کلمه جو
صفحه اصلی

walking stick


معنی : عصا، چوب دستی، حشره راست بال امریکایی
معانی دیگر : عصا 2 - (جانورشناسی) حشره ی چیله مانند، حشره ی چوب مانند (انواع حشرات گونه ی diapheromera femorata - بومی امریکای شمالی)

انگلیسی به فارسی

عصا، چوبدستی، (جانورشناسی) حشره راست بال آمریکایی


پیاده روی چوب، عصا، حشره راست بال امریکایی، چوب دستی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a stick, cane, or staff used for support, balance, or the like when walking.
مشابه: cane, staff

(2) تعریف: any of a family of wingless insects with long, slender bodies that resemble sticks or twigs.

• long stick used to help balance oneself while hiking, walking staff; skinny person
a walking stick is a long wooden stick which a person can lean on while walking.

مترادف و متضاد

عصا (اسم)
stick, bat, rod, ferule, cane, wand, walking stick, baton, truncheon

چوب دستی (اسم)
stick, staddle, rattan, cane, walking stick, billy

حشره راست بال امریکایی (اسم)
walking stick

جملات نمونه

1. The old man is leaning on a walking stick.
[ترجمه ترگمان]پیرمرد روی یک چوب متحرک خم شده است
[ترجمه گوگل]پیرمرد بر تکیه گاه استوار است

2. She belaboured him with her walking stick.
[ترجمه ترگمان]با عصایش او را کتک می زد
[ترجمه گوگل]او با چوب دستی خود را به او تحویل داد

3. He gets about with the aid of a walking stick.
[ترجمه ترگمان]او با یک عصا راه می رود
[ترجمه گوگل]او با کمک چوب پیاده روی می رود

4. He was tapping his walking stick against his leg.
[ترجمه ترگمان]به عصایش تکیه داده بود
[ترجمه گوگل]او چوب پیتزا خود را در برابر پای خود گرفت

5. He shuffled into the kitchen, leaning on his walking stick.
[ترجمه ترگمان]به سمت آشپزخانه رفت و عصایش را روی عصایش قرار داد
[ترجمه گوگل]او به آشپزخانه سوق داد، با تکیه به چوب پیاده رویش

6. His walking stick was carved with a horse's head.
[ترجمه ترگمان]عصایش را با سر اسب تراشیده بودند
[ترجمه گوگل]چوب پیاده روی او با سر اسب دوخت

7. She looked across at the half-hidden walking stick again.
[ترجمه ترگمان]او دوباره به عصا نیمه پنهان نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او دوباره در کنار چوب پیاده روی نیمه پنهان نگاه کرد

8. A walking stick is good for balance in the water and on the arduous grades.
[ترجمه ترگمان]چوب پیاده روی برای تعادل در آب و نمرات دشوار خوب است
[ترجمه گوگل]چوب پیاده روی خوب برای تعادل در آب و بر روی نمرات شدید است

9. A hand separated itself from the walking stick.
[ترجمه ترگمان]یک دست خودش را از چوب متحرک جدا کرد
[ترجمه گوگل]دست خود را از چوب پیاده روی جدا کرد

10. A walking stick is good for balance on rough trails.
[ترجمه ترگمان]چوب پیاده روی برای تعادل در مسیرهای ناهموار خوب است
[ترجمه گوگل]چوب پیاده روی خوب برای تعادل در مسیرهای خشن است

11. He grabbed the walking stick and hobbled to the side of the pond.
[ترجمه ترگمان]عصایش را برداشت و لنگ لنگان به کنار آبگیر رفت
[ترجمه گوگل]او پیاده روی چوب را برداشت و به سمت حوضچه نشست

12. With the aid of a silver-mounted walking stick, she was limping; yet her body was still very straight.
[ترجمه ترگمان]با کمک یک شاخه درخت نقره ای که داشت لنگ لنگان راه می رفت، او می لنگید، با وجود این بدنش هنوز صاف بود
[ترجمه گوگل]با کمک یک چوب راننده نقره ای، او مرطوب بود؛ اما بدن او هنوز بسیار راست بود

13. All they will see is the walking stick.
[ترجمه ترگمان]تنها چیزی که خواهند دید عصا راه رفتن است
[ترجمه گوگل]همه آنها می بینند چوب پیاده روی است

14. One hand clutches a walking stick; the other tenderly holds the thinner fingers of his wife.
[ترجمه ترگمان]یک دستش عصا را به دست می گیرد و دیگری با ملایمت انگشتان لاغر همسرش را نگه می دارد
[ترجمه گوگل]یک دست چسبیده است دیگر انگشت های نازک همسرش را به آرامی نگه می دارد

15. He shouted and rapped with his walking stick on the door.
[ترجمه ترگمان]و در حالی که عصایش را به در می زد، فریاد زد:
[ترجمه گوگل]او فریاد کشید و با چوب پیاده رویش در درب افتاد


کلمات دیگر: