کلمه جو
صفحه اصلی

united


معنی : متحد، پیوسته
معانی دیگر : یگانه، همبسته، به هم پیوسته، یکپارچه، سازگار، متکی به هم، هم آواز، متفق، گروهی، جمعی، همگانی، دست یکی

انگلیسی به فارسی

متحد، متفق، پیوسته، دست یکی


متحد، پیوسته


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: joined into or made to act as a whole.
مشابه: associate, confederate

(2) تعریف: resulting from the joining together of persons or things.
مشابه: solid

• integrated, combined, joined
when people are united about something, they agree about it and act together.
united is used to describe a country which has been formed from two or more countries or states.
see also unite.

مترادف و متضاد

متحد (صفت)
conjunct, confederate, federate, allied, united, unified, integrated, married

پیوسته (صفت)
contiguous, vicinal, eternal, incessant, continuous, attached, allied, united, joined, connected, proximate, continual, uninterrupted, ceaseless, syndetic, coalescent, legato, married

combined; in agreement


Synonyms: affiliated, agreed, allied, amalgamated, assembled, associated, banded, coadunate, cognate, collective, concerted, concordant, confederated, congruent, conjoint, conjugate, conjunctive, consolidated, cooperative, corporate, federal, homogeneous, hooked up, in accord, in cahoots, incorporated, integrated, joined up, leagued, like-minded, lined up, linked, of one mind, of the same opinion, one, plugged in, pooled, tied in, unanimous, undivided, unified, unitary


Antonyms: divided, separated


جملات نمونه

1. united we stand divided we fall
(اگر متحد باشیم دوام می آوریم ولی اگر نفاق داشته باشیم از میان خواهیم رفت) قدرت در اتحاد است

2. a united family
یک خانواده ی متحد

3. groups united by identity of purpose
گروه هایی که یگانگی هدف آنان را متحد می کند

4. he united the people and led them to victory
او مردم را متحد کرد و به پیروزی رساند.

5. the united consent of the members
رضایت دسته جمعی همه ی اعضا

6. they were united in a league of friendship
آنان طبق یک پیمان دوستی با هم متحد شده بودند.

7. they were united in holy matrimony
طی مراسم مقدس ازدواج با هم وصلت کردند.

8. to present a united front
همبستگی نشان دادن

9. the danger of famine united the people
خطر قحطی مردم را متحد کرد.

10. those two countries became united
آن دو کشور (باهم) متحد شدند

11. the first free elections in the united germany
اولین انتخابات آزاد در آلمان یکپارچه

12. The United Nations has used/exerted/exercised its authority to restore peace in the area.
[ترجمه ترگمان]سازمان ملل از اختیارات خود برای بازگردانی صلح به این منطقه استفاده کرده است
[ترجمه گوگل]سازمان ملل متحد توانایی خود را برای بازگرداندن صلح در منطقه مورد استفاده / اعمال نفوذ قرار داده است

13. How long will you be staying in the United States?
[ترجمه ترگمان]چقدر طول می کشد تا در ایالات متحده بمانید؟
[ترجمه گوگل]چه مدت در ایالات متحده اقامت خواهید کرد؟

14. They united in their attempts to form a club.
[ترجمه ترگمان]آن ها در تلاش خود برای تشکیل یک کلوب با هم متحد شدند
[ترجمه گوگل]آنها در تلاش برای تشکیل یک باشگاه متحد شدند

15. The United States has taken sanctions against Iraq for years.
[ترجمه ترگمان]ایالات متحده سالهاست که تحریم هایی را علیه عراق اعمال کرده است
[ترجمه گوگل]ایالات متحده سالها تحریم هایی علیه عراق اعمال کرده است

16. Every party is united on the need for parliamentary democracy.
[ترجمه ترگمان]هر حزب بر نیاز به دموکراسی پارلمانی متحد است
[ترجمه گوگل]هر حزب در مورد نیاز به دموکراسی پارلمانی متحد است

17. Manchester United took a real pounding.
[ترجمه ترگمان]منچستر یونایتد ضربه محکمی خورد
[ترجمه گوگل]منچستر یونایتد یک تپه واقعی را گرفت

18. Kernaghan missed the United game after he ricked his neck.
[ترجمه ترگمان]Kernaghan بعد از اینکه گردنش رو صاف کرد بازی رو از دست داد
[ترجمه گوگل]Kernaghan پس از او گردن خود را ricked از دست بازی متحده

19. Permanent members of the United Nations Security Council have a veto over any proposal.
[ترجمه ترگمان]اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل در هر پیشنهادی حق وتو دارند
[ترجمه گوگل]اعضای دائمی شورای امنیت سازمان ملل، وتو بر هر پیشنهاد دارند

20. Several firms were united to form one company.
[ترجمه ترگمان]چندین شرکت برای تشکیل یک شرکت متحد شدند
[ترجمه گوگل]چندین شرکت برای تشکیل یک شرکت متحد شدند

United States of America

ایالات متحده‌ی امریکا


Those two countries became united.

آن دو کشور (باهم) متحد شدند.


the first free elections in the united Germany

اولین انتخابات آزاد در آلمان یکپارچه


a united family

یک خانواده‌ی متحد


the united consent of the members

رضایت دسته‌جمعی همه‌ی اعضا


اصطلاحات

united we stand divided we fall

(اگر متحد باشیم، دوام می‌آوریم؛ ولی اگر نفاق داشته باشیم، از میان خواهیم رفت) قدرت در اتحاد است


پیشنهاد کاربران

هم پیوند

"*یکپارچه، یکدست*"

:Exp
Manchester United

منچستر یکپارچه

united هم همین معنی را دارد برای یادگیری زبان اِنگلیسی و فرانسه و همه زبانهای مهم جهانی که همه با فارسی هم ریشه هستندباید دیکشنری ها بازنویسی شوند برابر فارسی این واژه، یکه - یکه شده - یکان - یگان - یگانه - یک - هستند

unique وunited یکسانند و یکه و یکه شده بهترین چم برایشان هستند


کلمات دیگر: