کلمه جو
صفحه اصلی

allocation


معنی : تخحیص
معانی دیگر : اختصاص، تخصیص، تقسیم، توزیع، تسهیم، تعیین

انگلیسی به فارسی

تخصیص


تقسیم، توزیع


حصه، سهم، بخش


انگلیسی به انگلیسی

• allotment; apportionment; portion
an allocation is a particular amount of something such as money that will be given to a particular person or used for a particular purpose.
the allocation of something is the decision that it should be given to a particular person or saved for them.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] تخصیص
[عمران و معماری] تخصیص
[کامپیوتر] تخصیص .
[برق و الکترونیک] اختصاص، بخش بندی
[صنعت] تخصیص، واگذار کردن
[ریاضیات] تخصیص
[آمار] انتساب، تخصیص

مترادف و متضاد

تخحیص (اسم)
allocation

distribution


Synonyms: allotment, apportionment, appropriation, portion, quota, ration, share


جملات نمونه

1. the allocation of money for building schools
تخصیص پول برای ساختن مدرسه

2. cost allocation
سرشکن هزینه،تخصیص هزینه

3. The aid allocation for Pakistan was still under review.
[ترجمه ترگمان]اختصاص کمک به پاکستان هنوز تحت بررسی است
[ترجمه گوگل]تخصیص کمک برای پاکستان هنوز در حال بررسی است

4. The allocation must be made according to a strict set of criteria.
[ترجمه موسی] سهم بندی باید براساس یک مجموعه دقیق از معیارها انجام شود.
[ترجمه ترگمان]تخصیص باید با توجه به مجموعه ای از معیارها انجام شود
[ترجمه گوگل]تخصیص باید با توجه به مجموعه ای از معیارها ساخته شود

5. The whole question of the allocation of resources will keep under review next week.
[ترجمه موسی] کل سوال در مورد تخصیص منابع هفته آینده بررسی خواهد شد.
[ترجمه ترگمان]کل مساله تخصیص منابع در هفته آینده مورد بررسی قرار خواهد گرفت
[ترجمه گوگل]کل سوال تخصیص منابع هفته آینده تحت بررسی خواهد بود

6. We have spent our entire allocation for the year.
[ترجمه موسی] ما کل بودجه خود را برای امسال هزینه کرده ایم.
[ترجمه ترگمان]ما کل بودجه خود را برای یک سال هزینه کرده ایم
[ترجمه گوگل]ما کل تخصیص ما را برای سال صرف کرده ایم

7. We've spent our entire allocation for the year.
[ترجمه ترگمان]ما کل بودجه خود را برای یک سال هزینه کرده ایم
[ترجمه گوگل]ما کل تخصیص ما را برای سال صرف کرده ایم

8. You can't swallow the promise of financial allocation that you made yesterday.
[ترجمه موسی] شما نمی توانید قول بودجه مالی که دیروز داده اید را انکار کنید ( زیر سیبیلی رد کنید ) .
[ترجمه ترگمان]شما نمی توانید وعده تخصیص مالی را که دیروز انجام دادید قورت بدهید
[ترجمه گوگل]شما نمیتوانید وعده تخصیص مالی را که دیروز ساخته اید فروخت

9. The school gave them a generous allocation of money with which to purchase books.
[ترجمه ترگمان]مدرسه به آن ها اختصاص سخاوتمندانه پول برای خرید کتاب به آن ها داد
[ترجمه گوگل]این مدرسه به آنها تخصیصی سخاوتمندانه پرداخت که با آنها کتابهای خریداری می کرد

10. Twelve hours a week seemed a generous allocation of your time.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که دوازده ساعت در هفته اختصاص دارد
[ترجمه گوگل]دوازده ساعت در هفته به نظر می رسید تخصیص سخاوتمندانه خود را

11. The whole question of the allocation of resources will be under review next week.
[ترجمه ترگمان]کل مساله تخصیص منابع در هفته آینده مورد بررسی قرار خواهد گرفت
[ترجمه گوگل]کل سوال تخصیص منابع هفته آینده بررسی خواهد شد

12. Town planning and land allocation had to be coordinated.
[ترجمه ترگمان]برنامه ریزی شهر و تخصیص زمین باید هماهنگ باشد
[ترجمه گوگل]برنامه ریزی شهر و تخصیص زمین باید هماهنگ شوند

13. He suggested that I contacted the frequency allocation department.
[ترجمه ترگمان]او پیشنهاد کرد که من با بخش تخصیص فرکانس تماس گرفتم
[ترجمه گوگل]او پیشنهاد کرد که با بخش تخصیص فرکانس تماس بگیرم

14. Is there any task allocation at all - for example, do only one or two nurses give the insulin?
[ترجمه ترگمان]آیا هیچ تخصیص وظیفه ای وجود ندارد - به عنوان مثال، آیا فقط یک یا دو پرستار به انسولین می دهند؟
[ترجمه گوگل]آیا تخصیص وظیفه در همه وجود دارد - مثلا تنها یک یا دو پرستار به انسولین می دهند؟

15. Such a pattern of resource allocation is called a Pareto optimum.
[ترجمه ترگمان]چنین الگویی از تخصیص منابع یک بهینه پارتو نامیده می شود
[ترجمه گوگل]چنین الگوی تخصیص منابع بهترین گزینه برای پارتو است

the allocation of money for building schools

تخصیص پول برای ساختن مدرسه


پیشنهاد کاربران

توزییع

تخصیص
اعطا

the amount or share of something that has been allocated for a particular purpose
( مقدار، سهم )
EX:Twelve hours a week seemed a generous allocation of your time

تخصیص منابع

سهم، سهمیه، بودجه

allocation = سهمیه، توزیع، اختصاص، تخصیص، سهم بندی، سهم دهی، بودجه

مترادف : distribution

مثال:
The allocation of space in this office is unusual.
اختصاص فضا در این شرکت غیرمعمول است.


سهم اختصاص داده شده

allocation ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: تخصیص
تعریف: اختصاص فضایی از حافظه یا منبعی از رایانه به یک منظور تعریف شده


کلمات دیگر: