کلمه جو
صفحه اصلی

trailing


معنی : عقبی

انگلیسی به فارسی

عقب نشینی، عقبی


دیکشنری تخصصی

[سینما] اثر دنباله دار شدن در تصویر
[ریاضیات] مؤخر، در انتها، انتهائی

مترادف و متضاد

عقبی (صفت)
back, rearward, hind, posterior, trailing, hinder, retral

جملات نمونه

1. a trailing habit
(گیاه) تمایل به آویخته شدن

2. a trailing plant
گیاه خزنده

3. the democrats are trailing the republicans
دموکرات ها از جمهوریخواهان عقب اند.

4. the bride's white skirt was trailing on the ground
دامن سفید عروس روی زمین کشیده می شد.

پیشنهاد کاربران

به دنبال. . .

( دم پرنده، ساقه ی برگ گیاه ) دنباله دار، خزنده

گیاه رونده

ردگیری، رهگیری


کلمات دیگر: