کلمه جو
صفحه اصلی

trumpet


معنی : شیپور، بوق، شیپورچی، کرنا، شیپور زدن
معانی دیگر : (با سر و صدای زیاد) اعلام کردن، در بوق و کرنا کردن، صور، (موسیقی غربی) ترومپت، (آدم) ترومپت نواز، به شکل شیپور، شیپورسان، شیپوری، (جمع - گیاه شناسی) شیپوربرگ (sarracenia flava بومی جنوب شرقی ایالات متحده)، صدای فیل، نعره ی فیل، ترومپت زدن

انگلیسی به فارسی

شیپور، کرنا، بوق، شیپورچی، شیپور زدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a brass wind instrument with three valves atop a looped tube that ends in a flared bell, which produces bright, strong, often piercing tones.
مشابه: bugle, clarion, cornet, horn

(2) تعریف: something that resembles this instrument in shape or sound, such as an ear trumpet.

(3) تعریف: a loud, piercing sound or call, esp. that made by an elephant.
مشابه: bellow, blare, blast, clarion

(4) تعریف: any of various pitcher plants of the southeastern United States having thin, upright, hollow leaves.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: trumpets, trumpeting, trumpeted
(1) تعریف: to play a trumpet.
مشابه: blow, play, toot

(2) تعریف: to make a trumpetlike sound or call.
مترادف: blare, blast
مشابه: bellow, resound, roar, thunder, wail
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: trumpetlike (adj.)
(1) تعریف: to play or sound on a trumpet.
مشابه: blow, toot

(2) تعریف: to sound or speak with a trumpetlike tone.
مترادف: blare
مشابه: bellow, blast, thunder

(3) تعریف: to announce or proclaim loudly or widely.
مترادف: blare, herald, proclaim, resound
مشابه: announce, declare, promulgate, publish, sound

• one of several musical wind instruments made of brass tubing with a flared bell at the end and having a strong and penetrating tone; something that looks like a trumpet; sound of a trumpet, sound similar to that of a trumpet; trumpet player
blow a trumpet, play one of a number of brass wind instruments; emit a sound like a trumpet; proclaim loudly
a trumpet is a brass wind instrument with three buttons that you press to get different notes.
if you trumpet something that you are proud of or that you think is important, you announce it widely so that many people get to hear about it.
if you blow your own trumpet, you boast about yourself; an informal expression.

دیکشنری تخصصی

[سینما] ترومپت [نوعی ساز]
[عمران و معماری] شیپوری - قیف تمرکز
[نساجی] شیپوری در ناحیه تولید فتیله - قیف - شیپور

مترادف و متضاد

شیپور (اسم)
horn, bugle, trumpet, clarion

بوق (اسم)
horn, bugle, trumpet, concha

شیپورچی (اسم)
trumpet, bugler, trumpeter

کرنا (اسم)
horn, trumpet, concha, hautboy, hornpipe

شیپور زدن (فعل)
tantara, trumpet

جملات نمونه

Zahra is always trumpeting the intellingence of her son.

زهرا همیشه از هوش سرشار پسرش تعریف می‌کند.


1. a trumpet blast
نفیر شیپور

2. a dirty trumpet
شیپور گوشخراش

3. ali blew his trumpet
علی شیپورش را به صدا درآورد (زد).

4. blow one's own trumpet
(با سر و صدا) از خود تعریف کردن،به سود خود تبلیغ کردن

5. from the dining room issued the sound of a trumpet
صدای شیپور از اتاق نهارخوری به گوش می رسید.

6. Brave actions never want a trumpet.
[ترجمه ترگمان]شجاع بودن هیچ وقت به یک شیپور نیاز ندارد
[ترجمه گوگل]اقدامات شجاعانه هرگز ترومپت را نمیخواهند

7. He played trumpet professionally in a jazz combo.
[ترجمه ترگمان]او در یک ترکیب جاز بصورت حرفه ای بوق می زد
[ترجمه گوگل]او تراموا حرفه ای در دسته کوچک موسیقی جاز بازی کرد

8. The main orchestral brass instruments are the horn, trumpet, trombone, and tuba.
[ترجمه ترگمان]سازه ای بادی اصلی بوق، شیپور، ترومبون، و tuba هستند
[ترجمه گوگل]سازهای اصلی ارکستر برنج شاخ، ترومپت، ترومبون و توب هستند

9. Dizzy was a real killer on the trumpet.
[ترجمه ترگمان]\"دیزی\" یه قاتل واقعی روی ترومپت بوده
[ترجمه گوگل]Dizzy یک قاتل واقعی در ترومپت بود

10. An elderly man puffed on a trumpet to the accompaniment of drums and piano.
[ترجمه ترگمان]پیرمردی با صدای طبل و پیانو نواختن شیپور را آغاز کرد
[ترجمه گوگل]یک مرد سالخورده با ترومپت همراه با درام و پیانو است

11. The trumpet and trombone are brass instruments.
[ترجمه ترگمان]شیپور و ترومبون سازه ای برنجی هستند
[ترجمه گوگل]ترومپت و ترومبون ابزار آلات برنجی است

12. I'm not blowing my own trumpet; I can do all jobs.
[ترجمه ترگمان]من ترومپت خودم نیستم، میتونم همه کارها رو انجام بدم
[ترجمه گوگل]من ترومپت خود را نمی دم من می توانم تمام کارها را انجام دهم

13. He plays the trumpet or something of the kind.
[ترجمه ترگمان]ترومپت یا همچین چیزی میزنه
[ترجمه گوگل]او ترومپت یا چیزی از نوع را بازی می کند

14. Dave spent the whole evening blowing his own trumpet.
[ترجمه Maryam] دیو کل عصر را با دمیدن شیپور خودش سپری کرد
[ترجمه ترگمان]دیو تمام شب ترومپت خود را اعلام می داشت
[ترجمه گوگل]دیو صرف تمام شب دم کردن ترومپت خود را

15. He gave a short blast on his trumpet.
[ترجمه ترگمان]صدای شیپوری بلند از ترومپت به گوش رسید
[ترجمه گوگل]او یک انفجار کوتاه بر ترومپت خود گذاشت

16. She's been making risible attempts to learn the trumpet.
[ترجمه ترگمان]اون داره سعی می کنه ترومپت رو یاد بگیره
[ترجمه گوگل]او تلاش های متکبرانه برای ترومپت انجام داده است

17. Ann blew a few notes on the trumpet.
[ترجمه ترگمان]ان آن چند تا یادداشت روی ترومپت داد
[ترجمه گوگل]من چند یادداشت بر روی ترومپ انداختم

The company is trumpeting its new five-year plan.

شرکت دارد برنامه‌ی پنج‌ساله جدید خود را در بوق و کرنا می‌کند.


اصطلاحات

blow one's own trumpet

(با سر و صدا) از خود تعریف کردن، به سود خود تبلیغ کردن


پیشنهاد کاربران

صدای فیل

صور: ( trumpet در آیات قرآنی معنی ( صور ) میدهد که به صور اسرافیل اشاره دارد )

شیپور، که برای عید نوروز میزنند
لایک

شیپور

a musical instrument that you blow

سرو صدا کردن
با شیپور


با داد و فریاد چیزی را گفتن
با صدای بلند گفتن
جار زدن

The boys were not shy about trumpeting their successes
ترجمه اینجانب: پسرها خجالت نمی کشیدند که موفقیتشان را جار بزنند ( با صدای بلند اعلام کنند ) .

شیپور یا بوقی که برای تمرین ساز و آواز به کار گرفته می شود.

شیپور برای آهنگ و آواز trumpet

سازی که از برنج ساخته شده که شیپور نام دارد


ساکسیفون

یک نوع ساز بادی برنجی با سه کلید جهت تغییر نوت که با شیپور متفاوت است.

در علوم پزشکی:
راه هوایی بینی حلقی ( nasal trumpet )

the sound of trumpets blowing
صدای شیپور زدن


یک نوع ساز بادی برنجی

تو بوق و کرنا کردن

اعلام کردن

trumpet ( something )
اعلام کردن و داد و قال کردن راجب چیزی


کلمات دیگر: