1. He grew even more rigid and uncompromising as he got older.
[ترجمه ترگمان]وقتی بزرگ تر شد، او هم محکم تر و محکم تر شد
[ترجمه گوگل]او بزرگتر شد و حتی بیشتر با سختی و بی تفاوتی روبرو شد
2. His language was uncompromising: he told them their work must improve or they would be fired.
[ترجمه ترگمان]زبان او uncompromising بود: او به آن ها گفت که کار آن ها باید بهبود یابد و یا اخراج شوند
[ترجمه گوگل]زبان او بی نظیر بود و به او گفت که کار آنها باید بهبود یابد یا آنها را اخراج کنند
3. Mrs Thatcher was a tough and uncompromising politician.
[ترجمه ترگمان]خانم تا چر سیاستمداری سرسخت و سرسخت بود
[ترجمه گوگل]خانم تاچر یک سیاستمدار سختگیر و غیرمتعارف بود
4. On stage she seems hard, brash and uncompromising.
[ترجمه ترگمان]بر روی صحنه، به نظر سخت، گستاخ و سازش ناپذیر به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]در صحنه او به نظر سخت، مبهوت و بی همتایانه می رسد
5. The government adopted an uncompromising posture on the issue of independence.
[ترجمه ترگمان]دولت موضع uncompromising در مورد مساله استقلال اتخاذ کرده است
[ترجمه گوگل]دولت موضع بی طرفانه در مورد استقلال را تصویب کرد
6. He was an uncompromising opponent of the World War Ⅰ.
[ترجمه ترگمان]او مخالف سرسخت جنگ جهانی دوم بود
[ترجمه گوگل]او یک مخالف بی نظیر از جنگ جهانی بود
7. He has a reputation for being tough and uncompromising.
[ترجمه ترگمان]او به خاطر سرسخت بودن و سازش ناپذیر بودن شهرت دارد
[ترجمه گوگل]او شهرت خوبی برای سخت بودن و سازش ندارد
8. He typifies the uncompromising reformer.
[ترجمه ترگمان]او نمونه نمونه reformer uncompromising است
[ترجمه گوگل]او اصلاحطلبان بی نظیر را نشان می دهد
9. The city council has taken an uncompromising stand against the proposals for the new building.
[ترجمه ترگمان]شورای شهر در مقابل پیشنهادهای ساختمان جدید موضعی قاطع اتخاذ کرده است
[ترجمه گوگل]شورای شهر موضع بی نظیری علیه پیشنهادات ساختمان جدید گرفته است
10. The group has always been characterised by an uncompromising militancy.
[ترجمه ترگمان]این گروه همواره با ستیزه جویی uncompromising مشخص شده است
[ترجمه گوگل]این گروه همواره با ستیزه جویی بی نظیر مشخص شده است
11. This was a fine piece of filmmaking - uncompromising and direct, with no overplay on the emotional side.
[ترجمه ترگمان]این قطعه خوبی از فیلم سازی بود - سرسخت و مستقیم، بدون هیچ overplay در طرف احساسی
[ترجمه گوگل]این یک بخش خوب فیلمسازی بود - بی همتایانه و مستقیم، بدون هیچ گونه تغییر در سمت احساسی
12. From his demeanour, fierce and uncompromising, I knew he'd already been denounced by Martinho.
[ترجمه ترگمان]از رفتار او، خشن و سرسخت، می دانستم که او را لو داده اند
[ترجمه گوگل]از نظر او، شدید و غیر قابل انکار، می دانستم که او قبلا توسط مارتینو محکوم شده بود
13. He was so tough, so unbending and uncompromising, and I don't think he's changed.
[ترجمه ترگمان]او آنقدر خشن و سرسخت و سرسخت بود و فکر نمی کنم تغییر کرده باشد
[ترجمه گوگل]او خیلی دشوار و بی رحمانه و بی تقصیر بود و من فکر نمی کنم او تغییر کند