودش رو آزاد کنه
[ترجمه گوگل]او تنها با کشف قاتل می تواند آرزوی خود را از ترس خود آزاد کند

7. It is also through observation that fakes are unmasked.
[ترجمه ترگمان]همچنین از طریق مشاهده دروغین هستند
[ترجمه گوگل]این نیز از طریق مشاهده است که تقلبی unmasked

8. Feminist campaigns around the state effectively unmasked the unofficial masculine culture of politicians, experts and administrators.
[ترجمه ترگمان]مبارزات فمینیستی در سراسر کشور به طور موثر فرهنگ غیر رسمی سیاستمداران، متخصصان و مدیران را از دست داده است
[ترجمه گوگل]مبارزات فمینیستی در سراسر کشور به طور موثری فرهنگ غیر رسمی مردانگی سیاستمداران، کارشناسان و مدیران را منعکس کرده است

9. Now Benjamin had unmasked many a killer and brought numerous murderers to boot.
[ترجمه ترگمان]حالا بنجامین هویت بسیاری را از دست داده بود و چندین قاتل را به چکمه اورده بود
[ترجمه گوگل]در حال حاضر بنجامین بسیاری از قاتل را تشخیص داده و قاتلان متعددی را برای بوت شدن آورده است

10. The CIA succeeded in unmasking the spy who sold military secrets.
[ترجمه ترگمان]سی آی ای موفق شد جاسوسی جاسوسی رو بکنه که رازهای نظامی رو فروخته
[ترجمه گوگل]سازمان سیا موفق به کشف جاسوسی شد که اسرار نظامی را به فروش رساند

11. She needn't have worried about Lori being unmasked.
[ترجمه ترگمان]لازم نبود نگران ناپدید شدن لری باشد
[ترجمه گوگل]او نگران نباشید که لری در حال تشخیص باشد

12. And surely J. H. Hodges should have been unmasked earlier.
[ترجمه ترگمان]و مطمئنا جی اچ باید قبل از اینکه هاجس ناپدید شده باشه
[ترجمه گوگل]و مطمئنا J H Hodges باید قبل از آن unmasked شده بود

13. Go unmask andas you do, see yourself behind the mask.
[ترجمه ترگمان]نقاب unmask بردار، خودت را در پشت نقاب می بینی
[ترجمه گوگل]باز کردن و ماسک کردن را انجام دهید، خود را در پشت ماسک ببینید

14. The artistic thing is, to unmask honest countenances!
[ترجمه ترگمان]در این صورت آثار هنری از چهره و چهره واقعی پنهان است
[ترجمه گوگل]چیز هنری این است که برای تشخیص چهره صادقانه!

The spy was unmasked by his wife.

هویت واقعی آن جاسوس توسط زنش فاش شد.


پیشنهاد کاربران

آشکار شدن، هویدا شدن


کلمات دیگر: