کلمه جو
صفحه اصلی

wipe


معنی : از میان بردن، پاک کردن، زدودن، خشک کردن، بوسیله مالش پاک کردن
معانی دیگر : (با مالیدن پارچه و غیره) پاک کردن، مالیدن، عمل مالیدن یا پاک کردن، رجوع شود به: wiper، (فیلم - تلویزیون) روبش، (قدیمی) زدن، ضربه، سیلی، (قدیمی) لغز، متلک، تمسخر

انگلیسی به فارسی

پاک کن، پاک کردن، زدودن، خشک کردن، از میان بردن، بوسیله مالش پاک کردن


پاک کردن، خشک کردن، بوسیله مالش پاک کردن، ازمیان بردن، زدودن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: wipes, wiping, wiped
عبارات: wipe out
(1) تعریف: to clean or dry (a surface) by rubbing lightly with a soft cloth, paper, one's hand, or the like.

(2) تعریف: to remove (dirt, moisture, or the like) by so doing (usu. fol. by away, off, out, or up).
مشابه: rub

(3) تعریف: to remove or erase as though by so doing.

- Wipe all negative thoughts from your mind.
[ترجمه ترگمان] تمام افکار منفی رو از ذهنت پاک کن
[ترجمه گوگل] تمام افکار منفی را از ذهن خود پاک کنید

(4) تعریف: to rub, spread, or draw over a surface.

- He wiped some polish on the shoe.
[ترجمه ترگمان] اون چند تا موم رو روی کفش پاک کرد
[ترجمه گوگل] او برخی از لهستانی را در کفش پاک کرد
اسم ( noun )
(1) تعریف: one light rub or a brief rubbing; act of wiping.

(2) تعریف: that which wipes or is used for wiping; wiper.

(3) تعریف: a sweeping blow, as with a hand or paw; swipe.

• act of wiping (in order to clean or erase, etc.); handkerchief or rag; small disposable towel moistened with soapy liquid; blow; mocking statement, gibe; scene shift that appears to be one scene pushing another off the screen
rub (as with a cloth) in order to remove dirt or unwanted particles; erase or remove; obliterate; erase something off of a tape; apply a substance with a spreading motion
if you wipe something, you rub its surface to remove dirt or liquid from it. verb here but can also be used as a count noun. e.g. give the table a wipe.
if you wipe dirt or liquid from something, you remove it, for example by using a cloth or your hand.
to wipe out groups of people or places means to destroy them completely.
if you wipe up dirt or liquid from something, you remove it by using a cloth.

دیکشنری تخصصی

[سینما] شیوه ای از تدوین تدریجی - روبش - دریچه - پاک کننده - تغییر نماها با استفاده از روش درهم گذاری
[سینما] پاک شدن و تبدیل تصویر - پاک کردن - محو کردن صحنه و وارد شدن به صحنه دیگر

مترادف و متضاد

از میان بردن (فعل)
abolish, abrogate, wipe, shunt

پاک کردن (فعل)
wash, wipe, abrade, erase, clean, purify, cleanse, rub, scrape, absolve, absterge, purge, assoil, obliterate, expiate, mop, furbish, lustrate, deterge, efface, sublimate, willow, winnow, wipe up

زدودن (فعل)
remove, wipe, clean, scrape, clear, purge, eliminate, obliterate, wipe out, scour, blot out, sweep, swab, scurf, deterge, efface, shuck

خشک کردن (فعل)
wipe, dry, wither, calcine, dehumidify, desiccate, drip-dry, exsiccate, evaporate, freeze-dry, make dry

بوسیله مالش پاک کردن (فعل)
wipe

brush, swab


Synonyms: clean, clean off, clear, dry, dust, erase, mop, obliterate, remove, rub, sponge, take away, towel, wash


جملات نمونه

1. wipe out what you have written
آنچه را که نوشته ای پاک کن.

2. wipe that sneer off your ugly face!
آن پوزخند را از چهره ی زشتت بردار!

3. wipe off the map
نابود کردن،از نقشه محو کردن

4. wipe out
1- (نوشته و غیره) پاک کردن،محو کردن 2- کشتن،معدوم کردن،نابود کردن،از میان برداشتن

5. to wipe a coating of grease over the table's surface
یک لایه گریس روی سطح میز مالیدن

6. give the table a wipe with this cloth
با این پارچه میز را پاک کن.

7. one of these bombs can wipe out a whole city
یکی از این بمب ها می تواند یک شهر را تماما نابود کند.

8. i gave him a handkerchief to wipe his tears
به او دستمال دادم تا اشک های خود را پاک کند.

9. One dose of penicillin can wipe out the infection.
[ترجمه ترگمان]یک مقدار پنی سیلین میتونه عفونت رو از بین ببره
[ترجمه گوگل]یک دوز پنی سیلین می تواند عفونت را از بین ببرد

10. Wipe the surface with a damp cloth.
[ترجمه ترگمان]سطح را با یک پارچه مرطوب تمیز کنید
[ترجمه گوگل]سطح را با یک پارچه مرطوب پاک کنید

11. Come on, let's wipe that muck off your face.
[ترجمه ترگمان]بیا این کثافت رو از روی صورتت پاک کنیم
[ترجمه گوگل]بیا، بیایید آن را پاک کنیم

12. Please wipe the bottles out before you return them.
[ترجمه ترگمان]لطفا قبل از اینکه you رو پاک کنید لطفا بطری ها رو خاموش کنید
[ترجمه گوگل]لطفا بطری ها را قبل از اینکه آنها را برگردانید بشویید

13. Wipe your feet on the mat before you come inside.
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه بیای داخل پاهات رو پاک کن
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه به داخل بیایید، پای خود را بر روی پایه قرار دهید

14. Wipe out the bath before you use it.
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه ازش استفاده کنی، حموم رو پاک کن
[ترجمه گوگل]قبل از استفاده از حمام را از بین ببرید

15. Let us wipe off the sweat of youth and stride forward,listening to the spring thunder throughout the journey! Outside the school gate what is greeting us is a glorious future.
[ترجمه ترگمان]باید عرق جوانی را پاک کنیم و به راه خود ادامه دهیم و به غرش رعد در تمام سفر گوش دهیم! بیرون از دروازه مدرسه، چیزی که به ما خوش آمد می گویند یک آینده باشکوه است
[ترجمه گوگل]اجازه دهید ما عرق جوانان را پاک کنیم و به سمت رعد و برق بهار حرکت کنیم در خارج از دروازه مدرسه آنچه که به ما تبریک می گوید آینده ای باشکوه است

16. Wipe the table with a damp cloth.
[ترجمه ترگمان]میز را با پارچه مرطوب پاک کن
[ترجمه گوگل]میز را با یک پارچه مرطوب پاک کنید

17. Please wipe your feet on the mat.
[ترجمه ترگمان]لطفا پاهات رو از روی پادری پاک کن
[ترجمه گوگل]لطفا پای خود را روی تشک ببندید

18. Have you got a cloth that I can wipe the floor with?
[ترجمه ترگمان]آیا شما پارچه ای دارید که من می توانم زمین را با آن پاک کنم؟
[ترجمه گوگل]آیا شما یک پارچه دارید که می توانم طبقه را پاک کنم؟

19. Wipe the leather with a damp cloth.
[ترجمه ترگمان]چرم را با پارچه مرطوب پاک کن
[ترجمه گوگل]چرم را با یک پارچه مرطوب پاک کنید

Ramin wiped his mouth with a paper napkin.

رامین دهان خود را با دستمال کاغذی پاک کرد.


Pari wiped the dishes (with a towel).

پری ظرفها را (با حوله) خشک کرد.


I gave him a handkerchief to wipe his tears.

به او دستمال دادم تا اشکهای خود را پاک کند.


Wipe out what you have written.

آنچه را که نوشته‌ای پاک کن.


Mina wiped her hand across her forehead.

مینا دست خود را بر پیشانی خود مالید.


to wipe a coating of grease over the table's surface

یک لایه گریس روی سطح میز مالیدن


Give the table a wipe with this cloth.

با این پارچه میز را پاک کن.


All my savings were wiped out.

همه‌ی پس‌اندازهای من از بین رفت.


The enemy wiped out the defending forces.

دشمن نیروهای مدافع را نابود کرد.


One of these bombs can wipe out a whole city.

یکی از این بمب‌ها می‌تواند یک شهر را به‌تمامی نابود کند.


اصطلاحات

wipe out

1- (نوشته و غیره) پاک کردن، محو کردن 2- کشتن، معدوم کردن، نابود کردن، از میان برداشتن


wipe out

3- (به‌شدت) شکست خوردن، ناکام شدن، زمین خوردن


پیشنهاد کاربران

تمیز کردن

پاک تمیز

دستمال، دستمال کاغذی

dust off

وایپ بر وزن پایپ ( pipe ) ، پاک کردن.
پایپ ( انگلیسی ) همان پیپ ( فرانسوی ) چپق فرنگی است.
برای یادسپاری بهتر از ارتباط برقرار کردن بین کلمه جدید با کلمه ی آشنا و تصور سازی یا داستان سازی استفاده می شود:
طرف میگه من از پایپ، وایپم از زمانی که پاپ ( رهبر مسیحی ) به من گفت وای، گفتم باشه ترک می کنم پاپ گفت چی میگی پایت را گذاشتی روی پایم، بله از اون روز تا الان از هرچی پایپه بدم میاد.
یکی از بهترین کارها برای یادسپاری، ساخت تصویر و فیلم ذهنی است.

دستمال مرطوب

پاک کردن


با دستمال پاک کردن

wipe ( سینما و تلویزیون )
واژه مصوب: روبش
تعریف: نوعی جلوۀ انتقالی که در آن یک نما به تدریج نمای دیگری را به اشکال مختلف بیرون راند یا پاک کند یا بپوشاند

دستمال کشیدن .
Wipe the table. میز رو دستمال بکش


کلمات دیگر: