کلمه جو
صفحه اصلی

valueless


معنی : بی ارزش، بی اهمیت، بی بها، بی قیمت
معانی دیگر : به درد نخور، بی واره

انگلیسی به فارسی

بی بها، بی ارزش، بی قیمت


بی ارزش، بی بها، بی قیمت، بی اهمیت


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: of no value; worthless; useless.
متضاد: precious, valuable
مشابه: hollow, useless, worthless

• worthless, having no value
something that is valueless is not effective, useful, or worth anything.

مترادف و متضاد

بی ارزش (صفت)
naught, null, trifling, trashy, brummagem, worthless, valueless, junky, worm-eaten, raffish, punk, fustian, no-par, picayune, picayunish, rubbishy, unvalued, waff

بی اهمیت (صفت)
immaterial, trifling, worthless, valueless, unmeaning, negligible, inconsiderable, unimportant, inconsequential, piddling, small-time, two-bit, weeny

بی بها (صفت)
worthless, valueless, inestimable, inappreciable, priceless

بی قیمت (صفت)
valueless

جملات نمونه

1. Our shares became completely valueless overnight.
[ترجمه ترگمان]سهام ما یک شبه کاملا بی ارزش شد
[ترجمه گوگل]سهم ما شبانه به طور کامل بی ارزش بود

2. Some of the royal forests had become valueless as hunting grounds.
[ترجمه ترگمان]برخی از جنگل های سلطنتی به عنوان محوطه شکار هیچ ارزشی نداشتند
[ترجمه گوگل]بعضی از جنگل های سلطنتی به عنوان شکارچیان بی ارزش شده اند

3. Such attitudes are valueless unless they reflect inner cognition and certainty.
[ترجمه ترگمان]چنین نظراتی هیچ ارزشی ندارد مگر اینکه آن ها درک درونی و قطعیت درونی را نشان دهند
[ترجمه گوگل]چنین نگرشی بی ارزش است مگر اینکه آن را درک شناختی و اطمینان درونی نشان دهد

4. In all artistic points he is utterly valueless.
[ترجمه ترگمان]در همه نقاط هنری او کام لا بی ارزش است
[ترجمه گوگل]در تمام نقاط هنری او کاملا بی ارزش است

5. Ideas seem valueless unless they are salable.
[ترجمه ترگمان]ایده ها بی فایده به نظر می رسند، مگر اینکه قابل فروش باشند
[ترجمه گوگل]ایده ها بی ارزش هستند، مگر اینکه آنها قابل فروش باشند

6. These paintings have been ruined and are now valueless.
[ترجمه ترگمان]این نقاشی ها خراب شده اند و حالا هیچ ارزشی ندارند
[ترجمه گوگل]این نقاشی خراب شده است و اکنون بی ارزش است

7. The vase is valueless, so he sold it at a low valuation.
[ترجمه ترگمان]این گلدان هیچ ارزشی ندارد، بنابراین آن را به قیمت پایین فروخت
[ترجمه گوگل]گلدان بی ارزش است، بنابراین او را با قیمت پایین فروخت

8. A book that he considered valueless proved invaluable to the library.
[ترجمه ترگمان]یک کتاب که او بی ارزشی را در نظر گرفته بود برای کتابخانه بسیار ارزشمند بود
[ترجمه گوگل]کتابی که او به عنوان بی ارزش شناخته شد، به کتابخانه ارزشمند بود

9. These blocks you are trampling under foot, like valueless stones, contain the purest ore.
[ترجمه ترگمان]این بلوک ها شما را لگدمال می کنید، مثل سنگ های بی ارزشی که حاوی خالص ترین سنگ معدن هستند
[ترجمه گوگل]این بلوک های زیر پای شما، مانند سنگ های بی ارزش، حاوی خلوص ترین سنگ معدن هستند

10. To make such an assumption is groundless and valueless.
[ترجمه ترگمان]ایجاد چنین فرضی بی ارزش و بی ارزش است
[ترجمه گوگل]چنین فرضیه بی پایه و بی ارزش است

11. His grandeurs were stricken valueless ; they seemed to fall away from him like rotten rags.
[ترجمه ترگمان]grandeurs به هیچ نمی ارزید و به نظر می رسید که مانند پاره های پوسیده از او دور می شوند
[ترجمه گوگل]غرور او بی ارزش بود به نظر می رسید که از او مانند جوراب های فاسد دور می شد

12. That bracelet is a cheap, valueless piece of jewelry.
[ترجمه ترگمان]این دست بند یک تکه جواهر ارزان قیمتی است
[ترجمه گوگل]این دستبند، یک دستبند ارزان و بی ارزش است

13. This jewellery valueless; it is made of glass and ordinary metals.
[ترجمه ترگمان]این جواهر آلات، از شیشه و فلزات معمولی ساخته شده است
[ترجمه گوگل]این جواهرات ارزشمند؛ از شیشه و فلزات معمول ساخته شده است

14. You only look a like a valueless loner when you do this.
[ترجمه ترگمان]وقتی این کار را می کنی فقط یک کم تنها به نظر می رسی
[ترجمه گوگل]هنگامی که این کار را انجام می دهید، فقط یک شبیه بی رحم به نظر می رسد

15. We think they are inferior and valueless.
[ترجمه ترگمان]ما فکر می کنیم که آن ها بی ارزش و بی ارزشی هستند
[ترجمه گوگل]ما فکر می کنیم آنها پایین تر و بی ارزش هستند


کلمات دیگر: