کلمه جو
صفحه اصلی

sponsorship


معنی : طرفداری، ضمانت، تکفل، عهدهگیری، اعانت
معانی دیگر : ضمانت، تکفل، عهده گیری، اعانت

انگلیسی به فارسی

حمایت، ضمانت، تکفل، عهدهگیری، اعانت، طرفداری


ضمانت، تکفل، عهده‌گیری، اعانت، تعهد


انگلیسی به انگلیسی

• funding, endorsement; position of a person who is responsible for the welfare of another; state of being a godparent
sponsorship is financial support given by a sponsor.
sponsorship of something is the act of sponsoring it.

دیکشنری تخصصی

[سینما] حمایت مالی

مترادف و متضاد

طرفداری (اسم)
support, adherence, advocacy, favoritism, siding, partiality, adhesion, approbation, backstop, approval, backing, partisanship, sponsorship

ضمانت (اسم)
assurance, security, bond, guarantee, warranty, guaranty, bail, pledge, sponsorship

تکفل (اسم)
sponsorship

عهده گیری (اسم)
sponsorship

اعانت (اسم)
sustenance, sponsorship

جملات نمونه

1. Industrial sponsorship is a supplement to government funding.
[ترجمه ترگمان]حمایت صنعتی مکمل سرمایه گذاری دولت است
[ترجمه گوگل]حمایت صنعتی از مکمل تامین مالی دولت است

2. Any sponsorship deal would be scuppered if Jones misses the Olympics.
[ترجمه ترگمان]اگر خانم جونز به المپیک برود، هر معامله حمایت مالی صورت می گیرد
[ترجمه گوگل]هر جایی که جونز از بازی های المپیک بی خبر است، هر گونه قرارداد حمایت مالی ممکن خواهد شد

3. The festival is heavily dependent on sponsorship for its success.
[ترجمه ترگمان]این جشنواره به شدت به حمایت از موفقیت خود وابسته است
[ترجمه گوگل]جشنواره به شدت به حمایت از موفقیت آن وابسته است

4. Obviously, they've had sponsorship from some big companies.
[ترجمه ترگمان]واضح است که آن ها از برخی شرکت های بزرگ حمایت کرده اند
[ترجمه گوگل]بدیهی است، آنها از برخی از شرکت های بزرگ حمایت مالی داشته اند

5. The project needs to raise £8 million in sponsorship.
[ترجمه ترگمان]این پروژه باید ۸ میلیون پوند حمایت مالی کند
[ترجمه گوگل]این پروژه نیاز به حمایت 8 میلیون پوند دارد

6. Eventually, we alighted on the idea of seeking sponsorship.
[ترجمه ترگمان]بالاخره تصمیم گرفتیم که به دنبال حمایت باشیم
[ترجمه گوگل]در نهایت، ما بر این ایده که به دنبال حمایت از سرمایه بودیم، متمرکز شدیم

7. The orchestra receives £2 million a year in sponsorship from various companies.
[ترجمه ترگمان]این ارکستر سالانه ۲ میلیون پوند حمایت مالی از شرکت های مختلف دریافت می کند
[ترجمه گوگل]ارکستر دریافت 2 میلیون � یک سال در حمایت از از شرکت های مختلف

8. We need to find sponsorship for the expedition.
[ترجمه ترگمان]باید از این سفر حمایت کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید برای حمایت از امداد و نجات پیدا کنیم

9. Two million pounds were raised through sponsorship.
[ترجمه ترگمان]دو میلیون پوند از طریق حمایت مالی افزایش یافت
[ترجمه گوگل]دو میلیون پوند از طریق حمایت مالی افزایش یافت

10. When it is done properly, arts sponsorship can be more effective than advertising.
[ترجمه ترگمان]زمانی که این کار به درستی انجام شود، حمایت هنری می تواند موثرتر از تبلیغات باشد
[ترجمه گوگل]هنگامی که به درستی انجام می شود، حمایت از هنر می تواند از تبلیغات موثرتر باشد

11. We have won sponsorship from one of the big banks.
[ترجمه ترگمان]ما حمایت مالی از یکی از بانک های بزرگ را به دست آوردیم
[ترجمه گوگل]ما از یکی از بانک های بزرگ حمایت کردیم

12. Sport is being debased by commercial sponsorship.
[ترجمه ترگمان]ورزش با حمایت تجاری پست می شود
[ترجمه گوگل]ورزش با حمایت مالی تجاری از بین می رود

13. Opportunities exist for students to gain sponsorship.
[ترجمه ترگمان]فرصت ها برای دانش آموزان وجود دارد تا سرپرستی را به دست آورند
[ترجمه گوگل]فرصت برای دانش آموزان برای کسب حمایت مالی وجود دارد

14. Business sponsorship must be a supplement to, not a substitute for, public funding.
[ترجمه ترگمان]حمایت تجاری باید مکمل باشد، نه جایگزینی برای سرمایه گذاری عمومی
[ترجمه گوگل]اسپانسرینگ کسب و کار باید مکمل، نه جایگزینی برای بودجه عمومی باشد

15. Entrance to the golf club is by sponsorship only.
[ترجمه ترگمان]ورودی باشگاه گلف فقط با حمایت مالی است
[ترجمه گوگل]ورود به باشگاه گلف تنها با حمایت مالی است

پیشنهاد کاربران

راهنمایی
رابطه راهنما و رهجویی


مالکیت

حمایت مالی
Financial support for an activity or event

sponsorship ( عمومی )
واژه مصوب: پشتیبانی 1
تعریف: حمایت یک سازمان یا شخص از فعالیتی ورزشی یا هنری در قبال تبلیغ کالا یا خدمات خود


کلمات دیگر: