1. Uncle Sebastian used to tease Mother and Daddy unmercifully that all they could produce was girls.
[ترجمه ترگمان]عمو سباستین همیشه با پدر و مادرم طوری رفتار می کرد که تنها چیزی که می توانستند تولید کنند دختران بود
[ترجمه گوگل]عمو سباستین با عصبانیت به مادر و بابا خیانت کرد که همه آنها می توانند دختر باشند
2. He baited his younger sister unmercifully.
[ترجمه ترگمان]او بدون معطلی به خواهر کوچک تر خود نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او خواهر کوچکترش را بی رحم ترجیح داد
3. He began to flog Luke unmercifully, bringing the lash down across back, buttocks and legs again and again.
[ترجمه ترگمان]شروع کرد به لگد زدن به لوک و شلاق زدن به پشت و دوباره و دوباره و دوباره و دوباره و دوباره و دوباره
[ترجمه گوگل]او شروع به لکه ننگ زدن کرد، بارها و بارها به رختخواب کشیدن پشت، پشت و پاها
4. He gave me the needle unmercifully.
[ترجمه ترگمان]سوزن سوزنی را به من داد
[ترجمه گوگل]او سوزن را بی رحمانه به من داد
5. He began to lash Luke unmercifully across buttocks and thighs.
[ترجمه ترگمان]شروع به ضربه زدن به لوک و رانش کرد
[ترجمه گوگل]او شروع به لکه نابودی در سراسر باسن و ران کرد
6. Whom Pearl smote down and uprooted, most unmercifully.
[ترجمه ترگمان]همان کسی که مروارید از ریشه درآمده و از ریشه درآمده است
[ترجمه گوگل]چه کسی مروارید را فرو ریخت و از بین رفته، اغلب بی رحمانه
7. He reviled his opponent unmercifully.
[ترجمه ترگمان]او محکم به حریفش ضربه می زد
[ترجمه گوگل]او حریف خود را بی رحم کرد
8. He teased a child unmercifully.
[ترجمه ترگمان]اما بدون معطلی به سربه سر یک بچه گذاشت
[ترجمه گوگل]او یک کودک را بی رحم کرد
9. Look at the numbers of small businesses that are being hammered unmercifully.
[ترجمه ترگمان]به تعداد کسب و کاره ای کوچکی که به طور محکم به آن ها چسبیده اند، توجه کنید
[ترجمه گوگل]نگاهی به تعداد کسب و کار های کوچک که بدون سر و صدا با چکش می زنند