1. voice culture
پرورش صدا،بهسازی آواز
2. a voice crying in the wilderness . . .
صدایی که در بیابان اعلام می کرد. . .
3. ali's voice tailed off as he walked away
همین طور که علی از ما دور می شد صدای او کم کم ضعیف تر می شد.
4. her voice broke
صدایش به لزره درآمد.
5. her voice fairly trembled
صدای او کاملا می لرزید.
6. her voice irradiated strength and comfort
صدای او نیروبخش و آرام بخش بود.
7. her voice is pure gold
آواز او طلای خالص (عالی) است.
8. her voice quivered a bit
صدایش کمی مرتعش شد.
9. her voice shook with emotion
صدایش از شدت احساسات مرتعش بود.
10. her voice was calm but her eyes smoldered
صدایش آرام بود ولی از چشمانش آتش می بارید.
11. her voice was distinct among a thousand voices
صدای او میان هزار صدا تک بود.
12. her voice was inaudible
صدای او قابل شنیدن نبود.
13. her voice wavered with anger
صدایش از خشم می لرزید.
14. his voice came over the ship's intercom
صدای او از پیام گیر کشتی به گوش رسید.
15. his voice did not reach all those present
صدای او به همه ی حضار نمی رسید.
16. his voice doesn't carry far
صدای او از دور شنیده نمی شود.
17. his voice oozed confidence
صدای او حاکی از اطمینان بود.
18. his voice rang with indignation
از شدت خشم فریادش بلند شد.
19. his voice reverberated in the cave
صدای او در غار پیچید.
20. his voice rose another notch
صدای او یک درجه بلندتر شد.
21. his voice sank into a whisper
صدای او کاهش یافت و (تبدیل به) نجوا شد.
22. his voice was a weak croak
صدایش تبدیل به خس خس خفیفی شده بود.
23. his voice was music to my ears
صدای او در گوشم همچون موسیقی بود.
24. his voice wobbled
صدایش مرتعش بود.
25. mellifluous voice
صدای دلنشین
26. passive voice
وجه مجهول
27. the voice of conscience
ندای وجدان
28. the voice of the opposition group
سخنگوی دسته ی مخالف
29. the voice of the people
خواسته ی مردم
30. the voice of the sea
آوای دریا
31. to voice the pipes of an organ
لوله های ارگ را تنظیم کردن
32. active voice
(دستور زبان) حالت معلوم
33. in voice
دارای صدای مناسب یا آماده برای آواز خواندن
34. a brisk voice
تن صدای تند و پرحرارت
35. a choked voice
صدای گرفته (در اثر احساسات)
36. a deep voice
صدای بم
37. a high-pitched voice
صدای زیر
38. a husky voice
صدای خشن (و مردانه)
39. a low-pitched voice
صدای فرو نواخت
40. a rich voice
صدای پرطنین
41. a rotund voice
صدای رسا
42. a thick voice
صدای گرفته
43. a thin voice
صدای نازک
44. a thready voice
صدای نازک
45. a thrilling voice
صدای مرتعش
46. a tremulous voice
صدای لرزان
47. aghdas' throaty voice
صدای جوهردار اقدس
48. her attractive voice
صدای گیرای او
49. her saccharine voice
صدای او که به طور مصنوعی شیرین است
50. her singing voice enchanted everyone
آواز او همه را فریفته کرد.
51. her sweet voice stilled my nerves
صدای شیرین او به اعصابم آرامش داد.
52. his thundering voice
صدای رعد آسای او
53. his trembling voice revealed his anxiety
صدای لرزانش نگرانی او را نشان می داد.
54. suddenly, her voice fell
ناگهان صدایش کوتاه شد.
55. the assured voice of a judge
صدای حاکی از اطمینان قاضی
56. the cracked voice of a seventeen-year old boy
صدای دو رگه ی پسر هفده ساله
57. the manly voice of that boy
صدای مردانه ی آن پسر
58. the ragged voice of a man with a sore throat
صدای خشن مردی که گلودرد دارد
59. the strident voice of that preacher
صدای گوشخراش آن واعظ
60. they gave voice to their joy
آنان شعف خود را ابراز کردند.
61. with one voice
متفق القول،همدل و هم صدا،هم عقیده،به اتفاق آرا
62. a child's high voice
صدای زیر بچه
63. a deep male voice
صدای کلفت و مردانه
64. don't rise your voice at your mother!
سر مادرت داد نزن !
65. he forced his voice
او صدای خود را کلفت کرد.
66. he heard a voice distinctly calling his name
او صدایی را شنید که به طور واضح نام او را می خواند.
67. he modulated his voice
او صدای خود را کم کرد.
68. her soft young voice
صدای لطیف و با طراوت او
69. joy unsteadied her voice
شادی صدای او را به لرزه درآورده بود.