معنی : از میان بردن، پاک کردن، زدودن، خشک کردن، بوسیله مالش پاک کردن
معانی دیگر : (با مالیدن پارچه و غیره) پاک کردن، مالیدن، عمل مالیدن یا پاک کردن، رجوع شود به: wiper، (فیلم - تلویزیون) روبش، (قدیمی) زدن، ضربه، سیلی، (قدیمی) لغز، متلک، تمسخر
پاک کن، پاک کردن، زدودن، خشک کردن، از میان بردن، بوسیله مالش پاک کردن
پاک کردن، خشک کردن، بوسیله مالش پاک کردن، ازمیان بردن، زدودن
brush, swab
Synonyms: clean, clean off, clear, dry, dust, erase, mop, obliterate, remove, rub, sponge, take away, towel, wash
Ramin wiped his mouth with a paper napkin.
رامین دهان خود را با دستمال کاغذی پاک کرد.
Pari wiped the dishes (with a towel).
پری ظرفها را (با حوله) خشک کرد.
I gave him a handkerchief to wipe his tears.
به او دستمال دادم تا اشکهای خود را پاک کند.
Wipe out what you have written.
آنچه را که نوشتهای پاک کن.
Mina wiped her hand across her forehead.
مینا دست خود را بر پیشانی خود مالید.
to wipe a coating of grease over the table's surface
یک لایه گریس روی سطح میز مالیدن
Give the table a wipe with this cloth.
با این پارچه میز را پاک کن.
All my savings were wiped out.
همهی پساندازهای من از بین رفت.
The enemy wiped out the defending forces.
دشمن نیروهای مدافع را نابود کرد.
One of these bombs can wipe out a whole city.
یکی از این بمبها میتواند یک شهر را بهتمامی نابود کند.
wipe out
1- (نوشته و غیره) پاک کردن، محو کردن 2- کشتن، معدوم کردن، نابود کردن، از میان برداشتن
wipe out
3- (بهشدت) شکست خوردن، ناکام شدن، زمین خوردن