کلمه جو
صفحه اصلی

walloping


معنی : بزرگ، عظیم، قوی، دارای صدای ضربت
معانی دیگر : (عامیانه)، بزرگ و مجلل، فوق العاده، ابر روال، کتک جانانه

انگلیسی به فارسی

(در گفتگو) بزرگ، عظیم، قوی، دارای صدای ضربت


دونفره، بزرگ، عظیم، قوی، دارای صدای ضربت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) a sound beating or defeat; thrashing.
صفت ( adjective )
• : تعریف: (informal) very large or impressive; whopping.

- He had a walloping loss in the stock market.
[ترجمه ترگمان] او در بازار سهام از دست رفته بود
[ترجمه گوگل] او از دست دادن در بازار بورس سهام داشت

• if someone gives a child a walloping, they beat him or her severely, usually as a punishment; an informal word.

مترادف و متضاد

بزرگ (صفت)
mighty, senior, large, gross, great, numerous, extra, head, adult, major, big, dignified, grand, voluminous, extensive, massive, enormous, grave, majestic, bulky, eminent, lofty, egregious, immane, jumbo, king-size, sizable, sizeable, walloping

عظیم (صفت)
great, grand, vast, immense, arrogant, proud, massive, enormous, tremendous, magnificent, glorious, terrific, walloping, whopping

قوی (صفت)
mighty, hard, solid, valid, drastic, keen, strong, fierce, heavy, formidable, stark, bouncing, brawny, stalwart, boisterous, forcible, powerful, potent, intense, violent, buxom, vigorous, hefty, stocky, forceful, lusty, high-powered, high-pressure, irresistible, stoutish, towering, two-handed, walloping

دارای صدای ضربت (صفت)
walloping

جملات نمونه

1. They had to pay a walloping great fine.
[ترجمه ترگمان]ناچار بودند جریمه خوبی بپردازند
[ترجمه گوگل]آنها مجبور بودند که یک جریمه بزنند

2. He had to pay a walloping fine.
[ترجمه ترگمان]او مجبور بود جریمه خوبی به او بدهد
[ترجمه گوگل]او مجبور بود که یک جریمه را بپردازد

3. Our team got a real walloping last week.
[ترجمه ترگمان] تیم ما هفته پیش یه \"walloping\" واقعی گرفت
[ترجمه گوگل]تیم ما در هفته گذشته یک والپینگ واقعی داشت

4. We gave the visiting team a real walloping.
[ترجمه ترگمان]ما به تیم میهمان یک walloping واقعی دادیم
[ترجمه گوگل]ما تیم مهمان را به یک دیواری واقعی واگذار کردیم

5. She threatened the children with a walloping.
[ترجمه ترگمان]او بچه ها را با a تهدید کرد
[ترجمه گوگل]او بچه ها را با تهدید کردن تهدید کرد

6. Our team got a terrible walloping yesterday.
[ترجمه ترگمان] تیم ما دیروز یه walloping وحشتناک داشت
[ترجمه گوگل]تیم ما دونده وحشتناک دیوانه شد

7. We had a walloping time at Daryl's wedding party.
[ترجمه ترگمان] ما تو جشن عروسی \"دریل\" وقت زیادی داشتیم
[ترجمه گوگل]ما در زمان عروسی داریل وقت داریوش داشتیم

8. You'll get a walloping if you don't behave.
[ترجمه ترگمان]اگر درست رفتار نکنی، یک walloping می گیری
[ترجمه گوگل]اگر رفتار نکنید، به شما اجازه می دهیم

9. He cut me a walloping slice of cake.
[ترجمه ترگمان] اون برام یه تیکه کیک درست کرد
[ترجمه گوگل]او برش یک قطعه کیک را برش داد

10. I got such a walloping from my father when he came home.
[ترجمه ترگمان]وقتی اومد خونه یه همچین a از پدرم گرفتم
[ترجمه گوگل]وقتی به خانه رسیدم، پدرم از پدرم جدا شد

11. Till light and birdsong come Walloping up roads with the milk wagon.
[ترجمه ترگمان]تا آن که روشنایی و پرندگان با گاری شیری از جاده خارج شوند
[ترجمه گوگل]تا زمانی که نور و پرندگان وجود داشته باشد، جاده ها را با واگن شیر باران می کنند

12. Well, we ended up walloping them . We took every weight class.
[ترجمه ترگمان] خب، آخرش با اونا تموم شد همه کلاس weight رو برداشتیم
[ترجمه گوگل]خوب، ما آنها را به هم ریختیم ما هر کلاس وزن را گرفتیم

13. He had to pay a walloping ( great ) fine.
[ترجمه ترگمان]او باید یک جریمه بپردازد (عالی)
[ترجمه گوگل]او مجبور به پرداخت پول نقد (عالی) بود

14. Mother Nature is walloping the country again.
[ترجمه ترگمان]مادر طبیعت دوباره به کشور می رود
[ترجمه گوگل]طبیعت مادر دوباره کشور را به هم ریخته است

15. Mather Nature is walloping the country again.
[ترجمه ترگمان]Mather طبیعت دوباره کشور را نابود می کند
[ترجمه گوگل]مادار طبیعت دوباره کشور را میبیند


کلمات دیگر: