فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: arranges, arranging, arranged
• (1) تعریف: to put in a desired order or configuration.
• مترادف: array, collocate, dispose, marshal, order, organize, range, set up
• متضاد: derange, disarrange
• مشابه: assort, categorize, class, classify, codify, collate, coordinate, grade, group, lay, make, methodize, position, rank, set, sort, straighten, structure, systematize, tabulate, tidy
- We arranged the books according to their size.
[ترجمه ترگمان] ما کتاب ها را با توجه به اندازه آن ها مرتب کردیم
[ترجمه گوگل] ما کتاب ها را بر اساس اندازه آنها مرتب کردیم
- They arranged the furniture so that it would be convenient for both talking and watching television.
[ترجمه ترگمان] آن ها اثاثه را طوری مرتب کردند که هم برای صحبت کردن و هم تماشای تلویزیون مناسب باشد
[ترجمه گوگل] آنها مبلمان را ترتیب دادند تا برای صحبت کردن و تماشای تلویزیون مناسب باشند
- She arranged the papers on her desk.
[ترجمه علی] او کاغذهای روی میزش را مرتب کرد
[ترجمه ترگمان] کاغذها را روی میزش گذاشت
[ترجمه گوگل] او مقالات را روی میز خود تنظیم کرد
• (2) تعریف: to make plans for; prepare.
• مترادف: line up, plan, prepare, prime, ready, set up
• مشابه: contrive, design, devise, fix, form, line, make, organize, prearrange, predetermine, premeditate, program
- The couple will arrange the wedding reception themselves.
[ترجمه ترگمان] این زوج خودشان جشن ازدواج را ترتیب خواهند داد
[ترجمه گوگل] زن و شوهر می توانند پذیرش عروسی خود را ترتیب دهند
- Her administrative assistant arranged the meeting for next week.
[ترجمه ترگمان] دستیار اجرایی او جلسه را برای هفته آینده ترتیب داد
[ترجمه گوگل] دستیار اداری او این جلسه را برای هفته آینده برگزار کرد
• (3) تعریف: to adapt (a piece of music) for a particular style of performance or for particular players.
• مترادف: adapt, orchestrate, score
• مشابه: compose, set
- She arranged the violin piece for the piano.
[ترجمه ترگمان] قطعه ویولن را برای پیانو مرتب کرد
[ترجمه گوگل] او قطعه ویولن را برای پیانو تنظیم کرد
- The school orchestra plays classical pieces that are arranged for younger players.
[ترجمه فاطمه عبدی] ارکستر مدرسه، قطعه های کلاسیکی را اجرا می کند که برای نوازنده های جوان تر تنظیم شده است.
[ترجمه ترگمان] ارکست مدرسه قطعات کلاسیک را بازی می کند که برای بازیکنان جوان ترتیب داده می شود
[ترجمه گوگل] ارکستر مدرسه قطعه های کلاسیک ایفا می کند که برای بازیکنان جوان تر طراحی شده اند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: arranger (n.)
• : تعریف: to plan or do what is necessary in order to bring something about (often fol. by "for").
• مترادف: contrive, devise, plan, prepare
• مشابه: design, premeditate
- She arranged for flowers to be sent to the funeral home.
[ترجمه ترگمان] ترتیبی داد که گل ها را برای مراسم ختم به خانه بفرستند
[ترجمه گوگل] او برای گل دادن به خانه تشییع جنازه فرستاد
- They arranged to see each other again the following week.
[ترجمه ترگمان] آن ها قرار گذاشتند هفته بعد همدیگر را ببینند
[ترجمه گوگل] آنها ترتیب دادند که یکدیگر را دوباره در هفته بعد ببینند
- The White House staff arranged that the meeting be held with the Prime Minister at ten o'clock.
[ترجمه ترگمان] کارکنان کاخ سفید ترتیبی دادند که جلسه با نخست وزیر در ساعت ده برگزار شود
[ترجمه گوگل] کارکنان کاخ سفید مرتب شده اند که این جلسه در ساعت ده ساعت با نخست وزیر برگزار شود