کلمه جو
صفحه اصلی

little finger


انگشت کوچک (دست)، کلیک، به آسانی تحت نفوذ خود در آوردن

انگلیسی به فارسی

انگشت کوچک (دست)، کلیک


انگشت کوچک


انگلیسی به انگلیسی

• smallest and thinnest finger on one's hand, finger located furthest from the thumb, pinkie finger
your little finger is the smallest finger on your hand.

جملات نمونه

1. She could wrap her father round her little finger.
[ترجمه ترگمان]می توانست پدرش را دور انگشت کوچکش حلقه کند
[ترجمه گوگل]او می تواند پدرش را دور انگشت کوچکش بگذارد

2. He had a signet ring on his little finger.
[ترجمه ترگمان]حلقه قشنگی روی انگشت کوچکش داشت
[ترجمه گوگل]او انگشت کوچک خود را روی انگشت گذاشت

3. Ed could wrap his mother around his little finger.
[ترجمه ترگمان]اد می توانست مادرش را دور انگشت کوچکش حلقه کند
[ترجمه گوگل]اد می تواند مادر خود را در اطراف انگشت کوچک خود قرار دهد

4. She crooked her little finger as she drank her tea.
[ترجمه ترگمان]همچنان که چایش را می نوشید انگشت کوچکش را کج می کرد
[ترجمه گوگل]او انگشت کوچک خود را به عنوان چای خود را نوشید

5. Before long, Jennifer has Carlos wrapped around her little finger.
[ترجمه ترگمان]طولی نکشید که جنیفر به دور انگشت کوچکش پیچید
[ترجمه گوگل]پیش از این، جنیفر، کارلس را در اطراف انگشت کوچکش پیچیده بود

6. She dug the nail of her little finger deeply in behind the left ear.
[ترجمه ترگمان]ناخن انگشت کوچکش را عمیقا در گوش چپش فرو کرد
[ترجمه گوگل]او ناخن انگشت کوچک خود را عمیقا در پشت گوش چپ گود می کرد

7. The little finger is not used in harp-playing.
[ترجمه ترگمان] انگشت کوچیکش توی بازی چنگ نیست
[ترجمه گوگل]انگشت کوچک در بازی هارپ استفاده نمی شود

8. The little finger of his right hand was cut off in a corn picker, 193
[ترجمه ترگمان]انگشت کوچک دست راست او در میان یک رازک چین و رازک چیده شده بود
[ترجمه گوگل]انگشت کوچک دست راستش در یک جمع کننده ذرت قطع شد، 193

9. I gave a little finger wave and he waved back.
[ترجمه ترگمان]من دست تکان دادم و او هم دست تکان داد
[ترجمه گوگل]من موجی از انگشت کوچک را روی زمین گذاشتم و پشت سر گذاشتم

10. The little finger usually escapes, as mine had.
[ترجمه ترگمان]همان طور که مال من بود، انگشت کوچک معمولا از دست می رفت
[ترجمه گوگل]انگشت کوچک معمولا فرار می کند، همانطور که من داشتم

11. Margaret offered Maura her little finger with a shy smile.
[ترجمه ترگمان]مارگارت با لبخندی محجوبانه انگشت کوچکش را به سوی او دراز کرد
[ترجمه گوگل]مارگارت مورا انگشت کوچکش را با لبخند خجالتی ارائه داد

12. I use it on my little finger and my fingers are real thin.
[ترجمه ترگمان]از آن روی انگشت کوچک خودم استفاده می کنم و انگشتانم خیلی نازک هستند
[ترجمه گوگل]من از انگشت کوچکم استفاده می کنم و انگشتانم نازک هستند

13. She listened, her little finger cocked as she held her coffee cup poised above its saucer.
[ترجمه ترگمان]در حالی که فنجان قهوه اش را بالای نعلبکی نگه داشته بود، انگشت کوچکش را بالا گرفت
[ترجمه گوگل]او گوش داد، انگشت کوچکش وقتی که فنجان قهوه اش را بالای بشقابش گذاشت، فریاد کشید

14. I pinched my little finger in the window.
[ترجمه ترگمان]انگشت کوچک خود را در پنجره فشار دادم
[ترجمه گوگل]من انگشت کوچکم را در پنجره انداختم

اصطلاحات

twist (or wrap) around one's little finger

به آسانی (شخص دیگری را) مهار کردن، به آسانی تحت نفوذ خود در آوردن


پیشنهاد کاربران

little finger ( علوم تشریحی )
واژه مصوب: انگشت کوچک
تعریف: کوچک ترین و داخلی ترین انگشت دست


کلمات دیگر: