کلمه جو
صفحه اصلی

undervalue


معنی : کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
معانی دیگر : (از ارزش واقعی چیزی) کمتر قیمت گذاری کردن، کم ارج نمودن، کم ارزش نمایاندن

انگلیسی به فارسی

کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن


کمبود اعتبار، کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: undervalues, undervaluing, undervalued
مشتقات: undervaluation (n.)
(1) تعریف: to place too low a valuation on; underestimate.
متضاد: overvalue
مشابه: underestimate

(2) تعریف: to have too little respect or regard for; underrate.
متضاد: overrate, overvalue
مشابه: belittle, disregard, talk down

• value at lower than the true worth, underestimate
if you undervalue something, you fail to recognize how valuable or important it is.

مترادف و متضاد

کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن (فعل)
undervalue

جملات نمونه

1. don't undervalue your parents' help
کمک والدین خودت را دست کم نگیر

2. Don't undervalue Jim's contribution to the research.
[ترجمه ایمان] کمک جیم را در این تحقیق دست کم نگیرید.
[ترجمه ترگمان]سهم جیم را در این تحقیق ذکر نکنید
[ترجمه گوگل]کمک هزینه جیم را به تحقیق نکنید

3. We must never undervalue freedom.
[ترجمه ترگمان]ما نباید به این آزادی فکر کنیم
[ترجمه گوگل]ما هرگز نباید آزادی را کم کنیم

4. When you undervalue what you do, the world will undervalue who you are. Oprah Winfrey
[ترجمه ترگمان]وقتی کاری را که می کنید انجام می دهید، دنیا به شما کمک می کند که چه کسی هستید اپرا وینفری
[ترجمه گوگل]هنگامی که شما کم کاری را انجام می دهید، جهان دشوار خواهد شد که شما هستید اپرا وینفری

5. We can not afford to undervalue the traditional knowledge of rural people.
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانیم دانش سنتی مردم روستایی را تحت تاثیر قرار دهیم
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم دانش سنتی مردم روستایی را کم ارزش بدانیم

6. This is not to undervalue the change in judicial thinking which has come about in the last 30 years.
[ترجمه ترگمان]این موضوع تغییر در تفکر قضایی نیست که در ۳۰ سال اخیر رخ داده است
[ترجمه گوگل]این به تغییر در تفکر قضایی که در 30 سال گذشته رخ داده است، کمکی نکرد

7. The market will undervalue goods that yield social benefits in excess of private benefits and will consequently produce too few of these goods.
[ترجمه ترگمان]این بازار کالاهایی را تولید می کند که منافع اجتماعی را مازاد از منافع شخصی به دست می آورند و در نتیجه تعداد بسیار کمی از این کالاها را تولید خواهند کرد
[ترجمه گوگل]بازار کالاها را کاهش می دهد که مزایای اجتماعی را بیش از مزایای خصوصی منحرف می سازد و در نتیجه تعداد بسیار زیادی از این محصولات را تولید می کند

8. Don't undervalue a generous guarantee.
[ترجمه ترگمان]تو هیچ ضمانتی بدی
[ترجمه گوگل]تضمینی سخاوتمندانه را کم نکردید

9. Reforms that undervalue these contributions are likely to do far more harm than good.
[ترجمه ترگمان]اصلاحاتی که این مشارکت ها را تقویت می کند به احتمال زیاد آسیب بیشتری نسبت به خوب خواهد داشت
[ترجمه گوگل]اصلاحات که این کمکها را زیر پا می گذارد، به احتمال زیاد آسیب بیشتری نسبت به خیر خواهد داشت

10. Avoid a tendency to undervalue yourself and your ability to make a worthwhile contribution.
[ترجمه ترگمان]از تمایل خود برای کمک به خود و توانایی خود برای ایجاد یک کمک ارزشمند اجتناب کنید
[ترجمه گوگل]اجتناب از تمایل به کم کردن ارزش خود و توانایی شما برای ایجاد یک سهم ارزشمند

11. Like liberty, gold never stays where it is undervalue.
[ترجمه ترگمان]مثل آزادی، طلا هیچ وقت به جایی نمی رود که بی ارزش باشد
[ترجمه گوگل]مثل آزادی، طلا هرگز باقی نمی ماند که در آن ارزش ناپذیر است

12. But rich countries undervalue women as well.
[ترجمه ترگمان]اما کشورهای غنی هم زن هستند
[ترجمه گوگل]اما کشورهای ثروتمند نیز زنان را زیر پا می گذارند

13. Cherish your own emotions and never undervalue them.
[ترجمه ترگمان]احساسات خود را به خاطر داشته باشید و هیچ وقت undervalue
[ترجمه گوگل]احساسات خود را تحسین کنید و آنها را هرگز کم ارزش نکنید

14. And remember, do not undervalue the element of surprise.
[ترجمه ترگمان]و به خاطر داشته باشید، عنصر غافلگیری را فراموش نکنید
[ترجمه گوگل]و به یاد داشته باشید، عنصر تعجب را کم رنگ نکنید

15. Still, we must not undervalue Aristotle's contribution.
[ترجمه ترگمان]با این حال، ما نباید به کمک ارسطو پاسخ دهیم
[ترجمه گوگل]با این حال، ما نباید ارزش سهم ارسطو را از دست داد

don't undervalue your parents' help

کمک والدین خودت را دست کم نگیر


پیشنهاد کاربران

کم ارزش پنداشتن

کم ارزش سازی، ناچیزپنداری، کوچک شماری، خردانگاری، خوارشماری، سبک شماری، کم اهمیت پنداری، دون شماری، زبون شماری، تحقیر، استخفاف

دست کم گرفتن

کم ارزش تلقی کردن، کم ازش دانستن

دست کم گرفتن - کم ارزش تلقی کردن


کلمات دیگر: