کلمه جو
صفحه اصلی

unlikely


معنی : قابل اعتراض، بعید، غیر جذاب، غیر محتمل
معانی دیگر : ناشاید، ناشوند، باور نکردنی، ناخوشایند، قابل اعترا­

انگلیسی به فارسی

بعید است، بعید، غیر محتمل، غیر جذاب، قابل اعتراض


غیر محتمل، غیر جذاب، قابل اعتراض، بعید


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: unlikelier, unlikeliest
(1) تعریف: not likely to be or happen; improbable.
مترادف: doubtful, improbable
متضاد: apt, certain, distinct, liable, likely, possible, probable, sure
مشابه: dubious, fishy, questionable, suspect, suspicious, untrustworthy

- It's unlikely that they'll arrive on time, considering the snow.
[ترجمه ترگمان] بعید است به موقع برسند، با توجه به برف ها
[ترجمه گوگل] بعید است که آنها براساس برف، به موقع وارد شوند

(2) تعریف: not likely to succeed.
مترادف: inauspicious, unfavorable, unhopeful
مشابه: doubtful, hapless, hopeless, ill-fated
قید ( adverb )
مشتقات: unlikelihood (n.), unlikeliness (n.)
• : تعریف: in an unlikely manner.
مترادف: doubtfully, improbably
مشابه: dubiously, fishily, precariously, problematically, questionably, suspiciously

• improbable, not likely to occur; not likely to succeed, not promising
improbably, doubtfully, implausibly
if something is unlikely to happen or unlikely to be true, it will probably not happen, or it is probably not true.
you also use unlikely to describe an actual situation or event that seems very strange because it is so unexpected.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] غیر محتمل، بعید

مترادف و متضاد

not probable


Synonyms: absurd, contrary, doubtful, dubious, faint, implausible, improbable, inconceivable, incredible, not likely, out of the ordinary, outside chance, questionable, rare, remote, slight, strange, unbelievable, unconvincing, unheard-of, unimaginable, untoward


Antonyms: imaginable, likely, probably


قابل اعتراض (صفت)
contestable, unlikely

بعید (صفت)
far, unlikely, remote, farfetched, unseemly

غیر جذاب (صفت)
unappealing, unlikely, ill-favored, ill-favoured

غیر محتمل (صفت)
unlikely, implausible, improbable, unapt

جملات نمونه

He may, not unlikely, join us.

احتمال دارد که به ما ملحق شود.


We laughed at his description of the unlikely animal.

توصیف او از آن حیوان باورنکردنی ما را به خنده آورد.


He gambled too much and had too many unlikely companions.

او خیلی قمار می‌کرد و دوستان ناباب زیادی داشت.


Rain is unlikely in July.

در ماه ژوئیه باران غیر محتمل است.


His success seemed very unlikely.

موفقیت او بسیار بعید به‌نظر می‌رسید.


1. not unlikely
محتملا،به احتمال زیاد

2. he is unlikely to veer from his wife's views
بعید است که او از عقاید زنش عدول کند.

3. rain is unlikely in july
در ماه ژوئیه باران غیر محتمل است.

4. his success seemed very unlikely
موفقیت او بسیار بعید به نظر می رسید.

5. we laughed at his description of the unlikely animal
توصیف او از آن حیوان باور نکردنی ما را به خنده آورد.

6. he gambled too much and had too many unlikely companions
او خیلی قمار می کرد و دوستان ناباب زیادی داشت.

7. It is unlikely that she will come.
[ترجمه ترگمان]بعید است او بیاید
[ترجمه گوگل]بعید است که او برود

8. These plans are unlikely to find favour unless the cost is reduced.
[ترجمه ترگمان]بعید به نظر می رسد که این برنامه ها به نفع آن باشد مگر اینکه قیمت کاهش یابد
[ترجمه گوگل]این طرح ها بعید است که به نفع ماجراجویی مگر اینکه هزینه کاهش می یابد

9. It is unlikely to rain/that it will rain.
[ترجمه ترگمان]باران نخواهد بارید، باران خواهد بارید
[ترجمه گوگل]بعید است باران باشد / باران خواهد بود

10. The project seemed unlikely to succeed.
[ترجمه ترگمان]بعید به نظر می رسید که این پروژه موفق شود
[ترجمه گوگل]این پروژه بعید به نظر می رسید

11. Did he walk or swim? The latter seems unlikely.
[ترجمه ترگمان]راه می رفت یا شنا می کرد؟ به نظر بعید میاد
[ترجمه گوگل]آیا او راه می رفت یا شنا می کرد؟ این به نظر بعید است

12. It is unlikely that his forces could withstand an allied onslaught for very long.
[ترجمه ترگمان]بعید به نظر می رسد که نیروهای او در برابر حمله نیروهای متفق برای مدت بسیار طولانی ایستادگی کنند
[ترجمه گوگل]بعید است که نیروهایش بتوانند به مدت طولانی در برابر یورش متحدان مقاومت کنند

13. It's most unlikely that she'll arrive before seven.
[ترجمه ترگمان]بعید است قبل از ساعت هفت برسد
[ترجمه گوگل]بعید است که او قبل از هفت سال برسد

14. The committee's recommendations are unlikely to be made public.
[ترجمه ترگمان]بعید است که توصیه های این کمیته علنی شوند
[ترجمه گوگل]توصیه های کمیته بعید به نظر می رسد

15. She'd concocted some unlikely tale about the train being cancelled.
[ترجمه ترگمان]او درباره این که قطار لغو شده است، داستانی را که بعید بود برایش شرح داده بود
[ترجمه گوگل]او بعضی از داستان های غیرمنتظره در مورد قطار را لغو کرد

16. The takeover bid now looks unlikely to succeed.
[ترجمه ترگمان]این پیشنهاد تصاحب حالا بعید به نظر می رسد که موفق شود
[ترجمه گوگل]پیشنهاد خرید اکنون به نظر می رسد بعید است که موفق شود

17. I think it highly unlikely that I'll get the job.
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم خیلی بعید است که کار را به دست بیاورم
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم این بسیار بعید است که من کار را دریافت کنم

18. It appears unlikely that interest rates will fall further.
[ترجمه ترگمان]بعید به نظر می رسد که نرخ بهره بیشتر شود
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد بعید است که نرخ بهره بیشتر سقوط کند

19. It is highly unlikely that she'll be late.
[ترجمه ترگمان]خیلی بعیده که دیر کنه
[ترجمه گوگل]بسیار بعید است که دیر شود

اصطلاحات

not unlikely

محتملاً، به احتمال زیاد


پیشنهاد کاربران

بعید

دور از واقع

متاسفانه

نامحتمل

احتمال نمی رود

نامحتَمَل، غیرمنظره

unlikely adjective ( NOT EXPECTED )
[ only before noun ]
not the same as you would usually expect:
He's an unlikely - looking doctor ( = he is not what I expect a doctor to look like ) .
https://dictionary. cambridge. org/

می شه قبل از اسم به اینجوری معنی کرد: به قیافه ش نمی خورد که. . . /انتظار نمی رفت کرد. . .
مثلا در مثال بالا: به قیافه ش نمی خوره دکتر باشه. از قیافه ش انتظار نمی ره دکتر باشه. شبیه دکترها نیست.

unlikely ( adj ) = بعید، غیر محتمل، محال

( مترادف: doubtful مثال : it is doubtful = بعید است، محال است )

examples:
1 - He's unlikely to arrive before lunchtime.
بعید است که او قبل از ساعت ناهار برسد.
2 - It's unlikely that we'll see them again.
بعید است که دوباره آنها را ببینیم.
3 - Rain is unlikely during the summer.
باران در طول تابستان غیر محتمل به نظر می رسد.




( قبل از اسم ) غیر منتظره

غیرمحتمل، بعید unusual

1. غیر جذاب
2. قابل اعتراض


کلمات دیگر: