کلمه جو
صفحه اصلی

assembling


معنی : ماشین سواری، نصب، حشر
معانی دیگر : کامپیوتر : روند خودکارى که بوسیله ان کامپیوتر برنامه اصلى را به زبان سمبلیک تبدیل مى کند

انگلیسی به فارسی

مونتاژ، نصب، ماشین سواری، حشر


انگلیسی به انگلیسی

• act of gathering or putting something together

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] سوار کردن
[کامپیوتر] روند خودکاری که بوسیله آن کامپیوتر برنامه اصلی را به زبان سمبلیک تبدیل می کند .
[ریاضیات] جفت کردن، سوار کردن، اتصال ادوات

مترادف و متضاد

ماشین سواری (اسم)
assemblage, assembling

نصب (اسم)
erection, assembling, installation

حشر (صفت)
assembling

جملات نمونه

1. The corps are assembling near this town.
[ترجمه ترگمان]سپاه نزدیک این شهر گرد هم جمع می شه
[ترجمه گوگل]این جبهه ها در این شهر جمع می شوند

2. He was busy assembling the bike by himself.
[ترجمه ترگمان]خودش مشغول جمع کردن دوچرخه بود
[ترجمه گوگل]او مشغول جمع کردن دوچرخه سواری بود

3. The corps are [ is ] assembling near this town.
[ترجمه ترگمان]این نیروها در حال مونتاژ در نزدیکی این شهر هستند
[ترجمه گوگل]این جبهه ها در نزدیکی این شهر جمع شده اند

4. Did it come with any instructions about assembling it?
[ترجمه ترگمان]مگر با هر دستوری آمده بود که آن را جمع و جور کنند؟
[ترجمه گوگل]آیا آن را با هر دستورالعمل در مورد مونتاژ آن آمده است؟

5. Simple directions for assembling the model are printed on the box.
[ترجمه ترگمان]دستورالعمل های ساده برای مونتاژ این مدل روی جعبه وجود دارد
[ترجمه گوگل]جهت ساده برای مونتاژ مدل بر روی جعبه چاپ می شود

6. When assembling the pie, wet the edges where the two crusts join, to form a seal.
[ترجمه ترگمان]هنگام جمع کردن پای و مرطوب کردن لبه ها، جایی که این دو تکه به هم ملحق می شوند، یک آب بندی را شکل می دهند
[ترجمه گوگل]هنگام جمع آوری پای، لبه هایی را که دو کراس به هم می پیوندند، مرطوب کنید

7. Lay all the parts out before you start assembling the model.
[ترجمه ترگمان]قبل از شروع به مونتاژ این مدل، تمام قطعات را کنار هم قرار دهید
[ترجمه گوگل]تمام قطعات را قبل از اینکه شروع به جمع آوری مدل کنید، بگذارید

8. The instructions for assembling the toy are very clear.
[ترجمه ترگمان]دستورالعمل های مونتاژ این اسباب بازی بسیار روشن است
[ترجمه گوگل]دستورالعمل ها برای جمع آوری اسباب بازی بسیار واضح است

9. When assembling the pie, wet the edges where the two crusts join.
[ترجمه ترگمان]وقتی پای را assembling، the را که هر دو تکه نان به آن ها می پیوندند، خیس کنید
[ترجمه گوگل]هنگام جمع آوری پای، لبه هایی را که در آن دو کوره قرار می گیرند، مرطوب کنید

10. Part of that comes through design, by assembling the right mixture of players, and part of it comes through luck.
[ترجمه ترگمان]بخشی از آن از طریق طراحی، مونتاژ ترکیب درست بازیکنان، و بخشی از آن از طریق شانس به دست می آید
[ترجمه گوگل]بخشی از آن را از طریق طراحی، توسط جمع آوری مخلوط مناسب بازیکنان، و بخشی از آن را از طریق شانس می آید

11. Chamber of Commerce and Telcom Ventures, is rapidly assembling a federation of state and local chambers of commerce across the country.
[ترجمه ترگمان]اتاق بازرگانی و سرمایه گذاری مشترک به سرعت در حال جمع کردن یک فدراسیون از دولت و اتاق های بازرگانی داخلی در سراسر کشور است
[ترجمه گوگل]اتاق بازرگانی و شرکت Telcom Ventures، به سرعت در حال ساخت فدراسیون اتاق های بازرگانی دولتی و محلی در سراسر کشور است

12. Backstage staff assembling and building the set are looking for a 1930s-style upright wheelchair, and a male ventriloquist's dummy.
[ترجمه ترگمان]افرادی که در حال مونتاژ و ساخت مجموعه هستند، به دنبال یک صندلی چرخدار با سبک دهه ۱۹۳۰ هستند، و یک مانکن مرد که از درون شکم حرف می زند
[ترجمه گوگل]کارکنان پشت صحنه، مونتاژ و ساخت مجموعه ها، به دنبال یک صندلی چرخدار 1930s به سبک راست و یک ساختار مردانه ventriloquist هستند

13. What one has is the assembling of a recipe for constructing physical properties in complicated interrelationships.
[ترجمه ترگمان]آنچه که یک دستورالعمل برای ساختن خواص فیزیکی در روابط متقابل پیچیده است
[ترجمه گوگل]آنچه در آن است، مونتاژ یک دستورالعمل برای ساخت خواص فیزیکی در ارتباطات پیچیده است

14. Others, sipping coffee, were assembling giant puppets of bears, dolphins and other endangered species.
[ترجمه ترگمان]برخی دیگر که قهوه می نوشیدند، عروسک های غول پیکر خرس ها، دلفین ها و دیگر گونه های در معرض خطر را مونتاژ می کردند
[ترجمه گوگل]دیگران، خوردن قهوه، عروسک های غول پیکر خرس ها، دلفین ها و دیگر گونه های در معرض خطر را جمع آوری کردند

15. A year's preparation may have gone into the assembling of a fleet of warships and transport vessels.
[ترجمه ترگمان]آماده سازی یک سال ممکن است به جمع کردن ناوگانی از کشتی های جنگی و کشتی های حمل و نقل منتهی شود
[ترجمه گوگل]آماده سازی یک سال ممکن است به مونتاژ ناوگان کشتی های جنگی و کشتی های حمل و نقل رفته باشد

پیشنهاد کاربران

اتصال

مونتاژ

در حسابداری گردآوری

سرهم بندی کردن

جمع آوری کردن

مونتاژ شده، نصب شده، جمع آوری شده

تجمع یافتن در شیمی


کلمات دیگر: